گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - محمود کوهستانی، هفتم مهرماه مصادف با روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس است. حقایق تلخی در جریان هشت سال جنگ در حملات شیمیایی علیه ایران شکل گرفت و مصدومین شیمیایی زیادی بر جای گذاشت. در طول جنگ تحمیلی و در اثر بیش از 350 حمله شیمیایی، بیش از یک میلیون نفر از رزمندگان و افراد غیر نظامی ایران در معرض آلودگی با این عوامل شیمیایی قرار گرفته که از این تعداد حدود 100هزار نفر دچار مصدومیت شدیدتر شده و تحت مداوا قرار گرفتند.
علی جلالی فراهانی جانباز شیمیایی 70 درصد یکی از افرادی است که در دوران دفاع مقدس مورد آلودگی شیمیایی موشک های صدام قرار گرفته و سالهاست که از این درد رنج می برد. وی به مناسبت روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس به گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو نشسته است که در زیر می خوانید:
علی جلالی فراهانی جانباز شیمیایی 70 درصد هستم و در سال 1366 در عملیات "والفجر 10" سی کیلومتری شهر مریوان در اثر بمباران هوایی شیمیایی شدم.
اسیر عراقی که بعد از دیدن رفتار فرمانده یگان اطلاعاتش را لو می دهد
در عملیات های مختلفی از جمله والفجر 8 و 10، بدر، کربلای 4 و 5 شرکت کرده ام و خاطرات زیادی در این عملیات ها دارم. در عملیات بدر مسئول یگان دریایی سنگین لشکر بودم و حمل و نقل اسرا و سلاح ها را برعهده من بود. روزی را به یاد دارم که در کنار سنگر فرمانده لشکر ایستاده بودم و یک سرتیپ عراقی را که اسیر شده بود و اطلاعات خوبی داشت را دیدم که می گفت تنها با کسی که مانند خودم درجه نظامی بالا نداشته باشد صحبت می کنم در غیر اینصورت اطلاعاتی نمی دهم. فرمانده ما مانند افراد دیگر به در حال وضو گرفتن و انجام کارهای شخصی بود و رزمندگان گفتند ایشان فرمانده ما است. فرد عراقی که فکر می کرد فرمانده باید جایگاه خاصی داشته و همواره محافظ و بادی گارد داشته باشد، ناگهان عصبانی شد و گفت مرا مسخره کرده اید و پیش نیروهای عادی آورده اید. او نمی دانست فرمانده ما خودش نیز به خط مقدم می آید چه برسد محافظ داشته باشد! فرد عراقی بعد از گذشت چند ساعتی میفهمد که فرمانده همان فرد ساده پوش و یک رنگ است و با دیدن این صحنه اطلاعات یگانش را به ما می دهد و می گوید نیروهای ما توان مقابل با نیروهای مخلص شما را ندارند.
3 روز مانده به عید نوروز 67 شیمیایی شدم
گردان بعد از عملیات والفجر 10 که در شهر حلبچه، سه راهی دربندی خان انجام شد برای رفع آلودگی به کمک مردم و عراقی های آسیب دیده آماده می شود. بعد از کمک به مردم شهر دزلی به مقر اصلی که در سی کیلومتری شهر مریوان بود رفتیم و امکاناتمان را تحویل دادیم. سه روز به عید سال 67 مانده بود که موشک های دشمن بمباران هوایی را شروع کردند. رزمندگان فکر می کردند راکت ها عمل نمی کند زیرا دود و بخار رنگی از موشک ها بلند شده بود. اما بعد از استشمام متوجه شدیم که موشک ها شیمیایی است. ما امکاناتمان را تحویل داده بودیم و ماسک و وسیله ای برای کمک به مردم نداشتیم. در حین موشک باران به دنبال راکت ها رفتم تا به رزمندگان و مردم کمک کنم اما ناگهان یکی از راکت ها در چند متری من به زمین اصابت کرد و در دود آن گرفتار شدم. بعد از شیمیایی شدن همراه مجروحان دیگر به روستای سرباغات انتقال یافتم. بعد از شستشوی بدنم به شهر سنندج منتقل شدم. هنوز بیهوش نشده بودم اما صورتم سوخته بود تا اینکه در حین مداوا از هوش رفته و بعد از دوماه و نیم در ژاپن چشم باز کردم.
داستان یک شهید زنده
در ژاپن که به هوش آمدم نزدیک دو ماه دیگر زیر نظر پزشکان این کشور تحت درمان بودم. پزشکان از وضعیت من قطع امید کردند و نامه ای به سفیر ایران می نویسند که من فقط یک ماه دیگر زنده می مانم و باید به ایران برگشته و با اعضای خانواده دیدار کنم و در ایران به شهادت برسم.
برای مداوا به ایران رفتم و با خانواده دیدار کردم اما بعد از مدتی حالم بهتر شد و در بیمارستان بقیه الله تهران شفاء پیدا کردم. بعد از گذشت این جریان حدود 16 سال بعد برای شرکت در مراسم سالگرد هیروشیما به ژاپن رفتم. ژاپنی ها ازم درخواست کردند که برای یادگاری اگر هدیه خاصی مدنظرم هست از آن ها بگیرم. من هم گفتم اگر امکانش باشد پزشک من را پیدا کنند تا بتوانم او را با خدایی که باعث شفای من شده است آشنا کنم. بعد از گذشت مدتی نامه مرا به پزشک رساندند. پزشک باور نمی کرد که هنوز زنده ام و می گفت او باید مدت ها پیش مرده باشد. لذا بعد از گذشت مدتی برای فهمیدن این جریان به دیدار من آمد. من هم او را به حرم حضرت معصومه(س) برده و با ائمه آشنا کردم. این جریان بود که مرا به عنوان «شهید زنده» یاد می کنند.
قوانینی که برای شهادت جانبازان دست و پنجه نرم میکند
اگرچه امروز برخی سازمان ها و مسئولین به جانبازان رسیدگی نمی کنند اما این مهم است که معامله ما با خدا بود و گله ای از کسی ندارم. برخی قانون و شرح وظایف برای رسیدگی به جانبازان ایجاد شده که نه تنها نوعی رسیدگی نیست بلکه خلل نیز ایجاد کرده است. یکی از قوانین در مورد تهیه دارو است. برای مثال به جانبازان نوعی بیمه می دهند تا دارو بگیرند اما گاهی یک داروی خارجی جزء بیمه به حساب نمی آید و بیمه و بیمارستان زیر بار تهیه و دادن دارو نمی روند این جانباز باید تا حد مرگ برود تا بتواند به دارو دسترسی داشته باشند.
امروز جانبازان علاوه بر مشکلات دارو زخم زبان هم باید بشنوند. نزدیکان جانبازان وقتی این بی محبتی های مسئولین را می بینند زخم زبان به آن ها می زنند و علاوه بر درد جسمی از نظر روحی هم عذاب می کشیم.
امروز دیگر بنیاد شهید کاری با جانبازان ندارد و برخی اقدامات به بخش خصوصی واگذار شده است. امروز مسئولین برای کمک به ایثارگران سهل انگاری می کنند. علاوه بر این جانبازان در عموم نیز جور دیگری دیده می شوند و به دلایلی دید تکریمانه قدیم بین مردم وجود ندارد.
در حال حاضر جانبازان قطع نخاع، شیمیایی، قطع عضو و اعصاب و روان در وضعیت رفاه نیستند و نیاز به مساعدت دارند و باید به آن ها رسیدگی شود. بارها در رسانه ها این موضوعات گفته شده اما کسی پیگیر نیست.