دبیر اسبق جنبش عدالتخواه گفت: وقتی ثروتهای میلیاردی مسئولین را بررسی میکنیم آنها سرمایهدارانی هستند که مانند سرمایهداران بدخیم غربی مسئولیت گرفتهاند.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ جنبش دانشجویی در گذشته چه عملکردی داشته؟ جنبش دانشجویی در آینده چه عملکردی باید داشته باشد؟ این دو سوال را بارها از خودمان میپرسیدیم و به دنبال پاسخی کامل و همهجانبه برایشان بودیم. برای رسیدن به پاسخ سوال اول، مجموعه گفتگوهای «خطکش» را آغاز کردیم. گفتگوهایی صریح با ادوار جنبش دانشجویی درباره کارنامه عملکرد تشکلها و گروههای دانشجویی در سالهای پس از پیروزی انقلاب. سوال دوم اما هنوز پاسخی نداشت. «راهبرد» پاسخ ما به سوال دوم است.
اگر در «خطکش» به گذشته نگاه میکردیم، در «راهبرد» نیمنگاهی به آینده داریم. مسائل کلان کشور را روی میز میگذاریم و از فعالین جنبش دانشجویی میخواهیم دربارهشان تبادل نظر کنند تا «راهبرد»ی برای کنشگری جنبش دانشجویی در آن مساله خاص، پیدا کنیم.
برای دومین جلسه، روی «اشرافیت» دست گذاشتیم. مسالهای مهم و کلیدی که همواره مورد توجه محافل دانشجویی بوده. در راهبرد دوم محمد حسین قائدشرف دبیر اسبق دفتر تحکیم وحدت، حسن موسوی فرد دبیر اسبق جنبش عدالتخواه دانشجویی و متین منتظمی دبیر کل اسبق اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان مهمانان دومین «راهبرد» ما بودند.
خبرگزاری دانشجو: اشرافی گری یکی از مسائلی است که برای جمهوری اسلامی به یک مسئله کلان تبدیل شده به گونهای که مصادیق آن هر روز به سبک و سیاق مختلف در جامعه دیده میشود. به عنوان سوال اول تعریف شما از اشرافی گری چیست و اساسا چه کنشی را مصداق اشرافی گری میدانید؟ قائدشرف: اشرافیت از دو باب قابل تعریف است. در باب اول یک سطح عامه و یا عمومی از دارایی و فضای زندگی وجود که سطح متوسطی از جامعه در آن زندگی میکنند. اما لایه بالاتر از این سطح شاید برای مسئولین اشرافیت تلقی شود. اشرافیت از آن کلمههایی است که شاید با نسبت سنجیده میشود یعنی کلمهای نیست که بتوان خودش را عینا تعریف کرد و بگوییم اشرافیت یک عدد و رقم یا یک شکلی است که آن شکل اشرافیت محسوب میشود. در واقع با سنجش اشرافیت نسبت به بدنه جامعه، قشر مستضعف و یا طبقه متوسط میتوان نسبت به آن درک پیدا کرد.
بحث دیگری در رابطه با اشرافیت وجود دارد که شاید به مبانی دینی ما برمی گردد. ببینید در مبانی دینی ما هر آنچه که وارد لایه و طبقهای شود که بتوان آن را در کانال اسراف دسته بندی کرد اشرافیت محسوب میشود. در واقع آدمهایی وجود دارند که شاید سطح زندگی بالایی هم نداشته باشند، اما به گونهای زندگی خود را به نمایش میگذارند و یا رفتارهایی را از خود بروز میدهند که آن رفتارها متناسب با درآمد و سطح زندگی آنها نیست به همین دلیل شاید بتوان بر اساس مبانی دینی این افراد را با همان کلمه اسراف دسته بندی کرد.
موسوی فرد: قاضی شریح در زمان حضرت علی خانهای را خریداری کرد که در آن دوران خانه گرانقیمت و خیلی متفاوتی بود با این وجود حضرت علی به او گفتند اگر پول این خانه را از بیت المال آورده اید باید مجازات شوید و اگر از پول خودت نیز خرج کردهای اسراف کرده اید. با این وجود یک وجه از اسراف استفاده از مواهب دنیا و جمع کردن مواهب دنیا توسط مسئولین است که بیش از حد نیاز باشد و سطح متفاوتی از زندگی را به این معنا که بگوییم ما برتر هستیم نشان میدهد.
حضرت علی بارها به مسئولین توصیه کردهاند که باید مثل اضعف جامعه زندگی کنید لذا هر کجا تفاوتی از سطح زندگی مسئولین با مردم را مشاهده کنیم و لو اندک همه مصداقی از اشرافی گری است.
ببینید یک زمانی دوستان ما در جنبش عدالتخواه دانشجویی به یک فردی که معروف هم بود گیر داده بودند که چرا پراید خریده است، چون آن زمان نهایتا مردم پیکان سوار میشدند و یا اینکه در یک دورهای مسئول نهاد رهبری دانشگاه سمند سوار شده بود که همین موضوع به خیلیها برخورده بود، چون نرم آن زمان جامعه این بود که مردم سوار پراید میشدند در هر حال اشرافیگری یک مسئله نسبی است، ولی ما الان از این نسبیات عبور کرده ایم و الان اصلا دعوا سر این نیست که شما چرا پراید سوار میشوید یا سمند و در واقع وضعیت جامعه به مراتب بدتر از آن چیزی است که بنده گفتم. در واقع جامعه ما در یک دورهای نسبت به اشرافیگری حساس بوده، اما الان شاهدیم که این حساسیت چقدر از بین رفته به گونهای که امروز با یک مسئله پیچیده و و حشتناک به نام اشرافیگری مواجه ایم و این اشرافیگری به حدی در بین مردم و مسئولین اتفاق افتاده و عیان شده که شاید دیگر اصلا نیاز به تعریف نباشد. در هر حال مسئله اشرافیگری مسئله تعریف برداری هم نیست، چون مردم آن را حس میکنند و البته به نقطهای هم رسیده اند که دیگر اشرافی گری برای آنها مهم نیست.
منتظمی: از اوایل انقلاب کلید واژههایی مانند انقلاب مستضعفان، انقلاب پابرهنگان، انقلاب مردم، انقلاب قشر ضعیف جامعه را شنیده ایم در واقع ما هموار درگیر این مسئله بوده ایم که این انقلاب از بطن مستضعفان شکل گرفته است.
به گفته امام خمینی (ره) مسئولین ما نباید با مردم فاصله داشته باشند، چون این انقلاب متعلق به مستضعفان است و اگر تفاوتی بین مسئولین و مردم باشد کار نظام به جاهای باریک کشیده میشود. این گفته امام خمینی نشان میدهد که ما چارچوب خود را با اشرافیت و اشرافیگری مشخص کرده ایم با استناد به این فرموده امام اگر فاصله طبقاتی مسئولی از هر حیثی با مردم بیشتر شود این اشرافیت و اشرافیگیری است و مدیری که به اشرافیگری دچار شود دیگر نمیتواند در بدنه جمهوری اسلامی باشد، چون تئوری و کلیدواژه اتقلاب اسلامی بر اساس کلیدواژه مستضعفین و پابرهنگان است.
خبرگزاری دانشجو: از ابتدای انقلاب تاکنون جامعه به نقطهای رسیده که دیگر اشرافیگری یک تابو و خط قرمز نیست به گونهای که الان در کشور با نوعی از مسئولین مواجه ایم که به راحتی در مقابل دوربینهای تلویزیونی میگویند من آدم پولداری هستم و این ثروت را داشته ام و حالا با وجود این ثروت کلانی که داشته ام در جمهوری اسلامی مسئولیت گرفته ام. با این تفاسیر سوال این است که آیا اساسا نفس ثروتمند بودن یک مسئول در جمهوری اسلامی ضد ارزش محسوب میشود و میتوانیم آن را مصداقی از اشرافیگری بدانیم؟ موسوی فرد: ثروتهای افسانهای یک هزار میلیاردی، ۸۰۰ میلیاردی و ۵۰۰ میلیاردی که برخی وزراء و مسئولین دارند، خانههای چند ده میلیاردی که در آنها زندگی میکنند، ماشینهای چند میلیاردی که سوار میشوند و حقوقهای نجومی که میگیرند اصلا نه تنها برای ما پذیرفتنی و قابل درک نیست بلکه در خیلی دیگر از جوامع دنیا قابل درک نیست. مضاف بر اینکه وقتی ثروتهای میلیاردی مسئولین را بررسی میکنیم متوجه میشویم که اینها قبل از انقلاب هیچ چیزی نداشته اند و بعد از انقلاب بخشی از آنها عمده زندگیشان را مسئول بوده اند و بخش دیگری از آنها نیز سرمایه دارانی هستند که مانند سرمایه داران بدخیم غربی مسئولیت گرفته اند.
سوال بنده این است که آیا یک انسان سرمایه دار که ثروت هزار میلیاردی انباشته کرده و ماشین چند میلیاردی سوار میشود در حالی که کارگران یک میلیون تومان حقوق میگیرند صاحب وجدان کافی است که بخواهیم او را در این کشور مسئول کنیم. بنده این را درک نمیکنم که کسی ثروت افسانهای داشته باشد و بعد بگوییم ایرادی ندارد مسئول جمهوری اسلامی باشد قطعا این موضوع محل ایراد است. در تعابیر امام خمینی (ره) نیز آمده که خدا نرساند آن روزی را که سرمایه داران بر این مملکت حاکم شوند و پیشکسوتان جهاد و شهادت کنار بنشینند.
با وجود این تعابیر امام خمینی برخی از آقایان از تاریخ اسلام مثال میآورند و میگویند حضرت علی هم سرمایه دار بوده است؛ و این در حالی که حضرت علی سرمایه دار نبوده و کار میکرده و سرمایهای را هم که به دست میآورد آن را در راستای منافع عامه قرار میداد، اما این آقایان کار هم نمیکنند.
کسی که میخواهد در جامعه اسلامی مسئول شود باید مانند بقیه زندگی کند. اما ما امروز به حداقلیات رسیده ایم و میگوییم اگر به عنوان مسئول میخواهید سر کار بروید حداقل پورشه سوار نشوید. در هر حال وزیری که در خانه اش پورشه دارد و در پنت هاوس زندگی میکند اگر با پرشیا و مگان هم سر کار برود تا به مردم برنخورد اتفاقی نیفتاده از این حیث که بگوییم این آقا ثروت و سبک زندگی اش را کنار گذاشته است؛ لذا از نظر بنده یک آدم سرمایه دار نمیتواند یک مسئول خوب برای جمهوری اسلامی باشد. در واقع مرز خیلی باریکی بین رفاه طلبی با کسی که سرمایه دار است وجود دارد. تعابیر حضرت امام نیز در مورد رفاه طلبی خیلی شفاف است امام میگویند رفاه طلبی اصلا با مبارزه سازگار نیست و کسانی که فکر میکنند رفاه طلبی با مبارزه سازگار است آب در هاون میکوبند و کسانی که فکر میکنند سرمایه داران در راه جهاد و مبارزه با ما هم راستا میشوند و حرف ما را گوش میدهند اشتباه میکنند.
امروز شاهدیم که عرصههای مقاومت را تک تک میبازیم با این وجود عرصه زندگی مردم و مسئله عدالت به کنار رفته اند و برای مسئولان اصلا اهمیتی ندارند.
اینکه میگویند فناوری هستهای هزینه آفرینی برای نظام بود و میتوانستیم قطعنامه نگیریم، ولی هستهای باشیم و یا اینکه میگویند فعالیتهای هستهای از ابتدا کار اضافهای بود این حرفها توجیه یک ماجرای دیگری است و آن جریان اشرافیگری که در داخل ثروت هزار میلیاردی دارد به تعبیر امام خمینی اصلا دنبال مقاومت نیست و مقاومت برای او بلاموضوع است و میگوید اصلا چرا در دنیا دردسر درست میکنید بگذارید زندگی مان را بکنیم.
کمترین اثر اشرافیگری روی عملکرد حاکمان در جامعه این است که مردم احساس تبعیض و فاصله بین خود و نظام میکنند. در هر حال اینکه عرصههای مختلف را میبازیم و صدا هم از کسی درنمی آید به این دلیل است که با یک جامعه اشرافی زده و با مسئولان اشرافی حرف از مقاومت زدن حرف مفت است و این یک واقعیت است.
مسئولی که لای پر قو خوابیده و صبح با ماشین چند میلیاردی به مطبش رفته و برگشته و یا اگر وزیر هم بوده با ماشین شیشه دودی دنبالش میآمدند اصلا مسئلهای با مردم ندارد. این مسئولین نه تنها خودشان در بالای شهر سکونت دارند بلکه عمده وزارتخانههای آنها هم در بالای شهر قرار دارند با این وجود باید چه توقعی داشته باشیم که آنها از محرومین، مستصعفین و مقاومت حرف بزنند.
امروز پول دار بودن برای یک طبقه از مسئولین و اینکه ۲۰ میلیون و ۳۰ میلیون تومان حقوق بگیرند، ۱۰ میلیون حق جلسه دریافت کنند و حق ماموریت دلاری خارج از کشور بگیرند یک موضوع عادی است. در حال حاضر مدیر کل در سیستم اداری کشور کمتر از ۱۲ میلیون تومان نمیگیرد با این وجود ما با دست خودمان آنها را اشرافی میکنیم. آن وقت آیا ما باید از چنین آدمی انتظار داشته باشیم که پای اقتصاد مقاومتی بایستد. معتقدم اشرافیگری مقاومت شکن است و با وجود آن مسئولین اهل مقاومت نخواهند بود. در چنین وضعیتی اصلا نباید تعجب کنیم که از بین ۷ نفر کاندیدای ریاست جمهوری همه میگویند برویم با غرب ببندیم به غیر از یک نفر از آنها. چنین افرادی اصلا اهل مقاومت نیستند و هر کدام میگویند چگونه با غرب ببندیم. میگویند ما اصلا نباید تحریم میشدیم شما رفتید هزینه درست کردید و تحریم آوردید. خیلی مسخره و احمقانه است کسی که همسایه کاخ سعدآباد است در این کشور بگوید مثل مردم یمن زندگی کنید شما خودت اول مانند مردم یمن و در بین مردم زندگی کن. چرا یک نفر از مسئولین رده بالای کشورمان و یا حداقل ۱۰ نفر از آنان زیر خیابان انقلاب زندگی نمیکنند. طبق امار رسمی اکثر مسئولین کشور در منطقه یک تا سه تهران زندگی میکنند. خب یک نفر از آنها در پایین شهر و در محل هرندی زندگی کند بعد ببینید در این مملکت میشود مقاومت کرد یا نه و آیا مردم پای این انقلاب میایستند یا نه. در هر حال اشرافیگری مقاومت شکن است و در سطح مسئولان نتیجه آن برجام و FATF میشود که نتیجه سبک زندگی مسئولینی است که اصلا اهل مقاومت نیستند و در بین مردم هم مقاومت شکن هستند. مردمی که مسئولین آنها اشرافی زندگی میکنند و در خانههای چند میلیاردی و در بالای شهر سکونت دارند و اصلا از زندگی مردم خبر ندارند و با افزایش قیمت دلار سرمایه آنها چند برابر میشود و کاهش فیمت دلار برای آنها صرف ندارد چرا مردم باید از چنین مسئولین و سیستمی دفاع کنند. والله اگر سبک زندگی رهبر معظم انقلاب و برخی از مسئولان دلسوز این کشور نبود همه این مسئولان را سیل میبرد با این وجود اگر امروز مردم یکسری مسائل را تحمل میکنند فقط به خاطر سبک زندگی رهبری و دلسوزان نظام است البته خیلیها هم تحمل نمیکنند و میگویند مسئولان باید مثل ما زندگی کنند تا بفهمند دلار ۱۰ هزار تومان و دوبرابر شدن دارو یعنی چه؟ در هر حال الان این مستضعفین جامعه هستند که دارند پشت نظام را خالی میکنند.
سوال بنده این است که چرا آقایان تحلیل نمی کنند که به چه دلیل در همین انتخابات گذشته از نفر سی و یکم به بعد رای آوردند واقعیت این است که این اتفاق فقط به خاطر سبک زندگی مزخرف این آقایان است . امثال آقای آل اسحاق و آقای فلانی در کجای سیستم حزب الله و اهل مقاومت قرار دارند که آنها را روی میز میگذارند و میگویند حالا ملت مستضعف شاه عبدالعظیم، شهرری، شوش، مولوی و خزانه به این افراد رای دهند آیا مردم باید به این افراد و به سرمایه داری رای دهند؟ کدام یک از اینها بین مردم زندگی میکنند تا مردم به آنها رای دهند و پای آنها بایستند؟ در هر حال امروز اشرافی گری و سبک زندگی مسئولان و مردم پاشنه آشیل انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است.
ببینید از دورهای به بعد مردم به منطق آقای هاشمی ایمان آوردند و گفتند مسئول اگر خواست بخورد، هر جور دلش خواست بدزدد و هر جور هم دلش خواست زندگی کند فقط به آب و علف ما برسد آن وقت میبینیم که یک جریانی از سلبریتیها و جریانی از طبقه متوسط و طبقه بالاشهری با این جریان هم پیمان میشوند چرا ما نمیفهمیم جریان معاند نظام مانند BBC، VOA و امثالهم از یک دورهای به بعد به این نتیجه رسیده اند که نه تنها انتخاباتها را تحریم نکنند بلکه به شدت در آن مشارکت کنند، چون هر زمان که مشارکت در انتخابات بالا رفته این طبقه رای آورده است چرا، چون به مرور بعد از جنگ سبک زندگی مردم را تغییر داده اند و این ذهنیت را در بین مردم جا انداخته اند که مسئول جمهوری اسلامی باید شکمش سیر باشد، به اندازه کافی بخورد و بپوشد و جای خوب زندگی کند تا بتواند کار کند قطعا این ذهنیت غلط است، چون هر کجا که در این مملکت از لحاظ اقتصادی رشد کرده ایم به خاطر کار جهادی بوده است.
بحث این است کدام یک از مسئولان اشرافی پای خود را در جبهه های جنگ گذاشت؟ چند نفر از این آقایان بچه شهید دارند؟ و چند نفر از آنها برای نظام تیر خورده اند؟ اینها یا همه پشت جبهه بودند و یا فرزندان شان را به خارج فرستاده بودند. بدون شک همه کسانی که جنگ را اداره میکردند یک مشت پاپتی و بچه پایین شهری بودند که از بین آنها سرمایه دار بیرون درنمی آید. اگر ما الان داریم از اشرافی گری صحبت میکنیم اشرافی گری دیگر افسار بریده و اوضاع آن خیلی خراب است و به جایی رسیده ایم که به یک پدیده پلشت تبدیل شده است. ببینید اوایل انقلاب اگر کسی ماشین خارجی داشت آن را مقابل خانه اش پارک نمیکرد، چون مردم جور دیگری به او نگاه میکردند، اما الان آقایان با ماشین چند میلیاردی مثل جامعه قارون در خیابانهای شهر میچرخند. در زمان حضرت موسی نیز جامعه قارون به سطحی رسیده بود که قارون دیگر یک پدیده زشت نبود و اتفاقا خیلی هم او را دوست داشتند و مردم میگفتند چرا ما عین قارون نباشیم در هر حال در چنین جامعهای اصلا نباید از اینکه برجام را امضا کنند و هستهای را بدهند برود و کسی هم اصلا ککش نگزد تعجب کنیم تردید نکنید اگر با همین دست فرمان برویم موشکی، حقوق بشر و بقیه چیزها را هم خواهیم باخت، چون کسانی که اهل مقاومتند نه در رسانه ملی و رسمی و نه در هیئتها و منبرها جایگاهی ندارند و همه فراموش شده اند.
امروز اگر کسی بگوید من 2 میلیارد داده ام تا وارد لیست شوم اصلا تفاق بدی نیست و کسی هم نمیپرسد این 2 میلیارد را از کجا آورده اید قطعا کسی که دو میلیارد هزینه میکند ۱۰ میلیارد و ۲۰ میلیارد سرمایه دارد و این در حالی است که در همین محله هرندی تهران هفت خانواده در یک خانه زندگی میکنند و نان شب ندارند بخورند بعد آقایان دو میلیارد هزینه میکنند تا وارد مجلس و شورای شهر شوند.
قائدشرف: واژهای که آن را در ادبیات خود خلط میکنیم بحث تولید ثروت و سرمایه دار بودن است. بنده خیلی خوشحال میشدم که اگر مسئولان ما اهل تولید ثروت بودند تولید ثروت یعنی اینکه کار کنیم و این کار منفعت و آوردهای تولید کند و نهایتا این آورده در مسیر خودش صرف شود. امام علی علیه السلام کاری که انجام میداد این بود که تولید ثروت میکرد، اما انباشت ثروت به وجود نمیآمد، اما اتفاقی که در جامعه ما افتاده این است که با مسئولانی مواجه هستیم که انباشت ثروت دارند با این وجود کسی که انباشت ثروت دارد و اصطلاحا سرمایه دار محسوب میشود نباید در جمهوری اسلامی مسئول شود و هیچ منطقی هم این را نمیپذیرد. آنچه که برای بنده نکته کلیدی و حیاتی است این است که سرمایه دار بودن و داشتن آن فضای اشرافی گری باعث میشود دستگاه مختصات انسان تغییر کند و این اصلیترین اتفاقی است که در نتیجه اشرافی گری رخ میدهد. در واقع وقتی مسئولان اشرافی باشند پارامترهای تصمیم گیری آنها عوض میشود و آن وقت آنچه را که آنها قدرت محسوب میکنند چیز دیگری است و مسائل دیگری به جای اتکای به توان مردم، توکل بر خدا، پافشاری بر راه حق، شب بیداری، تلاش کردن و مجاهدت برای آنها پررنگ رنگ میشود و خیلی از ظواهر قدرت و مادیات برای آنها معنی پیدا میکند. چنین مسئولی در فضای سیاست خارجی و حتی در سیاست داخلی قطعا نوع دیگری تصمیم گیری میکند.
امروز اشرافی گری در جامعه ما به دلیل ورود به بدنه مردم وارد سطح خطرناکی شده است در واقع اشرافی گری نه تنها به زندگی مردم بلکه به سطح فکر آنها هم ورود پیدا کرده است یعنی الان مسئله اشرافی گری در پارامترهای تصمیم گیری و مقولههای ذهنی مردم به عنوان یک عرف پذیرفته و عادی سازی شده است و این نقطه خطر است.
منتظمی: بعد از انقلاب هم سطح رفاه و هم سطح انتظارات بالا رفته است، اما سوال این است که چه کسی انتظارات را بالا برده است؟ ببینید چشم مردم به زمامداران خود است و مانند مسئولان زندگی میکنند با این وجود وقتی مسئول نگاهش این است که من وقتی آمدم و مسئول جایی شدم حق مسئولیتم و حق ماموریتم N، میلیون تومان و X، میلیون تومان است؛ پس مردم هم می گویند زندگی راحت یعنی N، میلیون و X، میلیون داشتن است و من هم باید به این وضعیت برسم از این رو دیگر به یک رفاه حال نسبی رضایت ندارند و انتظارات بالا می رود. در هر حال هر چه انتظارات بالا برود قطعا قیمت دلار و کالاها هم بالاتر میرود.
ببینید نگاه اشرافی گری در کشور موجب تضاد طبقاتی فاحش میشود مثلا در وزارت بهداشت که وزیر پورشه سوار آن حساب هزینه میلیاردی و یک نگاه اشرافی دارد و بدون تعارف همه اینها را هم میگوید همین نگاه را به بدنه وزارت بهداشت تزریق کرده است به گونهای که پزشک عمومی یک بیمارستان ۲۰ میلیون و پرستار همان بیمارستان که بیشتر از پزشک کار میکند و همه مصیبتهای بیمارستان روی دوش اوست ۲ میلیون حقوق میگیرد و این تضاد طبقاتی رفته رفته بیشتر میشود به گونهای که در سال گذشته اعتراضات پرستاران و کادر غیرپزشکی وزارت بهداشت را شاهد بودیم؛ و یا در وزارت صنعت شاهد بودیم که وزیر وقت در ۱۹ شرکت عضو هیئت مدیره و مدیر عامل بود پس کسی که در بدنه این وزارتخانه کار میکند به این نتیجه میرسد که زندگی خوب یعنی اینکه من آن ثروت را داشته باشم در نتیجه او هم سعی میکند همان تخلفات وزیر را مرتکب شود این نتیجه اشرافی گری است.
قطعا مردم برای مسئولی که اشرافی زندگی میکند مهم نیستند چون این ژانرالها یک شب گرسنه نخوابیده اند که بفهمند گرسنگی چه دردی دارد مسئول ما چه وقت شب را سرگرسنه روی زمین گذاشته است؟ مسئول ما اگر به کف جامعه بیاید و ببیند که کارگر چگونه با حقوق یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان مجبور است آمپول ۴۰۰ هزار تومانی بخرد و اجاره خانه هم بدهد آن وقت درد مردم را میفهمد امروز اگر میگوییم شهید رجایی در توجه به مستضعفین خوب عمل کرده به خاطر این است که او دست فروشی کرده و میدانسته که دست فروشی چه دردی دارد. با این وجود اگر مسئول درد را نفهمد هیچ وقت نمیتواند تشخیص درستی بدهد.
معتقدم اگر با همین روال پیش برویم تضاد طبقاتی آن قدر بزرگ میشود که مردم را از انقلاب اسلامی دور میکند و تنها عدهای میمانند که دور یک میز برای خود دولت داری میکنند.
خبرگزاری دانشجو: جنبش دانشجویی سابقه طولانی در مبارزه با اشرافیت داشته است با این وجود سوال بنده این است که آیا امروز هم همینطور است یا مباره با اشرافیت در جنبش دانشجویی به یک کلیشه تبدیل شده یا نه؟ از طرفی با توجه وضعیت افسارگسیخته اشرافیت در سطح مسوولان و بعضا برخی ائمه جمعه منصوب رهبر انقلاب شما عملکرد جنبش دانشجویی را در رویارویی با این وضعیت چگونه ارزیابی میکنید و آیا اصلا این جنبش جایگاهی را برای خود در زمینه مبارزه با اشرافیت تعریف کرده است؟
موسوی فرد: در دوره احمدی نژاد وقتی او میخواست یکی از وزراء را به مجلس معرفی کند ما در جنبش دانشجویی عکس ویلای این فرد را در شمال تهران که در مقایسه با خانههای برخی از مسوولان امروز یک آلونک محسوب میشود منتشر کردیم با این وجود رییس جمهوری پیشنهاد خود را از مجلس پس گرفت میخواهم بگویم که جنبش دانشجویی در مبارزه با اشرافیت در چنین جایگاهی بوده است و مبارزه با اشرافیت برای یک مساله جدی بوده است. البته یکی از مهمترین مسائلی که ما در جنبش عدالت خواه دانشجویی از ابتدا به شدت روبر آن حساس بودیم همین اشراف گری بوده و در هر حال جنبش دانشجویی در دوره احمدی نژاد تصورش این بود که مساله اشراف گری حل شده است چون این دولت با تمام نقصهایی که داشت، اما در زمینه اشراف گری کارگزاران آن نه تنها تظاهر به اشراف گری نمیکردند بلکه به نزدیکی با محرومان تفاخر میکردند و این خیلی ارزشمند بود، اما غفلت شد و غفلت ما هم همین بود که از این نقطه قوت ضربه خوردیم.
ببینید نقطه قوت احمدی نژاد توجه او به محرومین بود، اما همین سلبریتیهایی که امروز میگویند از رای دادن به روحانی پشیمان شده اند همان کسانی بودند که آن زمان احمدی نژاد را به خاطر توجه به محرومان به لجن کشیدند در واقع تنها نقطه قوت انقلابی بودن احمدی نژاد هم همین مساله توجه به محرومان بود، چون اگر مابقی مسائل او را کنار دیگران بگذاریم خیلی تفاوتی با آنها ندارد از این رو از طریق همین نقطه قوت او زدند و فرهنگ را عوض کردند و همان طور که هاشمی را جا انداختند این ذهنیت را نیز جا انداختند که حزب اللهیها اصلا کار بلد نیستند و این کارها که ما پا برهنه و مستضعفین بنشینیم یعنی چه؟ در واقع در آن دوره هر چه توانستند به احمدی نژاد انگ پوپولیست زدند و ما غفلت کردیم و نهایتا دیدیم که آن دولت با آن ویژگیها رفت و یک دولت ابرسرمایه دار، دولت اشرافها و دولت قارون ها سرکار آمد که متاسفانه خیلی از ثروت آنها نیز حاصل رانت است. بحث بنده این است که مگر شورای نگهبان قانون اساسی شورای حافظ شرع این مملکت نیست پس چرا باید چنین مسئولینی تایید صلاحیت شوند آیا چنین افرادی به ریشه اسلام ضربه نمی زنند؟ در هر حال به نظر بنده مبارزه با اشرافیت برای جنبش دانشجویی جدی است ولی یک مقداری سطح توقعات این جنبش تقلیل پیدا کرده و به نوعی در مبارزه با اشراف گری به عقب برگشته است چون ما نتوانستیم رانت قدرت و ثروت را از هم جدا کنیم؛ از این رو کسانی که در گذشته صاحب قدرت بودند الان به صاحبان ثروت تبدیل و حاکم شده اند. معتقدم اگر ما قواعدی مانند قانون از کجا آوردهای؟ را برای مسوولین حکومت جمهوری اسلامی می گذاشتیم؟ و یا برای آنها حد و حدودی تعیین می کردیم الان به اینجا نمیرسیدیم که کسی بگوید هزار میلیارد تومان دارم و عین خیالش هم نباشد.
بنده بخش دیگری از مشکل را ناشی از این میدانم که بخشی از بدنه فعال دانشجویی از همان جنسی هستند که طعم فقر و استضعاف را نچشیده اند و آنها نیز دچار رفاه طلبی و زندگی مرفه شده اند؛ از این رو اگر بخشی از دغدغه ضد اشرافیت جنبش دانشجویی جواب نمیدهد به خاطر این است که ما در دفاتر مثلا بسیج دانشجویی انواع و اقسام امکانات را داریم و مثل آن بچههای جنگ که شب عملیات هم یک کمپوت نداشتند زندگی نمیکنیم.
تشکلهای ما امروز ساختمانهای قشنگ دارند، برای تصمیم گیری زیر اسپیلت مینشینند و صبح ساعت ۱۱ از خواب بیدار میشوند. معتقدم جریان دانشجویی که ۷ صبح برای انقلاب از خانه بیرون نزند و تا ۱۲ شب کار نکند که دیگر جریان دانشجویی نیست در هر حال شما از جریان دانشجویی که میخواهد راحت باشد تا کار دانشجویی انجام دهد و هزینه ندهد انتظار دارید که با طبقه اشراف چه کند؟
قائدشرف: در دوره احمدی نژاد ما فکر کردیم که مساله اشرافیت و مبارزه با اشرافیت بالاخره در جمهوری اسلامی حل شده، اما ضربه خوردیم و این ضربه را زمانی خوردیم که به جماعت پاپتی گفتند آقای توده و مستضعف میبینید این که ادای مستضعفین را در میآورد برای حل مشکل شما نیامده است و توان حل مشکلات جامعه را ندارد آن موقع ما شکست خوردیم و گرنه اوضاع خیلی خوب بود. در هر حال وقتی که مردم کم کم یک سری از مسایل را دیدند که بیانگر این بود که این دولت از دل مستضعفین شاید بعضی از جاهای آن هم خیلی از دل مستضعفین نیست کمی دلسرد شدند. با وجود این وجود باز هم می توان مدعی شد که دولت احمدی نژاد خیلی متفاوت بود و این دولت هنوز که هنوز است متفاوتترین دولت ما بعد از جنگ در عرصه خدمت رسانی و توجه به محرومان بوده است، ولی در یک جاهایی بحثهایی پیش آمد که خیلی با شعارهای این دولت نمیخواند و ما ضربه خوردیم و شدت ضربه هم خیلی شدید بود.
یکی از دلایلی که موجب شده شعار مبارزه با اشرافی گری در جنبش دانشجویی کمرنگ شود این است که حجم ضربات بالا رفته است ببینید یک زمانی فضای خط مبارزه با اشرافیت در یک دورهای مستمر بود و نهایتا یک جبهه فرهنگی مقابل ما بود و میدانستیم که باید با چه خبری مبارزه کنیم. اما امروز خیلی از نقاطی که ادعای انقلابی گری دارند سنگرها را خالی کرده اند و ما فقط دانشجویی را این وسط گذاشته ایم با سیل جریانی که از چپ و راست به سمت انقلاب اسلامی میآیند حال جنبش دانشجویی باید جلوی کدام ضربه را بگیرد آیا باید جلوی برجام را بگیرد یا جلوی FATF و یا قراردادهای نفتی را و یا مراقب مجلس و آموزش و پرورش باشد با این وجود وقتی جنبش دانشجویی درگیر چندین جبهه شود نهایتا تضعیف میشود.
مبارزه با اشرافیت آرمان انقلاب است پس نمیتوانیم بگوییم مبارزه با آن به یک کلیشه تبدیل شده است از این رو جنش دانشجویی باید تا انتها پرچم مبارزه اشرافیت را در دست داشته باشد، اما مساله این است که جنبش دانشجویی به دلیل مسالههایی که دارد شاید نحوه برخورد با این مساله را بلد نیست.
بنده در بحث مبارزه با اشرافیت معتقدم باید سه گانه مسوولین، مردم و روحانیت و سه گانه رسانه، اخلاق و فرهنگ و قانون را مدنظر قرار دهیم و باید بدانیم چگونه از هر کدام از آنها در امر مبارزه با اشرافیت استفاده کنیم. یکی از مشکلاتی که جنبش دانشجویی دارد این است که نتوانسته نقس روحانیت را در مبارزه با اشرافیت به درستی تبیین و یا مطالبه گری کند به گونهای که الان روحانیت عملا کارآیی خود را در مبارزه با اشرافیت از دست داده و در این جبهه صحنه را خالی کرده است، چون ممکن است برخی از آنها به خیل مرفهین پیوسته باشند و یا ممکن است به دلیل مصلحت اندیشی بی مورد و ناامیدی فردی روحانیت را در صف مبارزه با اشرافیت نبینیم. و این در حالی است که ما باید هزاران رو حانی را ببینیم که علمدار مبارزه با اشرافیت باشند، ولی اینگونه نیست. در واقع قشری که باید مراقب مسئولان جامعه باشند الان دیگر آن کارکرد خود را ندارند. در هر حال عملکرد روحانیت به این خاطر که صدای آنها بر سر فلان مسئول بلند نیست راضی کننده نیست.
بحث دیگر اینکه جنبش دانشجویی در زمینه رسانه برای مبارزه با اشرافیت مشکل دارد و در بحث فرهنگ و اخلاق هم همینطور است و نمیداند که باید چگونه هدف گیری کند. مثلا در یک دورهای رئیس جمهوری روی کار آمد که درد و دل محرومان را میشنوید، اما یک صدا و سیما داشتیم که مدام به پمپاژ سبک زندگی اشرافی میپرداخت و قهرمانان سریال های آنها همیشه اشرافی بودند و هیچ بدبخت بیچارهها در فیلمهای آن قهرمان نشدند.
معتقدم که نمیشود مسئله اشرافیت را با قانون و قرار دادن قانون برای اموال مسئولان حل کرد، چون ما این قانون را برای مسئولان سطح بالا داریم که به خوبی اجرا نمیشود و یا ما در کف جامعه حداقل بازخوردی از اجرای آن را ندیده ایم بحث بنده این است که تا به حال کدام مسئول را دیده ایم که به خاطر اشرافی گری برکنار شده باشد ما این کار را نکرده ایم.
منتظمی: ببینید وقتی مسئولان اشرافی به راحتی سرکار میآیند حضور آنها نشانه عادی شدن این مسئله برای مردم و شورای نگهبان است. امروز این جمله که مسئول باید در رفاه باشد تا نخورد به یک تئوری تبدیل شده است یعنی مسئول باید یا مولتی میلیاردر باشد یا دزد و غیر از این نمیتواند باشد یعنی یا باید به مسئول پول بدهیم تا در رفاه باشد و یا هیچ چیز ندهیم و خودش بدزدد. متاسفانه این نگاه در حال تبدیل شدن به یک ایدئولوژی است و مردم هم در حال پذیرش آن هستند در هر حال پیشنهاد بنده به جنبش دانشجویی این است که این تئوری را بزند و اجازه نهادینه شدن آن را ندهد.