به گزارش خبرنگار آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»، بحث تحول علوم انسانی و بومیسازی و اسلامیسازی آن چند سالی است که از سوی مسئولین و سیاستگذاران و همچنین صاحبنظران و کارشناسان در محافل حوزه و دانشگاه مجددا مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. هرچند قدمت این بحث به سالهای اولیه انقلاب طی فرایند انقلاب فرهنگی بر میگردد، اما به سبب چالشها و موانع فرهنگی و علمی و در حاشیه قرار گرفتن از سوی نهادهای سیاستگذاری نتیجه چندان مشخصی در این باره حاصل نشده است.
اگرچه علم، هویتی جمعی دارد و دستاورد تلاش همه اقوام و ملل در طول تاریخ است، اما آنچه امروزه به عنوان علوم جدید بر جوامع علمی و آکادمیک دنیا تسلط یافته است، به طور خاص در جغرافیایی شکل گرفته و رشد یافته که با ویژگیهای فکری، فرهنگی، دینی و اقلیمی ما متفاوت و در جاهایی ناسازگار است. اهمیت این امر به ویژه به دلیل ماهیت خاص علوم انسانی چند برابر میشود.
در سالهای اخیر در میان فراز و نشیبهای فعالیتهای فکری دست اندرکاران حوزه علوم انسانی، مجددا بزنگاهی ایجاد شده است که به پررنگ شدن بحثهای موضوعی پیرامون علوم انسانی انجامیده است. یکی از مهمترین این بزنگاهها به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در مورد تحول در علوم انسانی و ضرورت بازنگری مفاهیم و مبانی اساسی این علوم در چند سال گذشته بر میگردد. صحبتهایی که در سال 1389 در دیدار اساتید دانشگاه با ایشان و پس از آن با حوزویان در سفر به قم پررنگتر و به نوعی به اولویت مباحث علمی کشور تبدیل شد. این برجستگی به خودی خود باعث مطرح شدن بیشتر حوزه علوم انسانی در سطح جامعه گشت و بزنگاههایی را ایجاد ساخت که تقاضا در سطح جامعه از متفکرین حوزه علوم انسانی بالا رفت ولی برای این تقاضا، عرضه جدید و متناسب با نیازهای جامعه و دانشجویان وجود نداشت و تا کنون جز حرکتهای پراکنده، تاثیر و تحول اساسی در مبانی نظری و روششناختی علوم انسانی تحقق پیدا نکرده است.
به نظر میرسد تا زمانی که صورت مدون و اساسی و تعریف دقیق و بنیادین از چیستی و چگونگی حرکت به سوی بومیسازی و نیز تعریف دقیق مفاهیم در حوزههای انسانشناختی، معرفتشناختی و هستیشناختی این علوم توسط مراکز علمی و تحقیقاتی کشور، انجام نگیرد این سیر به صورت پراکنده ادامه خواهد یافت.
در میان تعریفها و ضرورتهای مطرح شده توسط کارشناسان و مسئولین حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی در باب چیستی بومیسازی علوم انسانی و چگونگی محقق شدن این امر یکی از جامعترین تعاریف و دلایل را حجتالاسلام حمید پارسانیا؛ عضو هیئت علمی دانشکده پژوهشی باقرالعلوم(ع) بیان کرده است. او در تعریف خود از بومیسازی علوم میگوید: بومی کردن علوم امری است که انجام و تحقق آن، به دلایلی خاص بر میگردد که میتوان آنها را در قالب ۴ دسته، بررسی کرد:
دلیل اول تنها مختص علوم انسانی نیست بلکه هر علمی را فرا میگیرد. بدین معنا که؛ بررسی موضوعاتی را در دستور کار قرار میدهد که در محیط خود، به صورت مسألهای مورد نیاز مطرح میشود. حتی اگر معنایی پوزیتویستی به علم داده شود یا رویکری را دنبال کنیم که در آن، علم دارای یک معنای واحد مستقل در حوزه فرهنگ به شمار رود، علم نیز مفهوم کاربردی گرفته و متناسب با ارزشها و نیازهای محیط خود، خواهد بود.
دلیل دیگر برای بومی شدن علوم انسانی را میتوان اینگونه بیان داشت که «موضوع این علوم، سوژهای قابل تعمیم نیست»؛ بلکه موضوعی واحد و متغیر است. چرا که موضوع علوم انسانی به مسایل فرهنگی و انسانی باز میگردد که به نوبه خود با حوزههای معرفتی و رفتاری محیطهای مختلف اجتماعی، در شرایط تاریخی و فرهنگی گوناگون، تفاوت پیدا میکند.
دلیل سوم که مهمتر از دلایل قبلی و به نحوی شبیه علت نخست است، تخصیص همه علوم چه انسانی و چه غیر آن را در برمیگیرد. میتوان گفت اگر علم را به معنای scienc یعنی دانش تجربی در نظر بگیریم، نظریههای علمی طرح شده، مستقل از مجموعهای از پارادایمها، معانی و اصول موضوعهای فراتر از دانش تجربی نیستند. بنابراین، با وجود این قضیه، نظریههایی که در جهان غرب شکل گرفته، سرشار از تئوریهایی عنوان میشود که متناسب با حوزه فرهنگی آنهاست؛ بدین معنی که نظریههای نام برده شده، اشباع شده از فضاهای ایدئولوژی و فرهنگی محیط خودشان هستند.
دلیل آخر نیز بیشتر در حوزه علوم انسانی کاربرد دارد. بدین شکل که؛ در قلمرو این علوم برخلاف علوم طبیعی و غیر انسانی، بین ابژه و سوژه یعنی میان عالم و ذهنیت او و موضوعی که مورد مطالعه او قرار میگیرد، یک دیالکتیک و آمد و شد مستقیم برقرار است. یعنی موضوع علوم انسانی پدیدههایی است که با معرفت و آگاهی انسان شکل میگیرند. معرفت علمی نسبت بدان موضوع، به سرعت و بدون نیاز به تصرف بعدی، میتواند موضوع را مستقیم تغییر دهد یا تقویت کند.
مطمئناً میان ابژه و سوژه یک ربط بیواسطه برقرار است؛ به همین علت در قلمرو علوم انسانی اگر در حوزه فرهنگ خود، این برهان در کنار برهان قبلی ـ پذیرفته شود که علوم یک مبانی و بنیادهای فرهنگی دارد که در تئوری به ایفای نقش میپردازند، این مسأله به خصوص در حوزه علوم انسانی زمانی که نظریاتی به دور از پارادایمهای متعلق به حوزه فرهنگی داده میشود، سببساز آن شده که این استحاله فرهنگی رخ دهد؛ نکتهای که البته بیشتر متوجه علوم انسانی است.
بنابراین، دلایل نام برده شده را به طور کلی میتوان، موجب ایجاد بستری دانست که باید علوم به طور مطلق و علوم انسانی به طور خاص به سمت بومی شدن حرکت کند.
پس از ارائه شناخت درستی از تعریف علم به طور کلی و سپس ویژگیهای متمایز علوم انسانی و نیاز به پرداخته شدن به آن به صورت مجزا در هر جامعهای با توجه به شرایط خاص آن جامعه، در مراحل بعد برای عملی کردن پروژه بومیسازی باید به آسیبشناسی وضعیت تولید علوم انسانی و به طور خاص علوم انسانی اسلامی، موانع فرهنگی و مالی و کمبودهای علمی و نبود نظریهپردازان و متفکران متخصص در این زمینه پرداخت و نیز شرح دقیقی از کمیت و کیفیت تولید علم در محافل علمی استخراج کرد؛ سپس با به دست آوردن شناخت درست و مدونی از همه موارد گفته شده و طراحی دقیق مسیر حرکت به این سو به صورت منسجم و هماهنگ چه در حوزه سیاستگذاری و چه در حوزه محافل دانشگاهی و علمی به پیشبرد و تولید نهایی پارادایمهای نظری و کاربردی مطابق با جامعه ایران پرداخت.
منابع:
- پارسا نیا، حمید، " بومیسازی فقط مختص علوم انسانی نیست"، منتشر شده در http://parsania.ir/1393/05/16
- خوش صحبتان، محمد امیر، آسیبشناسی موضوع علوم انسانی در کشور، کیهان فرهنگی، شماره 292 و 293، اردیبهشت 90.
- رمضانی فرانی، محمد علی، بازسازی علوم انسانی از طریق بازسازی مبانی نظری آن، فصلنامه مصباح، سال نهم، شماره 9.
- نیمروزی ناوخی، نوروز، بررسی امکان پارادایم جامعه شناسی اسلامی، فصلنامه مطالعات میان رشتهای در علوم انسانی، دوره پنجم،شماره 4، پاییز 1392.