گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- محمد شیخانی؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، فضای فکری مناسبی برای دیالوگ و گفتگو میان گروهها و اندیشههای سیاسی مختلف مطرح شد؛ فضایی که در دوران خفقان پهلوی دوم، به دلیل ساخت سیاسی پاتریمونیال و استبدادی کاملاً از میان رفته بود. در این میان، برخی از گروهها مدعی سهمخواهی از انقلاب بودند و نقشی تاریخی برای خود در پیروزی انقلاب اسلامی قائل میشدند. حال آنکه حافظهی تاریخی ملت ایران و همچنین بررسی سیر تحولات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، خلاف این مسئله را اثبات میکرد و از آنها در تاریخ مبارزات انقلابی چیزی جز چند اعلامیه برجای نمانده بود.
در چنین فضایی، این گروهها که بیشتر خود را دارای تباری ایدئولوژیک و فکری میدانستند، استدلالهای مخالفان خود را برنمیتافتند و فرزند نامشروع خشونت و ترور را بهعنوان راهکار نهایی خود برای سرکوب و منکوب کردن مخالفان برمیگزیدند. از جملهی این گروهکها، فرقان بود که پس از انقلاب، قربانی شدن ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی را مستمسکی برای خشونت و ترور قرار داد و سازمان روحانیت را متولی اصلی این بهانه قلمداد کرد و در همین راستا، روی به ترور امثال شهید مطهری، مفتح، هاشمی رفسنجانی، ربانی شیرازی و قاضی طباطبایی بهعنوان نمادهای اصلی جریان روحانیت در انقلاب اسلامی آورد، زیرا طرفدار اندیشهی اسلام منهای روحانیت بود و معتقد بود که روحانیت باید جای خود را به روشنفکران بدهد.(1)
فرضیهی اصلی نگارنده در یادداشت حاضر این است که گروهک فرقان به دلیل تفسیر مارکسیستی خود از اسلام و قرآن، اساساً با تفسیر ناب و راستین، میانهای نداشتند و ریشهی اختلاف آنان با شهید مطهری را باید دارای تباری ایدئولوژیک دانست. در این میان، مواضع قاطعانه و روشنگرانهی شهید مطهری در برابر این گروه نیز عامل دیگری در اختیار آنها قرار داد تا چارهای جز ترور شهید مطهری پیدا نکنند.
فرقان و تفسیر مارکسیستی از دین
ریشههای اصلی برخورد گروهک فرقان با شهید مطهری و یا به عبارت بهتر، برخورد شهید مطهری با این گروهک را باید در تبار و ریشهی فکری این دو جستوجو کرد، زیرا تبار فرقان در نهایت به برداشتی التقاطی و تفسیری مارکسیستی و منحرف از دین بازمیگردد.(2) حال آنکه تفسیر شهید مطهری از دین تفسیری ناب و منطبق با موازین اسلام بود.
تبارشناسی گروهک فرقان نیز مؤید همین مسئله است، زیرا اگر نگاهی به تفکر و مطالعات سردمدار اصلی این گروه، یعنی اکبر گودرزی داشته باشیم، مشاهده میکنیم که مطالعات اسلامی او محدود به چندین کتاب تفسیری بود که بهجای پژوهش علمی و ریشهدار، در حال مطالعه، به این میاندیشد که چگونه آیات قرآن را به شیوهای نو تفسیر کند. اساساً وی در مطالعات خود به کتب روایی و احادیث شیعه کمتر مراجعه میکرد. بعد از قرآن نیز بهطور نسبی به نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه استناد میکرد.(3) از سوی دیگر، ایدئولوژی این گروه بهشدت متأثر از ایدئولوژی «سازمان مجاهدین خلق ایران بود؛ بهطوریکه معمولاً بر روی جزوات خود جملاتی از این منبع به چاپ میرساندند.»(4)
فرقان و تفاسیر نامتعارف از قرآن
یکی دیگر از نمادهای تفکر التقاطی فرقان، یعنی دقیقاً همان مسئلهای که انتقاد شهید مطهری را برمیانگیخت، تفاسیر عجیب و نامتعارف این گروهک از قرآن بود.
فرقان از قرآن مجید، مبانی دلخواه خود در زمینهی انسانشناسی و ایمان و انقلاب و ضدانقلاب را استخراج میکرد. برای مثال، از مرحلهی غیب انقلاب و مرحلهی شهود آن سخن به میان میآوردند و به تفصیل از قرآن برای مرحلهی پیش از انقلاب و پس از پیروزی بهرهگیری میکردند. برای مثال، گروهک فرقان بهروشنی آیهی دوم سورهی بقره را، که ایمان به غیب را مطرح کرده است، به معنای ایمان به غیب انقلاب تفسیر میکردند.
فرقان از قرآن مجید، مبانی دلخواه خود در زمینه انسانشناسی و ایمان و انقلاب و ضدانقلاب را استخراج میکرد. برای مثال، از مرحلهی غیب انقلاب و مرحلهی شهود آن سخن به میان میآوردند و به تفصیل از قرآن برای مرحلهی پیش از انقلاب و پس از پیروزی بهرهگیری میکردند.
همچنین آنان مفهوم «غیب» در آیهی سوم سورهی بقره (الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه...) را همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی میدانستند. یا در تفسیرِ جملهی «وبالآخره هم یوقنون» میگفتند: اینان (انقلابیون) به نظام برتر در مرحلهی شهادت انقلاب یقین دارند.(5) و یا در مورد وحی نیز معتقد بودند که وحی همان شناخت پدیده نسبت به راه تکامل خویش برحسب ظرفیت وجودی و مدار تکاملیاش یا به قول امام، آن انفجار درونی و درد تکاملخواهی است.
در تفسیر التقاطی دیگری، این گروه معتقد است: «اراده خدا انقلابی است و طرز تفکر خداوند بر این اساس استوار است که تودههای ضعیف و محرومشدگان تاریخ بر قدرتمندان و اربابان و صاحبان زر و زور چیره شوند و غالب گردند و برای تحقق این اراده است که خداوند تشکیل حزب داده است. حزبی که همهی نیروهای متکامل جهان را به همراهی قشر پیشتاز انقلابگر، در پوشش خود فرو برده و در مقابل قدرتمندان و طواغیت و شیاطیناند که مانع تحقق ارادهی خداوند میگردند، تنها با دید انقلابی و براساس ایدئولوژی و طرز تفکر خداوند است که میتوان به قرآن نگریست.»(6)
رویکرد شهید مطهری در قبال فرقان
همچنانکه در ابتدای این یادداشت متذکر شدیم، اساساً باید تقابل فرقان و شهید مطهری را دارای تباری ایدئولوژیک و فکری دانست. رویکرد شهید مطهری نیز در قبال فرقان، رویکردی پسینی بود؛ یعنی ایشان برطبق آموزههای اسلامی برخورد میکردند. به این معنا که مانع و رادعی در مقابل نشر افکار آنها وجود نداشت، اما زمانی که از نگاه شهید مطهری اصول ناب اسلامی بهواسطهی تفاسیر التقاطی و مارکسیستی در معرض تهدید قرار گرفته بودند، میبایست وارد عرصه شد و با فرقان مقابله کرد.
تقابل دوگانهی اسلامی و مارکسیستی
در مقابل رویکرد فکری فرقان، رویکرد ناب اسلامی مطرح میشود که شهید مطهری نماد بارز آن است و در مقابل، شهید مطهری ادبیاتی مانند ماتریالیسم اغفالشده و در وهله بعد ماتریالیسم منافق را برای این گروهک و نوع تفاسیر خاص آنها به کار میبرد. از سوی دیگر، شهید مطهری گروهک فرقان را نماد بارز یک جریان ضدمذهب تلقی میکرد و معتقد بود نباید در این مسئله شک داشت.
دال محوری در گفتمان شهید مطهری، آنجا که به نقد اسلام مارکسیستی و دیالکتیک جعلی گروهک فرقان میپردازد، این است که اسلام، دینی الهی و دارای پیراستگی خاصی است و از آنچه گروهک فرقان به نام دین به جوانان عرضه میکند، کاملاً مبراست و تمام این مسائل در حالی است که این گروهک به گفتهی شهید مطهری، حتی اطلاع کوچکی از تاریخ صدر اسلام و شأن نزول آیات هم نداشته و زحمت یک بررسی مختصر تاریخ اسلام را هم به خود ندیده و آنگاه مهمترین عرصهی ترکتازی خود را تفسیر قرآن و تدوین ایدئولوژی اسلامی یافته است. ایشان تعبیر و تفسیر فرقان از قرآن را مسخ قرآن و مسخ تفسیر معرفی میکرد و معتقد بود این مهمترین و جدیدترین راهکار ماتریالیسم در ایران است:
«تدبر در قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی نیست. اما در طول تاریخ از طرف گروههایی از باطنیه و غیرباطنیه، تفسیرهایی از آیات شده است که آنها را به حساب تفسیر و برداشت نمیتوان گذاشت؛ مسخ و تحریف است، نه برداشت و تفسیر.»(7) ماتریالیسم در ایران در یکی دو سال اخیر به نیرنگ تازهای بس خطرناکتر از «تحریف شخصیتها» دست یازیده است و آن تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این نیرنگ، نیرنگ جدیدی است.(8)
بر همین اساس، شهید مطهری در برهههای مختلف به شبههافکنیهای فرقان در مورد قرآن و تفکر ناب اسلامی پاسخگویی میکرد و براساس فرضیهی نگارنده، همین عامل زمینهی لازم را برای برخورد فرقان با شهید مطهری فراهم میکند.
فرقان و ترور شهید مطهری؛ کالبدشکافی از درون
گروه فرقان، که سخت با روحانیت مخالف و معتقد به حذف فیزیکی آنان بود، پس از پیروزی انقلاب، ابتدا سپهبد محمدولی قرنی، سپس شهید مطهری و پس از ایشان، دکتر مفتح و برخی دیگر مانند شهید مهدی عراقی (از مؤتلفه) و شهید سید محمدعلی قاضی طباطبایی را ترور کرد.
مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیتالله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوءقصد قرار گرفتند که از ترور آنان جان سالم به در بردند. پس از انجام این ترورها، با رخنهی برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، آنها لو رفتند و همگی از جمله گودرزی، رهبر آنان، به دام افتادند و اعدام شدند.(9)
به گفتهی شهید مطهری، فرقان حتی اطلاع کوچکی از تاریخ صدر اسلام و شأن نزول آیات هم نداشت و آنگاه مهمترین عرصهی ترکتازی خود را تفسیر قرآن و تدوین ایدئولوژی اسلامی یافته است. به باور ایشان، تعبیر و تفسیر فرقان از قرآن، مسخ قرآن و جدیدترین راهکار ماتریالیسم در ایران بود.
در این میان، اظهارات سران این گروهک، همگی دال بر این است که بهویژه در مورد ترور شهید مطهری، خود آنها نیز به اختلافات ایدئولوژیک با شهید مطهری صحه میگذارند. مهمترین دلایل این گروهک برای ترور شهید مطهری براساس روایت اعضای خود این گروه، از این قرار بوده است:
وی اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل کرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر اینکه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را نوشته است که بهمنزلهی همکاری با رژیم طاغوتی است و مجازات تمام موارد، اعدام است.(10)
تفسیر و مروری بر گفتمان فرقان در باب ترور شهید مطهری نشان میدهد که به جز یک مورد، عمدهی اختلافات فرقان با شهید مطهری، اختلاف ایدئولوژیک بوده و تبار فکری داشته است. اولاً اصطلاح ماتریالیسم منافق، که بهدرستی از سوی علامه مطهری برای آنها انتخاب شده است، بههیچوجه به مذاق فرقان خوش نیامده است و جالب آنکه شهید مطهری را به علت وضع این اصطلاح، بدعتگذار در دین معرفی میکنند. از سوی دیگر، فرقان خود را بهمثابهی بهترین فرزندان اسلام تلقی میکرده است و اقدامات شهید مطهری علیه خود را بهمثابهی اقدام علیه اسلام نابی میداند که فرقان نمایندهی آن است. نگارش کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» نیز گوشهای دیگر از نبرد فکری فرقان و شهید مطهری را برملا میسازد.
نتیجهگیری
نگارنده در این یادداشت معتقد است که انقلاب شکوهمند اسلامی و پیروزی آن، فضای بسیار مناسبی را برای بسط و گسترش اندیشههای مختلف فراهم کرد، اما در این میان، برخی از گروهها و اندیشهها پا را از حریم خویش فراتر گذاشته و از فرصت بهوجودآمده برای نقد اسلام و از آن بالاتر، زدن ریشهی اسلام استفاده کردند. نماد بارز این گروه، فرقان بود که بهنوعی پرچمدار مارکسیسم اسلامی نیز محسوب میشد و نماد بارز مقابلهی فکری با این گروه نیز شهید مرتضی مطهری بود. صحت و قوت استدلالات شهید مطهری، اعتقاد راسخ به برتری قرآن و تفسیر اسلامی از آن در مقابل تفسیر مارکسیستی از قرآن، اعتقاد به پیراستگی دین اسلام و مقابلهی فکری با گروهک فرقان، در نهایت منجر به این شد که این گروهک چارهای جز حذف فیزیکی شهید مطهری نداشته باشد.
پینوشتها:
1. نگاهی به استراتژی گروهک فرقان، پایگاه تحلیلی تبیینی برهان، نوشته علی کردی، 2 شهریور 91.
2. گفتوگو با دکتر علی مطهری، فصلنامهی یاد، سال دوم، 1388، ص 151.
3. پروندهی حسین عزیزی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شمارهی بازیابی 661.
4. محمدحسین واثقی، مصلح بیدار، انتشارات صدرا، تهران، 1378، ص 193.
5. مجموعه آثار استاد شهید مطهری (1389)، جلد 1، ص 38.
6. تفسیر فرقان، به نقل از مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص 33.
7. علل گرایش به مادیگری، ص 32.
8. همان، ص 29.
9. عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، تهران، 1378، ص 82.
10. محمدحسین واثقی، مصلح بیدار، انتشارات صدرا، تهران 1378، ص 196.
*محمد شیخانی؛ دانشجوی دکترای سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه امام رضا (ع)/ پایگاه تحلیلی- تبیینی برهان