گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمد آزادی، سها صالح، قرار ملاقات انجمن حکمت و فلسفه بود. ساختمانی قدیمی وسط یک باغ با صفا. خوشبختانه ابر و مه و خورشید فلک هم روز دیدار با استاد را مناسب سخن گفتن از عشق، عرفان و عقل و فلسفه کرده بود. دکتر غلامحسین ابراهیم دینانی 83 ساله هرچند گرد پیری بر سر و صورتش نشسته اما هنوز نشاط جوانی دارد. از همان لحظه اول گفت به خاطر اینکه جوان و دانشجو هستید وقت میگذارم. هرچند علاقه نداشت به همه سوالها پاسخ دهد. در این گفتوگوی صمیمی با استاد درباره مطالعه فلسفه، نوروز، ایران باستان و نوروز صحبت کردهایم. در ادامه متن کامل این گفتوگو تقدیم میشود.
فلسفه با سایر علوم فرق دارد. فلسفه علم نیست. من نمیگویم خواند فلسفه بد است. این هم که شما میفرمایید دانشجوها فلسفه میخوانند خوشحال میشوم اما فلسفه خواندنی نیست. فلسفه یک دغدغه در انسان است. دغدغهای که از درون آدمی شکل میگیرد. آدم باید ببیند که چه فلسفهای یا چه کتابی به این دغدغههای درونی او پاسخ میدهد. البته در درجه اول استاد است. بدون استاد یکم خطرناک است اما به هر حال هرچیزی که فکر آدمی را به حرکت دربیاورد خوب است. از من سیستم نخواهید. من مهندس نیستم.
جایی گفته بودید به هگل و هایدگر علاقه دارید. علت اینکه آنها را بر دیگران برتری دادید چیست؟
نگفتم علاقه دارم، آنها را فیلسوف بزرگی میدانم. اما به نظرم بچههای ایران که هم ایرانی هستند هم مسلمان در مرحله اول بوعلیسینا و فارابی و ملاصدرا بخوانند بعد بروند سراغ فیلسوفان غربی. همان اول هایدگر بخوانی خوب نمیفهمی، خطرناک هم هست. من بارها این را گفتم. فلسفه ابن سینا به که به غرب رفت. بسیاری از فیلسوفان غربی تحت تأثیر این سینا هستند. هوسرل، آلبرت کبیر و توماسآکویناس همه تحت تأثیر این سینا هستند. مهد فلسفه شرق و غرب یونان است. سقراط و افلاطون ارسطو همه یونانی هستند. همه قبول دارند. اما من میگویم خود افلاطون تحت تأثیر ایران بوده است و دلایلی هم برای آن دارم اما شما ایران باستان را خیلی دوست ندارید.
چرا استاد!؟ ما که دوست داریم.
دیدید افرادی دوست ندارند؟ چرا اینجوری هستند؟ چین باستان را قبول میکنند. یونان باستان را قبول میکنند اما ایران را دوست ندارند. دلیلش را میدانم اما نمیگویم تا خودتان فکر کنید.
برخی میگویند فلسفه اسلامی در زندگی به کار نمیآید؛ به همین دلیل به فلسفههای غربی و افرادی مثل نیچه رجوع میکنند. شما موافقید که فلسفه اسلامی به پایان رسیده است؟
حرف خوبی زدند. به این دوستانتان بگویید قبول، فلسفه اسلامی در زندگیتان محقق نشده است. رفتید سراغ فلسفه غرب اما آیا الآن در زندگیتان به حرفهای هگل عمل میکنید؟ میخواهم بدانم خر است این حرف را زده یا میفهمد؟ اگر عمل کرده من دستش را میبوسم ولی به نظرم مزخرف میگویند.
اما یک نکته در سوال شما بود، میخواهم به آن اشاره کنم. گفتید بچهها بیشتر نیچه میخوانند. راست میگویید. نیچه را میپسندند. اما نیچه که افلاطون را داخل آدم حساب نمیکند و همه اینها را زیر سوال میبرد اسم کتابش چیست؟ «چنین گفت زردشت». چرا بین این همه شخصیت در غرب و شرق عالم زردشت را انتخاب میکند. کتاب او را از کجا خوانده است. آن نیچه غربی کتاب زردشت را خوانده اما من و شما ایرانی اصلا نمیدانم او کیست. من با پیامبر بودن یا نبودن او کاری ندارم. زردشت چه میگوید؟ از پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک چیزی بهتر هست؟
مرحوم علامه در ایام جوانی به شما توصیه کرده بودند شعر نگویید. دلیلش چه بود؟
ایشان فرمودند چون الآن فلسفه میخوانید میترسم ذهنتان بر پایه تخیل بالا رود. قدرت شعر بر پایه قدرت تخیل است.
خودشان چرا شعر میگفتند؟
ایشان زمان پیری شعر میگفتند. نمیدان دوره جوانی هم میگفتند یا خیر. به هر حال تأکید کردند حالا که فلسفه میخوانی، پس شعر نگو.
استاد در ادبیات و تفکرات شما، عقل و عشق و فلسفه و عرفان در تضاد با هم نیستند. پس چرا شعر گفتن مانع تعقل میدانید؟
عرض کردم، این نکته موقتی بود. البته من عرفان و معنویت را تعقل میدانم. من شعر را هم حاصل تفکر میدانم. شکی نیست قدرت تخیل به شعر نیرو میدهد اما همان قدرت تخیل هم از عقل نیرو میگیرد. همه اینها زیر سلطه عقل قرار دارند. اگر عقل نباشد از خیال و حس هم کاری نمیآید.
شما الان من را میبینید اما اگر عقل نباشد من را فقط یک موجود میدیدید. با دیوار تفاوتی ندارم. چشم فقط میبینید اما معنی آنچه دیده میشود را عقل تعیین میکند.
شما همیشه در صحبتهایتان بر اسلامیت و ایرانیت تأکید دارید. نوروز نمایشگاهی است که این دو فرهنگ با هم گره میخورند. از نوروز برایمان بگویید.
نوروز یعنی روز نو، از نظر عرفانی هر روز نو است. کدام روز کهنه است؟ الآن 20 روز مانده تا عید، امروز کهنه است؟ اما ایرانیان سمبلیک یک روز را برای فرح و شادی انتخاب کردهاند. برای من هم خیلی محترم است. پس ما روز کهنه نداریم ولی برای بعضیها همان نوروز هم کهنه است. کسی که ذهنش کهنه است هر روز برایش کهنه است. اگر فکرت حرکت داشته باشد، هر روز نوروز است اما اگر ذهنت تحرکت نداشته باشد، هر روز کهنهای.
پارسال در برنامه معرفت گفتید تعطیلات وقت خودسازی است.
برای خودسازی نیاز نیست منتظر عید باشیم. آدمهای بیفکر نوروز ندارد. همیشه کهنهاند. لباس نو که آدمی را متفکر نمیکند. بزرگی میگوید انسان که آفریده شد، آغاز آفرینش است. غیر از آدم چه کسی آغاز و انجام را میفهمد. نباتات؟ جمادات؟ آغاز نو است. انسان نو است. انسان نوروز است. هر لحظه نوروز است. یک شعر از یک عارف برایتان میخوانم. «عارفان در دمی دو عید کنند/ عنکبوتان مگس قدید کنند» میگوید انسان عارف برای هر دم و بازدمش دو عید دارد. عنکبوت یک مگس میگیرد و قدید میکند. قدید کردن یعنی کنسرو میکنند. یعنی جایی نگهش میدارد برای فردا. حالا فکرت را میخواهی نگه داری؟ بعضی آدمها فکرشان را کنسرو میکنند. اینها که عید ندارند اما آنهایی که تفکر باز و اندیشه دارند هر دم و بازدمی برایشان عید است.
استاد برای حسن ختام این گفتوگو برای مخاطبان تفالی به حافظ میزنید؟