به گزارش گروه فرهنگی خبرگزای دانشجو، سید کاظم احمدزاده از سال 1374 کار اجرای تلویزیونی را از شبکه پنج سیما آغاز کرد. او را بیشتر در اجرای برنامههای مذهبی دیدهایم. حضور بیش از دو دهه در اجرای برنامههای تلویزیونی تجربهای را برای او ساخته که امروز به تحلیل رویکرد مجریهای صداو سیما و بهخصوص برنامههای مذهبی پرداخت
* بگذارید بهعنوان اولین سؤال بهسراغ برنامه "دوستت دارم پدر، دوستت دارم مادر" برویم، برنامهای که از سالهای پیش ادامه پیدا کرده و میتوان آن را جزو جدیدترین برنامههای تلویزیون زمان خود دانست که توجه ویژهاش منعطف به بنیان خانواده بود، ایده اصلی این برنامه از کجا بود و آیا پیش از این چنین برنامهای که محوریت آن مادر باشد در تلویزیون داشتهایم؟
من بهیاد ندارم، با این سبک و سیاق و این نگرش و با این نگاه بعید میدانم. بحث غافگیری و جذابیتهای جدیدی در این برنامه مطرح بود، امسال هم که کاملتر از سالهای قبل ارائه شد و مادر را از زوایای مختلف نگاه کردیم.
هرچه در "دوستت دارم مادر، دوستت دارم پدر" نشان داده شد، اعتقاد قلبی من است
* طرح ابتدایی کار با چهکسی بود؟
طرح ابتدایی از خودم و برای مادرم بود. بارها این موضوع را در گفتگوهای مختلف مطرح کردهام که من برنامههایی را اجرا و یا تولید میکنم که خودم به آن باور و اعتقاد دارم و موضوعات آن جزو دغدغههای من است.
در رابطه با موضوع این برنامه هم که مادران و پدران و حرمت نگهداشتن آنهاست همین اعتقاد را دارم، بهطوری که در زندگی شخصیام ملاک اصلیام برای انتخاب دوست همین بوده که آن فرد تا چهحد برای پدر و مادرش احترام قائل است، حالا آن شخص میخواهد دوستم باشد یا همکارم و یا شریکم، هرکس که میخواهد باشد. اگر کسی قائل به این موضوع بود من برای دوستی و ادامه کار انتخابش میکنم در غیر این صورت او را از زندگی خود حذف میکنم.
اگر احساس کنم کسی از رفقا و دوستانم، جایگاه پدر و مادرش را حفظ نمیکند، اگر حس کنم که میتوانم بر او تأثیر بگذارم تمام تلاشم را میکنم اگر نه که کنار من جایگاهی نخواهد داشت.
* چرا این موضوع تا این اندازه برایتان اهمیت دارد؟
تفکری هست که قلبم، دینم، پیامبرم و قرآن به آن تأکید دارند. عقل حکم میکند که بدانی اگر کسی ممنون و شاکر پدر و مادرش نباشد قدر توی دوست، همکار و شریک را هم نمیداند، بنابراین رفاقت با چنین کسی عاقبتی ندارد، زیرا او قدر پدر و مادرش را با آنهمه خدمتی که به او کردند، نمیداند چه برسد به منِ دوست و همکار. او در سهم شراکت با پدر و مادرش اخلاقیات را رعایت نکرده چه برسد به اینکه شریک من باشد، قطعاً کسی که معنی حرمت به پدر و مادر را درک نمیکند حرمت مرا نیز حفظ نمیکند. وظیفه دینی و انسانی خودش را انجام نمیدهد چه برسد به وظیفهای که در قبال من دارد، این دلیل و هزاران دلیل دیگر نشان میدهد که نباید با چنین کسی دوستی کرد.
بهخاطر حرمت نگهنداشتن پدر و مادرمان است که زندگیهایمان بیبرکت شده است
* آیا با وضعیت کنونی جامعه ما که بعضاً نگه داشتن حرمتها در حال کمرنگ شدن است، با ساختن این گونه برنامهها میتوان آن حرمت و آن نگرش را تغییر داد؟
ما برای همین بهسراغ این موضوع رفتیم تا این حرمتها زنده شود. مسلماً در حال حاضر این خلأ احساس میشود و جایش حسابی خالی است، این دستانداز و این نقص وجود دارد و موجب بیبرکتی و بیهویتی میشود، بنابراین بهسراغ این موضوع رفتیم تا این خلأ را پر کنیم. باور قلبیام این است و حاضرم اثبات بکنم اینکه امروز ما در خیلی از موارد دستانمان بیبرکت شده، از همین موضوع است.
اگر امروز همه ما بهنوعی 8مان در گروی 9مان است بهخاطر همین است، این مطلب را هم بارها در تلویزیون گفتهام. از افراد میپرسیم: "چرا به پدر و مادرت سر نمیزنی؟"، جواب میدهد بهخاطر گرفتاری. من میگویم، "نه، بهعکس است چون به پدر و مادرت سر نمیزنی گرفتار شدی."، چون به آنها نمیرسیم گرفتار شدیم، چون حواسمان به آنها نیست خانههایمان 60 یا 70 متری شده و پدر و مادرمان را به خانه سالمندان میفرستیم.
ما اینکاره نیستیم، قدیمیها بودند و خداوند هم به آنها برکت میداد، چون اهلش نیستیم کارمان به اینجا کشیده شده است.
* این حرفها برای برخی بهخصوص برای قشر جوان کمی غیرقابل درک است حتی شاید مسخره هم کنند، من این حرف را میپذیرم اما بهنظر شما چرا ما اینگونه شدیم؟
قبل از هر چیز خود ما پدر، مادرها مقصریم. من خودم جوان دارم. فرزندسالاری را بهحدی رساندیم که واقعاً سالار شدند، این در حالی است که در واقع پدر و مادر سالار هستند. اگر یادتان باشد یکی از آیتمهای ما در این برنامه دستبوسی بود، بهنام گل و گلاب. از فرزندان میخواستیم با گل بروند دست پدر و مادرشان را ببوسند و یا "با گلاب بروید مزارشان را بشورید" و عکسش را برایمان بفرستند. گاهی در همان استادیو فرزندی میخواست دست پدر و مادرش را ببوسد، مادر یا پدر نمیگذاشت. چرا دستت را نبوسد؟ چرا محرومشان میکنید؟ میپرسیدیم "چرا این کار را میکنید؟"، میگفتند: "بچه گناه داره، شخصیتش له میشه"! پس خودمان مقصریم، نسل ما این کار را با بچهها کرده، این درحالی است که دستبوسی از پدر و مادر برکت میآورد، مثل این میماند که بگویند درگاه کعبه را نبوس. فرمایش امام صادق(ع) است که بوسیدن دست و پای پدر و مادر مانند بوسیدن درگاه خانه کعبه است، درگاه خانه کعبه یا در و دیوار یا ضریح ائمه(ع).
تولیدات تلویزیونی و سینمایی ما در کمرنگ کردن حرمت پدر و مادر بیتقصیر نیستند
* این تغییر رویکرد در جامعه برای احترام گزاردن به پدر و مادر وجود دارد، آیا رسانه برای تغییر این رویکرد نقشی داشته است؟ من معتقدم که داشته آیا شما هم همین نظر را دارید، مثلاً با ساخت سریالها و برنامهها...؟
بله، بنده هم قائل هستم به این موضوع که بسیاری از فیلمسازیهایمان استاندارد نیست، چه سریال، چه سینما و چه تبلیغاتمان و چه چیزهای دیگرمان، کلاً میتوان گفت رسانه در تغییر رویکرد نقش داشته است، مثلاً در فیلمها میبینیم که بچه سر پدر و مادرش داد میزند، قهر میکند و به اتاق میرود و در را میبندد. پدرش پشت در میایستد و در میزند که "فلانی، در را باز کن"... من اصلاً نمیفهمم این یعنی چه، شاید بچهای در خانه این کار را بکند، خب، این از کجا شروع شد؟ حتماً از جایی شروع شده که به اینجا رسیده، من خودم الآن سه تا نوه دارم اما هنوز پدر و مادرم را با فعل مفرد صدا نکردم.
*بهنظر شما رسانههای ملی در جهت اینکه این اتفاق نیفتد و حرمتها حفظ شود و نسل جوان یاد بگیرد که چگونه باید احترام پدر و مادر را رعایت کند چقدر کار کرده است؟
هیچ! سریالی مثل پدرسالار و زیرتیغ یادتان هست؟ سریالهایی که شما به هیچ وجه نمیبینید ادبیات فرزند مفرد باشد یا جایگاهشان یا ایستادنشان یا اصلاً حرمت بزرگ خانواده را نگه ندارند حتی بهغلط.
* ولی تعدادشان کم است.
کم که چه عرض کنم، اصلاً دیگر وجود ندارد.
* این کم بودن بهخاطر سیاستگذاری است یا هنرمندانمان به این سمت نمیروند؟!
من نمیدانم، شاید دیگر چنین دغدغههایی نداریم. واقعیت این است که اعتقاداتمان میتواند شکلدهنده برنامهسازیهایمان شود. دغدغه من برنامهساز چیست؟ همان برنامهام میشود. من سه سال پای کار ایستادم، زندگیام را گذاشتم، برای این برنامه مدیوم سینما را برای تلویزیون انتخاب کردم، اصلاً توجیهپذیر نیست بعضی هزینههایی که برای این برنامهها کردم، واقعاً توجیهپذیر نبود فلان دوربین و نور و فلان کارگردان و دکوراتور سریال مختار و.... چرا؟ چون دغدغه این موضوع را داشتم.
* پس نسل اینجور برنامهسازانی در تلویزیون کم شده است؟
اصلاً نیست، زیاد دنبال چنین چیزی در تلویزیون نباشید.
* میگوییم اعتقاد، اما برایتان مثالی میزنم تا موضوع بحث کاملاً روشن شود. برنامهای در تلویزیون و در مورد ازدواج ساخته میشود اما بعد میبینیم که مجری برنامه هنوز ازدوج نکرده. برنامهای درباره کودکان و تشویق خانوادهها به داشتن فرزند بیشتر ساخته میشود اما مجری برنامه خودش یک فرزند بیشتر ندارد، پس این اعتقادی مشکل دارد.
کار باید دست کنندهاش باشد، مثلاً خود فرد نقاشی میکند، نقاشی دوست دارد، زن و بچهاش هم نقاشی میکنند، این شخص قطعاً میتواند یک برنامه یا مستند عالی درباره نقاشی بسازد زیرا جنس کار را میشناسد. در برنامه معارفی هم همین است، در برنامه معارفی تولد یکی از ائمه(ع) است و اینسرت بقیع را نشان میدهد، اصلاً این کار را نمیفهمم، این یعنی چه؟
بعضی کارها هم اینقدر پیشپاافتاده است که مثل یک توهین است. کار را باید به دست کاردان نهاد، مثلاً درباره خودِ من، بنده هیچوقت به خودم اجازه نمیدهم درباره همکارانم نظر بدهم، همه در سطح خودشان هستند، کار میکنند و زحمت میکشند، اما بهفرض مثال برنامهای هیئتی را مثلاً من باید بروم. من ماهی یکبار در خانهام روضه است، اصلاً اگر یک ماه روضه قطع شود ریشه حیات من قطع شده هیچ ربطی هم به تلویزیون ندارد. "من" که میگویم منِ نوعی است یا هر یک از همکارانی که این سبک زندگی را دارند، کسی که تا حالا در عمرش یک روضه در خانهاش نگرفته است چطور میخواهد دهه محرم برای تلویزیون برنامه درست کند؟ برای همین هم مخاطب مشتاق نمیشود که چنین برنامهای را ببیند. شما بین روحانیون هم نگاه کنید بعضی حرفهایشان به دل مینشیند، قطعاً ایشان اهل آن امر هستند. من برای چندمین بار عرض میکنم نه اینکه بخواهم خودم را تبرئه کنم یا خودم را تأیید و تکذیب کنم، من میگویم باید کار را به کاردان سپرد.
یک خاطرهای تعریف کنم، پارسال یا دو سال پیش تولد امیرالمؤمنین(ع) بود و به هر دلیلی من برنامه نداشتم. یک برنامهای بود که در آن اسپانسر خواسته بود تا قرعهکشی را بنده انجام دهم، در تاریخ قرعهکشی رفتم و دیدم تهیهکننده برنامه ناراضی است و میگوید که "بیا و برنامه را نجات بده". همان فرمایش شما، مهمان سه فرزند داشت و روز پدر هم بود، اما فردی که برنامه را اجرا میکرد حتی ازدواج هم نکرده بود، اما منِ احمدزاده پدر هستم، پدر یک دختر 28ساله، یک دختر 25ساله و یک دختر 18ساله. پدربزرگ سه نوه و پدرزن دو داماد، من باید بروم قرعهکشی انجام دهم، آن مجری باید با مهمان چالش کند. این (مجری) گناه نکرده، گناه را کسی انجام داده که او را در آن برنامه گذاشته است. او مجری است مثل خودتان که خبرنگار را برای مصاحبه میفرستید.
تصمیم برای انتخاب مجری برنامهها کاملاً سلیقهای است
* این اشتباهات در تصمیمگیری بهخاطر مدیران هست؟
در حوزه خودم بخواهم نظر بدهم، سلیقهای است.
* مدیر و تصمیمگیرنده سلیقهای کار میکند؟
بله، مثلاً یک نفر از من خوشش نمیآید و فرد دیگر بهعکس از من بسیار خوشش میآید، اصلاً آنقدر از من خوشش میآید که حتی راز بقا هم میدهد من اجرا کنم در حالی که من مجری برنامه اجتماعی هستم.
قبلاً جوانی بود که فکر کنم کارش هم به ناکجاآباد رسید، یک بار او را به برنامه ماه عسل آوردند. یک جوان شاید 23ساله که بازیگر هم بود و از آن جهت که قبل از ماه رمضان سریالش مورد توجه قرار گرفته بود، او را به شبکه سوم آوردند و مجری ماه عسل، بعد کسی را گذاشتند تا با او مصاحبه کند که سن پدربزرگ او را داشت، یعنی من قسم میخورم که نوه آن آقا که از او مصاحبه شده بود از خود مجری بزرگتر بود، شما الآن به درایت و تدبر کسی که او را مجری برنامه کرده بود شک میکنید یا آن جوان؟ آن مجری که گناهی ندارد.
بنده خودم را مجری نمیدانم اما حرفهای زیادی درباره اجرا دارم. قسم میخورم که این سخن من از تواضع نیست اما بدون شک میگویم که مجری چیزی که آقایان فکر میکنند نیست. بهنظر شما الآن هرکسی که چوبی دستش بگیرد و آن را تکان دهد رهبر ارکستر است؟ یا کسی که لباس تنش کند، هدفون در گوش خود بگذارد و پشت فانتوم بنشیند خلبان است؟ نه، پس قطعاً هرکسی هم که میکروفن دستش بگیرد مجری نیست، گزارشگر نیست، گزارشگر کسی است که برود و جوابش را بگیرد، آنقدر طرف را بهچالش بکشد که آن چیزی را که میخواهد از او بیرون بکشد، مجری کسی است که وقتی مینشیند بتواند بحث را بگرداند و بهاصطلاح سوار بحث باشد، من هیچگاه مجری ورزشی نخواهم بود، هیچوقت مجری بهداشتی نخواهم بود، حتی هیچ زمانی مجری برنامه سیاسی نخواهم بود چون در همه این زمینهها تخصص ندارم اما در کار خودم حرف برای گفتن دارم و در واقع میتوانم بگویم که در کار خودم چیزهایی بلد هستم.
انتخاب مجری برنامه صاحب و متولی ندارد
چند روز پیش بازیگری در تلویزیون که خیلی به او علاقهمند هستم در برنامه حرفهای عجیب و خارج از عرفی میزد. مقصر این بازیگر نیست، در حدی مقصر است که به او بگویی "کاری که تخصصش را نداری انجام نده" ولی کسی که او را آورده مقصر اصلی است. اصلاً این کار صاحب ندارد، استانداردی ندارد، ما هیچ استانداردی نداریم.
مثال دیگری برای شما بزنم، مثلاً من میخواهم برنامه مذهبی اجرا کنم، قطعاً باید مذهبی باشم، فرض کنیم برنامه محرم را اجرا میکنم باید حداقل سالی یک هیئت رفته باشم دو قطره اشک ریخته باشم یا حداقل سینهای زده باشم یا نوحهای خوانده باشم، این فرد میتواند در برنامه مذهبی و محرم باشد، مجری مذهبی که فقط به بلندکردن ریش و بستن یقه و دست کردن انگشتر نیست، یقهات را ببند انگشتر هم به دست کن شما را هم کنار گنبد سیدالشهدا(ع) ببرند، آیا این برنامه به دلی مینشیند، نه، چرا؟ چون شما فروشنده این کار نیستید، البته در دنیای بازیگری اینچنین داستانی نیست.
* گفتید بازیگر، آیا در همه جای دنیا این گونه است که بازیگران بهراحتی مجری میشوند؟
من با روال دنیا کاری ندارم، یکی از چهرههایی که من واقعاً شیفته او هستم آقای شهاب حسینی است. او قبلاً مجری بوده ولی در حرفه مجریگری هنوز وارد نشده بود، مجریگری یعنی زندگی کردن. من میگویم اگر بازیگری که در جایگاه بازیگری هم عالی بود بهسراغ مجریگری آمد، با تمام ارادتی که به آنها دارم، باید بگویم که آنان مجری نیستند و تنها نقش مجری را بازی میکنند، یک بازیگر کاراکترهای مختلفی را بازی میکند، پزشک میشود، خلبان میشود و... الآن هم نقش مجری را بازی میکند اما واقعاً مجری نیست، خب، حالا این جنایت در حق مخاطب را چهکسی انجام میدهد؟ زیرا مخاطب محکوم است که نگاه کند.
منظورم این نیست که اجرا را به من بسپار، یا اینکه این فرد جای من را تنگ کرده باشد، اصلاً من هیچوقت نمیتوانم به آن شکل اجرا کنم، آنقدر در این دنیا خدا جایگاه قرار داده که هیچکس نمیتواند جای من را بگیرد. من هم نمیتوانم جای کسی را بگیرم پس از آمدن یک بازیگر یا مجری نه دردم میآید، نه میگویم چرا آمده، من میگویم؛ چرا این کار صاحب ندارد؟!
* خب، سیاستگذار میگوید "من کسی را ندارم که برای مثال برنامه خندوانه را مانند رامبد جوان اجرا بکند، پس مجبورم بهسراغ آن گزینه بروم". مجری تربیتنشده یا آقایان دوست ندارند؟
رسانه ما توانایی برندسازی را نداشته، خصوصاً در جامعه اجرا توانایی پرورش نیرو نداشته است، ما بازیگران خوبی تحویل سینما و تلویزیون دادیم ولی در بحث مجری خیلی کم عمل کردیم.
* ما آنقدر هم انحصاری کار کردیم که یک برنامه را 20 سال، 18 سال است که به یک مجری دادیم و حالا او به یک سلبریتی تبدیل شده و نمیتوانیم تغییرش بدهیم، یعنی یک رقابت ایجاد نکردهایم که دو نفر بتوانند با هم رقابت کنند.
ما در بحث تلویزیون و اجرا اصلاً سلبریتی نداریم.
*عادل فردوسیپور الآن در حد سلبریتی عمل میکند.
کار را باید به کاردان سپرد. گفتیم که طرف باید گریهکن امام حسین(ع) باشد تا بتواند در ایام محرم برنامه اجرا کند، باید نوکر امام حسین(ع) و چاییریز مجالس عزاداری باشد، باید هیئتی باشد که بتواند یک برنامه محرم خوب اجرا کند و این چنین است که کارش هم خواهد گرفت، چون وقتی این فرد میگوید صلّی الله علیک یا اباعبدالله(ع) در واقع جلوی خودش را نگه میدارد تا گریه نکند.
اتفاقاً تنها جایی که جای خودش خوب نشسته عادل فردوسیپور است. آقای خیابانی، رضا جاودانی، همه در جای خودشان استاد هستند، حالا اگر بخواهید استانداردها را در نظر بگیرید مثلاً استانداردهای آقای فردوسیپور و یا هر مجری دیگری را در نظر بگیرید، مجری باید به دوربین نگاه کند، زیرا اجرا قانون دارد. نمیشود که شما هم با مخاطب صحبت کنی و هم با فردی پشت سرت، استاندارد اجرا این است که با مخاطب حرف بزنی با پشت سر چهکار دارید؟
* البته این هم متأسفانه مد شده است.
ما داریم راجع به مجری استاندارد صحبت میکنیم. منِ احمدزاده شاید خیلی وقتها اجرایم استاندارد نباشد یا تند تند حرف بزنم یا کلمات را بخورم. برای همین میگویم فردوسیپور استثناء است. در اجرای فردوسیپور تایم بگیرید در کل پلاتوی دهدقیقهای یک دقیقه هم مردم را نگاه نمیکند، پس چرا برنامهاش میگیرد؟ چون کار دست کاردان افتاده، چون تک تک سلولهای فردوسیپور فوتبال است برای همین برنامهاش میگیرد. من در برنامهای با فردوسیپور شوخی کردم گفتم که "دیوید بکهام رفته ازدواج کند خانواده عروس از شما تحقیقات کردند؟"، منظورم این بود که تو آنقدر اطلاعات داری. عادل فردوسیپور صبح تا شب با فوتبال است قد، دور کمر، همه چیز فوتبالیستها را میداند. چهکسی گفته این استاندارد اجراست اما صحبتی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. وقتی میگوید "عجب گلی زد" با تمام وجودش میگوید. وقتی آقای خیابانی و دیگر مجریان ورزشی گزارش میکنند هم همین گونه هستند اما چرا بهقول شما یکی میشود سلبریتی؟ باید در هر عرصه آدم پیدا کرد.
امروز مخاطب دیگر گول نمیخورد برای همین اجرا "بلدی" میخواهد
* در برنامه مذهبی این موضوع بدتر است.
مخاطب ما بسیار هوشمند است بنابراین اجرا خیلی سخت شده. یک روز واقعاً میشد با یک بازی و یا با یک کلامی مخاطب را گول زد ولی الآن آنقدر مخاطب هوشمند شده که همه چیز را میفهمد. دکوپاژ را میفهمد، میزانسن و حرکت را میفهمد. پس خیلی برای مخاطب برنامه اجرا کردن سخت شده است، بنابراین کار هر کسی نیست، بیاید کار خودش را انجام بدهد.
این سیاستگذار است که ایراد دارد که استعداد را تربیت نکرده تا آدم بگذارد، برنامهسازها برای اینکه برنامهشان زودتر ساخته بشود مجری را پیدا میکنند. پس چهکسی مقصر است؟ مدیرها هستند که باید به آنها بگوییم که "آقایان مدیر، چرا بعد از سی سال، چهل سال مجری تخصصی ندارید؟"، یک مدیر اعتقادش بر این است که برنامه مجریمحور نباید باشد.
میتواند مجری را عوض کند. آن که عوض نشده بدان که پشت او قوی است یا اتفاقات دیگری افتاده است، بهتر است بگوییم این حوزه متولی که پای کار باشد ندارد، اگر متولی داشت الآن باید من را بازخواست میکردند.
*یعنی متولی و ناظر ندارد؟
بله، الآن مثلاً جشن رمضان. آیا جشن رمضان را میدیدید؟
*قبلاً بله، ولی الآن خیر. چون سرگرمکننده نیست و حرفی ندارد که بار علمی من را افزایش دهد و یا خلأ روحی روانی من را پر کند.
برای این حرف که میگویم "باید مرا بازخواست کند" مثالی بزنم، باید مسئولین تلویزیون به من بگویند، "شما بیست سال پیش جشن رمضان را راه انداختی و سالی آنقدر هزینه شده، چند ده میلیارد برایت خرج کردیم تا شدی احمدزاده، یعنی چه که برای اجرا نمیآیم؟"، اما اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. میگویی "نمیخواهم برای اجرا بیایم"، میگویند: "نیا". من میخواهم بگویم که این متولی نیست.
*آقای فردوسیپور تمام سلولهای بدنش فوتبال است اما کسی که بیست سال برنامه داشته باشد یا کسی پشتش است یا دارد از جایی حمایت میشود پس نتیجه میگیریم که براساس اصول حرفهای نیست که یک مجری بیست سال مجری یک برنامه باشد ممکن است رانت باشد؟
من خودم با برنامه نود بسیار مشکل دارم اما آن را رانت نمیگویم. من میگویم روی اصولش باشد. الآن در دنیا طرف سی و پنج سال دارد برنامه اجرا میکند، اما عرضه دارد ستاره و سلبریتی میسازد و از آن استفاده میکند. ما اینجا سلبریتی میسازیم بعد او را ذبح میکنیم. چند ده میلیارد باید خرج کنی تا یک شجاعیمهر دیگر بسازی. چند ده میلیارد تومان باید خرج کنی تا یک محسن روشنپژوه بسازی. چند ده میلیارد تومان باید خرج کنی تا یک حسن سلطانی بسازی. در تمامی عرصههای مختلف این سرمایهسوزی است. من میگویم "اگر میخواهد آسیبی هم به شجاعیمهر برسد تو باید سینه سپر کنی و بگویی که خرج کردم، پول دادم حالا تو میخواهی زیرش بزنی".
*برخی از همین آقایان از آنتن سوءاستفاده هم میکنند.
آن هم داستان دارد وقتی متولی نداشته باشد، میتوانی سوءاستفاده کنی. همه کار میتوانی انجام بدهی مثلاً در بحث ارتش هم ما این را داریم، در پزشکان هم داریم. در هر عرصهای ما این داستان را داریم.
اجرای یک سلبریتی در برنامه تلویزیونی 25میلیون تومان آب میخورد
*شاید سازمان میخواهد برای ساختن چهره خودش هزینه نکند و به همین دلیل از بازیگران برای اجرا استفاده میکند. شاید حضور سلبریتیها باعث شود از ابتدای شروع برنامه مخاطب بیشتری جذب شود، یعنی ما با یک سلبریتی و یک چهره بیشتر میتوانیم مخاطب جذب کنیم تا با یک مجری ساده.
ما مجری داریم که بازیگر است و در یک روز 25 میلیون تومان میگیرد و حالا دو تا یا سه تا ضبط میکند. اینکه میگویم معمولی است یعنی تازه سلبریتی آنچنانی هم نیست اما به یک مجری بزرگ چقدر میدهند، مجریای که برنامه زنده هم اجرا میکند، برنامه زنده هم آنقدر از انسان انرژی میگیرد که وقتی تمام میشود انگار دوتا کامیون آجر خالی کردهای، برای یک مجری معمولی خیلی بخواهند پول بدهند دویست تومان سیصد تومان نهایتاً پانصد تومان است.
*یعنی یک مدیر برای ایجاد مخاطب بیشتر حاضر است روزی 25 میلیون تومان خرج کند؟
وظیفه توی مدیر، ساختن مجری است. چند تا مجری کودک تا به حال ساختید؟ چندتا مجری معارف ساختید؟ چندتا مجری اجتماعی پرورش دادهاید که مردم از آنها حرف بپذیرند و باورشان کنند. عموپورنگ و عموهای فیتیلهای را باور دارند اما شما سی و هفت سال انقلاب را در نظر بگیرید چقدر مجری کودک تربیت کردهایم؟ الآن عموهای فیتیلهایها هرکدام پنجاه سالشان شده تا کی باید لباس بچهگانه بپوشند یا مثلاً عموپورنگ یا عمو مهربان.
* ممکن است جواب بدهند که ما ساختیم اما مجری جنبه نداشته باشد، سی شب برنامه ماه رمضان اجرا میکند و مثلاً بیرون از مجموعه هزار و یک کار دیگر انجام میدهد که برای سازمان هزینه دارد، بنابراین با خود میگویند "مجبورم برویم سراغ بازیگری که هم مخاطب برای تلویزیون میآورد و هم حاشیههای کمتری دارد".
یکی دو مورد از حرفتان را قبول دارم ولی بقیهاش را نه. چون آن کسی که مخالف دولت هم حرف زده میتواند صحبت کند. من یک چیز کلی بگویم و دوست دارم این بیشتر انعکاس داده شود، وقتی فردی در ورزش دغدغه دارد و همه چیزش ورزش میشود او طبیعتاً موفقتر است، مثلا من دغدغههای خانوادگی دارم، دغدغههای اجتماعی دارم، من و خانوادهام معروف هستیم به دغدغههای مرتبط با محیط زیست، مثلاً من دیشب رفتم خرید، مغازهدار میداند که من نایلون استفاده نمیکنم، خریدم را با دست میگیرم و یا از خانه کیسه میبرم. میخواهم بگویم دغدغهام جزء زندگی من شده است، بنابراین چنین موضوعی برای من اهمیت دارد لذا اگر راجع به آن هم حرفی بزنم و یا برنامهای اجرا کنم به دل دیگران خواهد نشست و آن را میپذیرند. من میگویم افرادی که دغدغهمند این موضوعات هستند راجع به این موضوعات هم بسازند.
38 سال است مملکت دست ماست، آموزش و پرورش دست ماست، علوم تربیتی داریم، رسانه دست ماست همه چیز دست ماست. تلویزیون را روشن میکنیم روانشناس است. خاموش میکنیم روانشناس است. روانشناس و جامعهشناس میتوانند جامعه را درست کنند بهشرطی که استفاده درست از این جامعهشناس شود، جامعهشناس باید پشت من برنامهساز باشد، باید همه پلیبکهای من را تست کند، او سؤال به من بدهد و اتاق فکر من باشد، نه اینکه من بنشینم خودم فکر کنم. بهنظرم جامعهشناس نباید جلو باشد بلکه باید پشت من قرار بگیرد، در برنامه معارفی هم باید همین طوری باشد معمولاً دو روحانی دینشناس باید پشت سر من باشند.
*اما متأسفانه چنین چیزی نیست؟
اگر بود که این طوری نمیشد. من نمیخواهم سیاهنمایی کنم اما اگر شما آرمانی نگاه میکنید باید پاسخ دهم که بله بهصورت آرمانی این نیست.
من از اشخاص دوگانهسوز هستم، هیچ کس نمیداند من پرسپولیسی هستم یا استقلالی یا چپی هستم و یا راستی، اینها ربطی به کاری که میکنم ندارد، من کار خودم را انجام میدهم و برای کسی نسخه نمیپیچم. محال است که من برنامه بروم و کسی بالای سرم نباشد. الآن که شش نفر حواسشان به من هست این گونه است، اگر نباشند که همه برنامهها را نابود میکنم.
به هر حال نباید به اینجا میرسیدیم که این آمار طلاقمان باشد. الآن یک طرح برنامه هست از سال 1390 آخر 90 تمامش کردم هنوز نتوانستم آن را بسازم، موقعیتش را ندیدم، دغدغههایم در این طرح است و من هفت سال است با این دغدغهها میخوابم و بیدار میشوم. شب ساعت یک خوابیدم، پنج صبح از فکر و خیال این طرح ــ که نه به بار است و نه به دار ـت بیدار شدم. هفت سال است در این کیف دارد خاک میخورد و طرحی هم نیست که قابلیت کاسهبشقاب را داشته باشد یعنی اسپانسر برایش پیدا کنیم، زشت است که اسپانسر بگیریم که ستاره مربع با این تراکنش.
*برگردیم سراغ "دوستت دارم مادر، دوستت دارم پدر". در این چند سال بهترین خاطرهای که از پشتصحنه دوستت دارم مادر دوستت دارم پدر دارید چیست؟
واقعاً نمیتوانم جدا کنم مخصوصاً زمانی که ناغافل سلبریتیها را میآوردیم با مادر و پدرانشان مواجه میکردیم چون واقعاً نمیدانستند که پدر و مادرشان اینجا هستند. یکسری آدمهای عادی هم بودند، مثلاً به مطب یک پزشک رفتیم. خب، این ناغافل بودن ماجرا انتظاری ایجاد میکند، دوربین را آماده میکنیم مادر میآید تا واکنش او را بگیرند، اما آن پزشک عزیز یک ریاکشن آرامی داشت و میگفت "آقای احمدزاده، مادر من را از کجا پیدا کردید؟"، من اول خیلی به ذوقم خورد که اینهمه زحمت کشیدیم مادرش را آوردیم این را نتوانستیم بهدوربین بکشیم تا زمانی که دوربین را جمع کردیم رفتیم بیرون اما همچنان آقای دکتر در بهت بود و بسیار غافلگیر بود و میپرسید "چهکسی آدرس مادر من را به شما داده؟" و این بهت برای من خیلی جالب بود مثلاً امیر واشقانی خیلی من را منقلب کرد که پای مادرش را بوسید، جوانها این را ریا میدانند و لوسبازی میدانند ولی امیر خیلی خوب بود.