چهارم آبان ۱۳۴۳ مصادف بود با میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و روزی بود برای عید و شادمانی. ملت که برای شنیدن سخنان آقا پای منبر نشسته بودند ناگهان با این شروع روبهرو شدند: «انا لله و انا الیه راجعون...»
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- امیرمحمد واعظی؛ اردیبهشت ۱۳۰۶ شمسی بود که دولت رضاشاهی اعلام کرد همه امتیازات مربوط به حق کاپیتولاسیون را که در طول دوره قاجار به دول خارجی به خصوص روس و انگلیس دادهشدهاست، لغو میکند. چند روز بعد نامههایی از طرف وزارت امور خارجه ایران به سفارتهای برخی کشورهای اروپایی فرستاده میشود و امتیازات و آزادیهای قضایی اتباعشان در ایران را تضمین میکند! این، شروع ماجرای کاپیتولاسیون در رژیم پهلوی بود!
تحقیری به درازای یک قرن!
سالهای طولانی جنگ ایران و روسیه به پایان میرسد. عباسمیرزای خسته از جنگ و ناامید از اصلاح وضع مملکت شکست را میپذیرد. روسها اینبار دیگر کوتاه نمیآمدند. انگار قرارداد گلستان برایشان کم بود. نمایندگان ایران و روس در روستای ترکمنچای قرارداد صلح، امضا کردند و بخشهای بیشتری از خاک ایران را به همراه غرامت گستردهای به روسها تحویل دادند، ولی دندان روسها گردتر از این حرفها بود! آنها چیزی را در بند ۷ و ۸ عهدنامه ترکمنچای نوشتند که بعدها به قانون کاپیتولاسیون معروف شد.
«حق قضاوت کنسولی»، چیزی بود که روسها میخواستند؛ یعنی اگر یک نفر از کشور بیگانه، که این حق را دارد، در ایران مرتکب جرمی شود یا شکایتی از او باشد، اولا باید در حضور نماینده کشورش محاکمه شود (البته اگر بتوان علیه او شکایت کرد!) و تازه اگر هم محکوم شد (آن هم در حضور نماینده قدرتمند کشورش!)، باید برگردد به کشور خودش و آنجا مجازات شود (نتیجه نیازی به توضیح ندارد!).
سالها که میگذشت و دولت قاجار ضعیفتر میشد، دیگر گرگهای اروپایی هم برای عقب نماندن از قافله، این حق را برای خودشان گرفتند و مردم ایران در برابر بیگانه کاملا بیپناه شدند. کار تا جایی پیشرفت که بسیاری از صاحب منصبان ایرانی برای بهرهمندی از این امتیاز خود را تبعه روس و انگلیس کردند و ملت ایران را یتیمتر!
سالهای زیادی اوضاع همین بود تا اینکه سال ۱۹۲۱ کشور تازه انقلاب کرده روسیه، که دیگر شوروی نامیده میشد، عهدنامه مودت با ایران بست و تمام قراردادهای استعماری روسیه تزاری را ملغی کرد. (البته سرزمینهای گرفته شده را پس ندادند و بعد چندسالی تقریبا برگشتند به همان استعمارگر قدیمی!) بعد از چندسال هم که رضاخان سر کار آمد و به همان طریقی که گفته شد کاپیتولاسیون را لغو کرد!
اینبار نوبت آمریکاست!
«انا لله و انا الیه راجعون. من تاثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم، قلب من در فشار است، این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیدهام خوابم کم شده، ناراحت هستم، قلبم در فشار است. با تاثرات قلبی روزشماری میکنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردهاند...ای سرداران اسلام به داد اسلام برسید،ای علمای نجف به داد اسلام برسید،ای علمای قم به داد اسلام برسید، رفت اسلام.ای ملل اسلام!ای سران ملل اسلام!ای روسای جمهور ملل اسلامی!ای شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه آمریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم! چون دلار نداریم!.»
این شروع صحبتهای اعتراض آمیز امام خمینی (ره) است در روز ۴ آبان ۱۳۴۳. وقتی که روزنامه رسمی مجلس شورای ملی مربوط به مذاکرات لایحه اعطای مصونیت قضایی به همه کارکنان آمریکایی در ایران در ۲۱ مهر، به دست امام رسید، ایشان سریعا به علمای قم اطلاع دادند و نامههایی هم برای شهرهای دیگر نوشتند تا همه بیایند.
رژیم شاه که از قصد امام مطلع شده بود نمایندهای به قم فرستاد: «.. آمریکا به منظور کسب وجهه در میان مردم ایران با تمام قدرت فعالیت میکند پول میریزد و از نظر قدرت در موقعیتی است که هرگونه حمله به آن، به مراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است. آیتالله خمینی اگر بنا دارند نطقی ایراد کنند باید خیلی مواظب باشند که به دولت آمریکا برخوردی نداشته باشد که خیلی خطرناک است و با عکسالعمل تند و شدید آنان مواجه خواهد شد دیگر هرچه بگویند حتی حمله به شاه چندان مهم نیست.»
تصویب بی سر و صدا!
مرداد همان سال بود که دولت «حسنعلی منصور» بعد از طفره رفتن دو نخستوزیر قبلی یعنی علی امینی و اسدالله علم، از رفتن سمت بحث کاپیتولاسیون، تحت فشار آمریکا و امر شاهانه سعی کرد بیسروصدا آن را به جریان اندازد.
تیر ماه ۴۳ وقتی محمدرضا به آمریکا سفر کرد، افزایش کمکهای مالی و نظامی، منوط شد به وضع مصونیت قضایی برای آمریکاییهای مقیم ایران. بعد از برگشت شاه، به درخواست دولت، مجلس سنا به طور فوقالعاده در تعطیلات تابستانی به بهانه بحث درباره بودجه و چند مورد دیگر تشکیل شد.
آن روز به نحوی برنامهریزی شده بود که جلسه تا نیمهشب طول بکشد و ناگهان در اواخر جلسه این لایحه توسط دولت مطرح شد: «مادة واحده: با توجه به لایحه شماره ۱۸ - ۲۲۹۱ - ۲۱۵۷ - ۱۱۲۵ / ۱۳۴۲ ش. دولت و ضمائم آن در تاریخ ۲۱ / ۱۱ / ۴۲ به مجلس سنا تقدیم شده به دولت اجازه داده میشود که رئیس و اعضای هیئتهای مستشاری نظامی ایالات متحده آمریکا در ایران که به موجب موافقت نامه مربوط در استخدام دولت شاهنشاهی باشند از مصونیتهایی که شامل کارمندان اداری و فنی موصوف در بند (و) ماده اول قرارداد وین که در تاریخ هیجدهم آوریل ۱۹۶۱ م. (۲۹ فروردین ۱۳۴۰) به امضا رسیده است برخوردار نماید.»
نیمه شب بود و سناتورها خسته و خوابآلود بودند و خبری از کاپیتولاسیون نداشتند. دولتیها هم که نمیخواستند چیز زیادی درباره محتوای آن درز کند، سربسته به دفاع اندکی از آن پرداختند و همان شب لایحه در سنا تصویب شد. لایحه فوق به معنی گسترش مصونیت قضایی محدود اعضا و کارکنان سفارت (که در قرارداد وین که امری بینالمللی و مورد قبول همه کشورهاست آمده) به طور خاص برای مستشاران نظامی آمریکا و خانوادهشان و کارمندان و کارکنانشان در ایران که تعدادشان بعد از کاپیتولاسیون به ۵۰ هزار نفر هم میرسید، بود. چند ماه بعد هم در ۲۱ مهر، منصور در مجلس شورای ملی با تحریف اصل ماجرا به دفاع از لایحه فوق پرداخت و به تصویب مجلس هم رسید.
خروش خمینی
چهارم آبان ۱۳۴۳ مصادف بود با میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و روزی بود برای عید و شادمانی. ملت که برای شنیدن سخنان آقا پای منبر نشسته بودند ناگهان با این شروع روبهرو شدند: «انا لله و انا الیه راجعون...»
همین سال قبل بود که آقا را برای اعتراض به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید، دستگیر کرده بودند و مردم در ۱۵ خرداد قیام کردند و خون زیادی دادند تا آقا از بند رژیم آزاد شود، اما آقا روحالله نمیتوانست امضای سند بندگی ملتش را ببیند و ساکت بنشیند:
«دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد! ملت ایران را از سگهای امریکا پستتر کردند... اگر شاه ایران یک سگ امریکایی را زیر بگیرد بازخواست میکنند؛ و اگر چنانچه یک آشپز امریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد! چرا؟ برای اینکه میخواستند وام بگیرند از امریکا!... سایر ممالک خیال میکنند که این ملت ایران است که اینقدر خودش را پست کرده است، نمیدانند این دولت ایران است، این مجلس ایران است، این مجلس است که هیچ ارتباطی به ملت ندارد، این مجلس سرنیزه است و این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد، ملت ایران به اینها رای ندادند، علمای طراز اول، مراجع، بسیاریشان تحریم کردند انتخابات را، ملت تبعیت کرد از اینها رای نداد؛ لکن زور سرنیزه اینها را آورد در این کرسی نشاند... نظامیان امریکائی، مستشاران نظامی امریکایی به شما چه نفعی دارند؟! آقا اگر این مملکت اشغال امریکاست پس چرا اینقدر عربده میکشید، پس چرا اینقدر دم از ترقی میزنید اگر این مستشاران نوکر شما هستند پس چرا از اربابها بالاترشان میکنید پس چرا از شاه بالاترشان میکنید... اگر مملکت ما اشغال آمریکائیست پس بگوئید، پس ما را بردارید بریزید بیرون از این مملکت...»
نقطه عطف سخنرانی امام را میتوان آنجایی نامید که علت اصلی تمام این بلایا را نشان میدهد: «.. ما زیر چکمه امریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم! چون دلار نداریم! امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیث هاست، با امریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما، امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما، یک همچنین ظلمی به دولت اسلامی کرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است... آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از امریکاست، این وکلا هم از امریکا هستند، این وزرا هم از امریکا هستند، همه تعیین آنهاست، اگر نیستند چرا نمیایستند در مقابل، داد بزنند؟»
بعد از این سخنرانی بود که ۱۳ آبان ماموران، نیمه شب به خانه امام ریختند و شبانه ایشان را به تهران بردند و به ترکیه تبعید کردند. مدتی بعد هم وحشیانه به خانه سید مصطفی پسر امام ریختند و او را هم به ترکیه تبعید کردند. تبعیدی که آغازی شد بر پایان حکومت محمدرضا بر ایران...