به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از بیرجند، سالها گذشته است، هنوز کوچه پسکوچههای شهر گواهی میدهند که از این خیابانها و کوچههای قریب، مردانی به پاخاستهاند که برای دفاع از انقلاب و میهن خود سختی ها را به آغوش کشیدند و رفتند و روانه سرزمینهایی شدند که سرنوشتی همچون کربلا داشت.
سالها گذشته اما هنوز اسم آنهایی که جانشان را شیرینتر از آرامش مردم کشورشان ندانستند زنده است. خونشان گرم است و انگار هنوز میجوشد و به رگهای جاماندگان غیرت میبخشد. سالها گذشته به قدر 28 سال هجر و فراق و دوری که هنوز که هنوز داغش تازه است.
امروز مادری با قدرتی عجیب از صبوریاش میگوید و بر عکس پسرش بوسه میزند و از داغ نبودش میگوید.
حسین بوری، فرزند رضا در سال 1347 در روستای ماسن القورات از توابع بیرجند در خانوادهای متدین، مستضعف و بسیار محروم چشم به جهان گشود.
صغری اکبری 70 ساله مادر شهید دانشجو حسین بوری در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجو در بیرجند، با بیان اینکه مادر 10 فرزند هستم که همه فرزندانم در روستا به دنیا آمدند؛ بیان داشت: در حال حاضر تنها پنج فرزندم باقی ماندهاند و مابقی فوت شدهاند.
وی تصریح کرد: موقع به دنیا آمدن فرزندانم، با وجود نبود امکانات، همیشه همسرم در کنارم بود و به سختی آنها را بزرگ کردیم.
مادر شهید دانشجو حسین بوری تصریح کرد: شهید فرزند دوم خانواده و بسیار مهربان و دلسوز بود و زمانی که به دنیا آمد به دلیل علاقه به اباعبدالله الحسین(ع)، اسمش را حسین گذاشتیم.
اکبری ادام داد: پس از گذراندن دوران ابتدایی در روستا برای ادامه تحصیل به همراه برادر کوچکترش به بیرجند رفت و خانهای را اجاره کرد و فصل تابستان کار می کرد تا هزینه های زندگی و تحصیل خود و برادرش را تامین کند و با توجه به اینکه می دانست وضعیت مالی خانواده خوب نیست هیچ گاه از پدر پول نمیگرفت که موجب رنج و سختی ما نگردد.
وی با بیان اینکه ما از قبولی حسین در رشته عمران دانشگاه فردوسی مشهد، بسیار خوشحال شدیم؛ بیان کرد: وی پس از گذراندن دو ترم از دانشگاه، برای دفاع از میهن عازم جبهه شد.
مادر شهید دانشجو حسین بوری متذکر شد: هیچ گاه در انتخاب شغلش و تصمیم گیری وی برای آینده اش دخالت نمیکردم؛ اما با این حال، او همیشه در انتخابها و خرید لوازم زندگی، حتماً نظر من و خواهرش را میپرسید.
اکبری تصریح کرد: پدرش عضو شورای روستا بود و می خواست که به جبهه برود؛ اما حسین با شنیدن این خبر، به پدرش گفت «پدرجان من به جبهه میروم و شما بالای سر بچهها بمانید، خانواده به شما نیاز بیشتری دارد» اما پدرش رضایت نمیداد.
وی ادامه داد: حسین که اصرار بر رفتن داشت مجدد تماس گرفت و خواستار اجازه خانواده بود؛ اما پدرش میگفت «شما درس خود را ادامه دهید و چنانچه قسمت باشد بعد از اتمام دانشگاه، به جبهه خواهید رفت» اما او با اصرار فراوان ما را راضی و درس را رها کرد و رفت.
مادر شهید دانشجو حسین بوری به لحظات آخرین دیدار خود با حسین اشاره کرد و افزود: در ایام ماه رمضان برای مرخصی آمده بود که متوجه شدم از هنگامی که از اهواز سوار اتوبوس شده تا خود روستا روزه گرفته است از وی خواستم چیزی بخورد اما امتناع کرد و گفت «خدا میداند آیا من فردا زنده خواهم بود که روزههای خود را ادا کنم یا نه؟»
اکبری در حالی که چشمانش پر از اشک بود؛ گفت: 50 روز از رفتن وی نمیگذشت که به شهادت رسید؛ اما حسین بعد از آن، به مدت 14 ماه مفقود الاثر بود و نه پلاک و نه خبری از وی داشتیم و در این مدت من و پدرش شکسته شدیم و از غم دوری وی چشمان پدرش ضعیف شد.
وی افزود: تا اینکه سرانجام پدرش در طی جست و جوهای فراوان، حسین را در سردخانه بیمارستان اهواز شناسایی و با هواپیما به مشهد و سپس با آمبولانس به روستا منتقل کرد.
مادر شهید دانشجو حسین بوری با بیان اینکه حسین در منطقه شلمچه از ناحیه سر، سینه و پای چپ به شدت مجروح میشود؛ گفت: پس از مجروح شدن حسین را به بیمارستان صحرایی و سپس به بیمارستان گلستان اهواز انتقال میدهند و پزشکان پای چپ وی را قطع کردند اما به دلیل شدت جراحات به شهادت میرسد.
اکبری در خصوص ویژگیهای بارز شهید گفت: پسرم بسیار مهربان و دلسوز بود و هر گاه به مشهد میرفت؛ ابتدا به حرم امام رضا(ع) رفته و زیارت نامه میخواند و سپس راهی دانشگاه میشد.
او دل تنگ پسرش بود و در این دوران تنهایی از نبود پسرانش و فراموشی خاطراتش پس از گذشت 28 سال میگفت و غم تنهایی در چشمانش موج میزد.
مادر شهید دانشجو حسین بوری با زبان گرفته خود که نشان از غم زیاد بود، بیان داشت: شما دانشجویان پیرو راه شهدا باشید؛ چراکه شهدا زحمت کشیدند و این امنیت را برای شما فراهم کردند، عزیزان من هشت سال خون دادن کم نیست.
اکبری با بیان اینکه 14 ماه مفقودی حسین کمر و قلب من و پدرش را شکست؛ گفت: چنانچه همان زمان، پلاکش به دست ما می رسید به این میزان غصه نمیخوردیم به طوری که پدر حسین بر اثر شدت رنج و داغ پسر، چند سال پیش از دنیا رفت.
وی در پایان گفت: آرزو داشتم که حسین درسش را میخواند ازدواج میکرد اما حالا که نشد شهادتش اجر آخرتی خودش و شفاعتی برای ما باشد.