به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، هنر هفتم یا همان سینمای معروف و درخشان خودمان به گونهای است که هر که نام و چهرهاش روی پرده نقرهای آن میرود تبدیل به یک ستاره میشود، حالا این ستاره یا سالهای متمادی درخشان میماند و یا چند صباحی حتی به اندازه تعداد روزهای نمایش یک فیلم سینمایی روی پرده میدرخشد و بعد به فراموشی سپرده میشود. اما همین جذابیت و عطش شناخته شدن یا به عبارت دیگر تبدیل به چهره شدن، خود مهمترین دلیلی است که افراد از اقشار مختلف، رؤیای رسیدن به پرده نقرهای را دارند.
هستند در این میان افرادی که ره صدساله را یک شبه طی کردهاند و بیشک کسانی که برای رسیدن به جایگاهی که در قلب و ذهن مخاطب پیدا کردهاند به قول معروف سالها خاک صحنه خوردهاند. وقتی نام سینما و محبوبیت از طریق آن به میان میآید اول از هر چیز ذهن مخاطب به سمت بازیگران کشیده میشود، بازیگرانی که از راه سینما به جامعه معرفی شدند و توانستند جایگاه بسیار تأثیرگذاری را پیدا کنند، از تأثیر چهرههای شناخته شده از جمله بازیگران و کارگردانان سینما بر افراد مختلف جامعه همین بس که اگر روزی و به هر دلیلی از جمله مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا انساندوستانه نیاز به ایجاد یک پویش و یا موج حمایتی وجود داشته باشد، دست به سوی هنرمندان و چهرههای محبوب میان افراد جامعه بلند میشود. که البته بارها و بارها این نوع از تأثیرگذاری روی اذهان عمومی جامعه را تجربه کردهایم.
اما آیا سینما تنها بر بطن جامعه تأثیرگذار است؟ کافی است به محافل مختلف رسمی دولتی دقت کنید، از سیاستمدار گرفته تا اقتصادان، سرمایه گذاران و البته صاحبان صنایع چه در بخش خصوصی یا دولتی، هرچه هم در حوزه خود مطرح و شناخته شده باشند، اما با دیدن چهرههای محبوب سینمایی از جا بلند شده و تلاش میکنند به نوعی با برقراری حتی یک ارتباط کوتاه و یا دست دادن و خندیدن جلوی دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری کمی اعتبار خود را در دل جامعه افزایش دهند. تا اینجای کار همه چیز سر جای خودش است، هر انسانی ذاتاً تمایل به شناخته شدن از سوی جامعه خود را دارد و برای کسب اعتبار و جذب اعتماد جامعه تلاش خود را میکند، اما همه چیز به همین محبوبیت ختم میشود؟ آیا استفاده از سینما به عنوان ابزاری برای محبوبیت تنها محدود به بازیگران و کارگردانان میشود؟
جواب این سوالها میتواند یک خیر بزرگ باشد، یک خیر به بزرگی پرده سینما. بی شک همه ما میدانیم که سینما تنها خلاصه شده بر آنچه که جلوی دوربین به مخاطب نشان داده میشود، نیست. سینما یک صنعت است، هنری که چرخه اقتصادی آن اگر درست بچرخد میتواند تبدیل به یکی از پولسازترین ابزار برای کسب درآمد در هر کشوری باشد که البته نمونههای بارز آن در کشورهای مختلف کم نیست. به همین دلیل است که راه سرمایهگذاری در این هنرصنعت همیشه باز بوده است. هنرصنعتی که میتواند آورده مالی قابل توجهی برای سرمایه گذار به همراه داشته باشد، البته این نگاه خوشبینانه و بازگشت سرمایه بیشتر در صنعت سینمای هالیوود قابل تعریف است. اما چنین تعریف و نگاه اقتصادی برای سینمای ایران هم قابل استفاده است؟ سینمایی که بخش اعظم تولیدات آن از سوی دولت مورد حمایت قرار میگیرد، اگر دلایل مختلف این حمایت دولتی را کنار بگذاریم، یکی از مهمترین دلایلی که حداقل در این گزارش به کار ما میآید این است که نسبت به بودجهای که برای تولید یک فیلم سینمایی صرف میشود، فروش گیشه چندان چشم گیر نیست، حال تصور کنید که همین فروش گیشه درصدی به تهیه کننده، سرمایه گذار و در کنار آن سینمادار و پخش کننده هم میرسد. پس ناخودآگاه بخش خصوصی نسبت به سرمایه گذاری در سینما گارد دارد. بارها شاهد این بودیم که یک فیلم در گیشه تنها یک سوم و گاهی کمتر از این میزان نسبت به بودجه تولید خود فروش داشته است و این یعنی صد در صد ضرر مالی برای سرمایه گذار و تهیه کننده. اما با تمام این احوال بازهم سرمایه گذاری در سینما توسط بخش خصوصی ادامه دارد که این خود جای خوشحالی و البته سوال است!
مساله اصلی این است که اگر حواسمان به سینما نباشد، میتواند محلی برای حضور سرمایههای مشکوک به سینما که با دو اصطلاح در جامعه معروف است، «پول شویی» و «پولهای کثیف» شود. اصطلاح اول را معمولاً اقتصاددانان استفاده میکنند و اصطلاح دوم از سوی سینماگران به کار گرفته میشود که کمی از بار کلمه «پولشویی» بکاهند. پدیده ورود «پولهای کثیف» به سینما شاید سبقه طولانی داشته باشد، اما زمانی این مساله در جامعه مطرح و مورد توجه قرار گرفت که افرادی به عنوان سرمایه گذار وارد سینما شدند و سرمایههای کلانی را به این صنعت تزریق کردند، سرمایههایی که باعث شد بودجه تولید فیلمهای سینمایی افزایش پیدا کند و همین امر افزایش ناگهانی دستمزد بازیگران را نیز به همراه داشت به گونهای که سرمایه گذاران بخش خصوصی به دلیل همین افزایش قیمت دستمزدها کمتر توانستند از بازیگران شناخته شده استفاده کنند.
میتوان گفت از اوایل دهه ۹۰ بود که سرمایه گذاریهای کلان روی فیلمهای سینمایی شکل گرفت. این سرمایه گذاری ها که عمدتاً در زمان خود برق صفرهای جلوی عدد بودجه آن چشم هر بینندهای را کور میکرد، از سوی سرمایهگذاران معمولی بخش خصوصی در سینما امکان پذیر نبود. شاید بتوان دهه ۹۰ در سینمای ایران را دهه حضور پررنگ پولهای مشکوک در سینمای ایران دانست، چرا؟ جالب اینکه بخش عمدهای از سرمایه گذارانی که بودجههای کلانی را صرف ساخت فیلمهای سینمایی در این دهه کردند، هرکدام بعد از چند سال به جرم فساد اقتصادی دستگیر و راهی زندان شدند.
نکته جالب این است که معمولاً هرگونه سرمایه گذاری مشکوک و یا پولشویی در بخشهای مختلف اقتصادی کشور تا زمانی که به عددهای بسیار بزرگ نرسد، کسی متوجه آن نمیشود، اگر هم از سوی نهادهای مربوطه پروندهای در حوزه فساد اقتصادی به دادگاه ارائه و فرد یا افراد مورد نظر را به مطبوعات و جامعه معرفی کنند، این نوع از پروندهها نمونههای مختلفی دارد که معمولاً زمان کمی توسط افکار مختلف جامعه مورد توجه قرار میگیرد و بعد از مدتی به فراموشی سپرده میشود، چرا که معمولاً مواردی از این دست مربوط به صنایع خاص میشود که بطن جامعه چندان با آن درگیر نیست.
اما سرمایه گذاری در سینما توسط افرادی از این دست کمی متفاوت است، تصور کنید فیلم یا سریالی تولید میشود و گستردگی مخاطب برای چنین کالای فرهنگی بسیار زیاد است. مخاطب اثر تولید شده را میبینید با آن ارتباط برقرار میکند و از همه مهمتر چهرههایی که دوست دارد را به نوعی درگیر این پروژه میداند، اثر مورد استقبال بسیار بالایی قرار میگیرد و این میان پولهای هنگفتی نیز به عنوان سرمایه گذاری در پروژه رد و بدل میشود، برای معرفی هرچه بیشتر اثر تولید شده مراسم و فرش قرمزهای درخشان گرفته میشود، سرمایه گذار با چهرههای مطرح و شناخته شده سینما و تلویزیون در یک قاب قرار میگیرند و این سرمایه گذار است که با استفاده از پول و حضور در کنار چهرهها در جامعه شناخته شده و اعتبار کسب میکند، در کنار آن فرد مورد نظر تبدیل به یک ستاره و ناجی هنر در سینما و شبکه نمایش خانگی میشود. در این میان ناگهان سرمایهگذار اثر مورد نظر به عنوان یک مفسد اقتصادی دستگیر و به دادگاه معرفی میشود، اینجاست که جامعهای که اخبار مربوط به هنر، هنرمندان و سینما را دنبال میکند نسبت به پرونده حساس شده و اخبار مربوط به آن را دنبال میکنند.
پیش از این اشاره کردیم که دهه نود را میتوان دهه حضور مفسدین اقتصادی در سینما دانست، اما این را هم باید یادآور شویم که طی این سالها ۳ اسم در این زمینه ورود پیدا کرده که هر سه به جرم فساد اقتصادی روانه زندان شدند، شاید بگویید ۳ سرمایهگذار که در نهایت راهشان به زندان ختم میشود، چندان هم زیاد نیستند، اما هرکدام از این افراد توازن سرمایهگذاری و دستمزدها در سینما را بهم زدند و هرکدام هم با پروندههای بزرگ اقتصادی پای میز محاکمه کشیده شدند.
اولین فرد که میتوان به آن اشاره کرد بابک زنجانی معروف است، همان که بزرگترین پرونده فساد اقتصادی را میتوان به وی نسبت داد، یک سرمایهگذار بزرگ که به خصوص در حوزه نفت فعالیت کرده و با پروندههای متعددی و هزاران میلیارد تومان به دادگاه معرفی شد. زنجانی در کنار فعالیتهای اقتصادی که داشته است، در حوزه سرمایه گذاری در سینما نیز فعال بود، به گونهای که برای فیلمهای مختلف سینمایی پولهای کلانی را به سینما تزریق کرد.
بابک زنجانی توسط دوست دوران تحصیل خود یعنی امیر جعفری بازیگر سینما و تلویزیون به دنیای سینما معرفی و سرمایه گذاریهای خود را با تأسیس شرکت «سورینت فیلم» یا «یاسین فیلم» که در حوزه تولید فیلم و تجهیزات سینمایی فعالیت میکرد، آغاز کرد، تأیید این ارتباط هم از سوی بابک زنجانی در گفتگویی که با هفته نامه «آسمان» در شهریورماه ۱۳۹۲ منتشر شده بود و هم در توضیحی که امیر جعفری در صفحه شخصی خود در یکی از شبکههای اجتماعی به آن اشاره کرده بود، آمده است. توضیحی که در آبان ماه ۱۳۹۲ در برخی از رسانههای اصلی نیز منتشر شده بود.
اولین اثری که زنجانی به عنوان سرمایه گذار در آن حضور داشت فیلم سینمایی «هیچ کجا، هیچ کس» به کارگردانی ابراهیم شیبانی و تهیهکنندگی حسن کلامی در سال ۱۳۹۱ بود، هزینه ساخت این پروژه سینمایی یک میلیارد و پانصد میلیون تومان برآورد شد، این در حالی است که فروش این فیلم در گیشه تنها ۴۷۲ میلیون تومان بود.
در همان سال زنجانی سرمایه گذاری پروژه دیگری را نیز برعهده داشت که این بار دوست دوران تحصیل وی یعنی امیر جعفری به عنوان بازیگر در آن حضور داشت، نام این فیلم «سیزده» به کارگردانی هومن سیدی بود، هرچند هزینه تولید این اثر رسماً اعلام نشد اما فروش گیشه این فیلم نیز ۳۳۴ میلیون تومان فروش داشت.
«نقش نگار» به کارگردانی علی عطشانی نیز از دیگر پروژههایی است که زنجانی در آن سرمایهگذاری کرده بود، این فیلم نیز در گیشه تنها توانست ۲۵۰ میلیون تومان فروش داشته باشد. تا قبل از سرمایهگذاری و بعد از آن برگزاری فرش قرمز این فیلمها و انتشار عکسهای بابک زنجانی در کنار هنرمندان شناخته شده، میتوان گفت جامعه چهره بابک زنجانی را نمیشناخت اما با انتشار اخبار و عکسهای منتشر شده از این مراسمها تبدیل به چهرهای شناخته شده در میان مردم شد. از پایان کار بابک زنجانی و دادگاههای پرسروصدای این فرد بی شک آگاه هستید و دیگر نیازی به توضیح نیست که زنجانی یک سال بعد از سرمایه گذاریهای خود در سینما یعنی در سال ۱۳۹۲ بازداشت و به زندان محکوم شد.
هادی رضوی و محمد امامی از دیگر چهرههایی هستند که میتوان نام آنها را در این گزارش آورد، این دو را میتوان به نوعی مکمل یک دیگر در حوزه سرمایهگذاری در سینما و شبکه نمایش خانگی دانست، دو فردی که نامهای گل درشت پرونده بانک سرمایه بودند، البته در این میان نباید نام احسان دلاویز را هم فراموش کرد که بخشی از سرمایه گذاری ها از سوی دو اسمی که نام برده شده، توسط این فرد صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به فیلمهای «فردا» با فروش ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و «لامپ صد» به کارگردانی سعید آقاخانی ۴۹۸ میلیون تومان اشاره کرد. نکته بسیار جالب این است که رسانههای مختلف برای پوشش دادگاه این دو فرد برای تأثیرگذاری بیشتر روی اذهان عمومی و جلب توجه به اخبار منتشر شده، پیش از هر چیز این دو فرد را به عنوان سرمایه گذار و یا تهیه کننده سریال یا فیلم سینمایی معرفی میکردند.
محمد امامی به عنوان رئیس هیات مدیره شرکت تصویر گستر پاسارگاد انتخاب شده بود و در همین دوران بود که شرکت تصویر گستر پاسارگاد تولید و یا سرمایه گذاری روی پروژههای مختلف شبکه نمایش خانگی و سینمایی را برعهده میگیرد که روی هرکدام از آنها سرمایهگذاری قابل توجهی صورت گرفته بود که از آن جمله میتوان به سریالهای شبکه نمایش خانگی «شاهگوش» به کارگردانی داوود میرباقری، «شهرزاد» در سه فصل به کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی محمد امامی و فیلم سینمایی «خوک» به کارگردانی و تهیهکنندگی مانی حقیقی با فروش یک میلیارد و ۱۸۵ میلیون تومان اشاره کرد، البته نام «مغزهای کوچک زنگزده» به کارگردانی هومن سیدی و تهیهکنندگی سعید سعدی با فروش گیشه ۱۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان در لیست سرمایهگذاری ها آمده است اما سعید سعدی طی نامهای تاکید کرده است که محمد امامی هیچگونه سرمایه گذاری روی این فیلم نکرده است و نمیتواند نسبت به این پروژه ادعای مالکیت کند.
البته این تنها پروژهای نبوده است که بعد از ارائه پرونده امامی و رضوی به دادگاه ادعای مالکیت از سوی محمد امامی را رد کردند، به عنوان مثال فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار و تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی که میتوان گفت این فیلم هم محصول شرکت تصویر گستر پاسارگاد بود اما محمدحسین قاسمی نیز طی بیانیهای که از سوی روابط عمومی این پروژه منتشر شده بود تاکید کرد تمام حقوق مالکیت این فیلم سینمایی کاملاً برای این تهیهکننده است و سرمایهگذاری آن توسط سرمایهگذاران بخش خصوصی و بومی سیستان و بلوچستان صورت گرفته است.
آنچه در این گزارش مرور شد، صرفاً مقدمهای بود برای یادآوری این واقعیت که بهرغم سرانجام این چهرهها و نامها معمای سرمایهگذاری و ورود سرمایههای مشکوک به سینمای ایران همچنان لاینحل باقی مانده است.