مدیر دفتر مطالعات تاریخ ایران با بیان اینکه در زمان رضاخان 16درصد از فروش نفت به ایران داده میشد، گفت: انگلیسیها به این حد قانع نبودند و تمام نفت مورد نیاز ناوگان دریایی را رایگان با نفت ایران تامین میکردند.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه سومين جلسه از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» با عنوان «جریان روشنفكري در ايران» به همت مؤسسه ولاي منتظر (عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، عباس سليمينمين، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به بررسي جريان شناسي سياسي ايران معاصر پرداخت.
بعد از شهریور 20، یعنی جنگجهانی و تغییر فضای سیاسی در ایران، فرصتی ایجاد شد تا مسایل دیکتاتوری سیاه، یعنی دولت رضاخان، برای مردم روشن شود. در راس این مسایل چیزی که برای ملت ایران فاجعه آمیز محسوب میشد، غارت نفت بود.
چرا میگویم در راس بود؟ به دلیل اینکه ملت ایران در این زمان شرایط بسیار سختی داشتند و از لحاظ معیشتی و رفاه عمومی در تنگنا بودند، حتی در مرکز کشور، آب آشامیدنی آلوده بود و مردم آب باران یا آب جوی را که بسیار آلوده بود در انبارها جمع میکردند و در طول تابستان که آلودگی فراوانی داشت و به راحتی کرمها در آن دیده میشد استعمال مینمودند.
بنده دوران پهلوی دوم و این دوران را درک کردم که حتی در شهرهای بزرگی مثل مشهد هم مردم اینگونه زندگی میکردند، دوران رضاخان که خیلی فاجعه آمیزتر از این حرفها بوده است.
رضاخان تامین کننده منافع انگلستان بود نه منافع ملت ایران
چرا مسئله نفت برای ملت ایران مهم شد و در کانون توجه آنان قرار گرفت؟ به خاطر فقر و فلاکتی که ملت ایران در آن قرار داشت. برخلاف تبلیغاتی که میشود و میگویند در دوران رضاخان تحولاتی بنیادی به نفع ملت ایران ایجاد شد، باید گفت که خیر، رضاخان در وهله اول منافع انگلیسیها و در وهله دوم منافع خود و خانوادهاش را دنبال کرد و در نهایت خدماتی جزئی به ملت ایران ارائه داد.
اگر رضاخان غیر از این حرکت را انجام میداد، قطعا عنصر مورد توجه انگلیسیها نبود. رضاخان به این دلیل مورد توجه انگلیسیها بود که میتوانست منافع آنها در عرصه مسایل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی را به خوبی فراهم کند.
پس از شهریور 1320 مردم به غارت نفت ایران در زمان رضاخان پی بردند
بعد از شهریور 20، مردم آرامآرام فهمیدند که در دوران رضاخان، چگونه نفت ایران غارت شده است. یکی از دلایلی که انگلیسیها تا حدودی این باب را باز گذاشتند، این بود که بعد از شهریور 20 روسها هم سهمی از نفت ایران را میخواستند و به دنبال این بودند که مثل انگلیسیها، نقشی را در نفت ایران برای خودشان رقم بزنند.
علت فاش شدن راز غارت نفت در زمان رضاخان
میدانید که در ایام اشغال، روسها نماینده خود را به تهران گسیل داشتند تا قراردارد نفتی بین ایران و روسیه بسته شود؛ برای اینکه این قرارداد بسته نشود و سهمی به روسها داده نشود، انگلیسیها هم این فضا را تحمل کردند و پذیرفتند که اطلاعاتی درباره نحوه غارت منابع نفتی در سالهای گذشته بیان شود.
دکتر مصدق در خاطراتش بسیار روشن به این نکته میپردازد که ما در دوران خفقان رضاخانی نمیتوانستیم این مسایل را مطرح کنیم، اما بعد از شهریور 20، در مجلس بحثهای متعددی را در مورد این قضیه شروع کردیم.
رضاخان قرارداد دارسی را پاره کرد اما قرارداد ننگینتری را پذیرفت
بله، درست است و بحثهای زیادی را مطرح کردند که در دوران رضاخان به خصوص با تجدید قرارداد دارسی در سال 1312 که رضاخان در ظاهر با ژست دفاع از منافع ملی، قرارداد دارسی را پاره کرد، اما قرارداد بسیار خفتبارتری را بر ملت ایران تحمیل نمود. این مسایل برای مردم روشن شد و طبیعی بود که ملت مطالبه میکند که بر نفت خود مسلط باشد.
در آن ایام سهمی که از فروش نفت به ملت ایران داده میشد، بسیار ناچیز بود و این در حالی بود که درآمد نفت عربستان بین انگلیس و اعرابی که در شبه جزیره زندگی میکردند به صورت 50،50 تقسیم میشد.
در زمان رضاخان فقط 16 درصد از درآمد فروش نفت به ایران میرسید!!
در ایران 16درصد از فروش نفت به ملت ایران داده میشد و بقیه را انگلیسیها میبردند، البته باید گفت 50 درصدی که به اعراب داده میشد نیز غیرعادلانه بود، اما به ما مثل سایر کشورهایی که دارای نفت بودند سهم داده نمیشد و سهم ما بسیار بسیار نازل بود.
ایران نفت ناوگان دریایی انگلیس را بصورت رایگان تامین میکرد
علاوه بر این، انگلیسیها به این حد قانع نبودند و به اسم اینکه شرکت نفت ایران به آنها تخفیف داده است تمام نفت مورد نیاز ناوگان دریایی انگلیس را به صورت رایگان با نفت ایران تامین میکردند.
با این تخفیف در واقع هیچ بهرهای از نیروی دریایی انگلیس دریافت نمیشد و 100درصد به جیب انگلیسیها میرفت و حتی 16درصد هم به ما نمیدادند.
بعد از ملی شدن صنعت نفت، مشخص شد انگلیسیها حتی لولههایی را به صورت مخفی به عراق کشیده بودند که ملت ایران هیچ اطلاعی از آن نداشتند، ضمن اینکه ما هیچ نظارتی روی این که چقدر نفت از ایران خارج میشود و ما باید 16درصد سهم خود را مطالبه کنیم، نداشتیم.
مطالبات مردمی برای اداره نفت ایران از اوایل دهه 20 آغاز شد
تمام این مسایل و اینکه میدیدیم ما در فقر و فلاکت زندگی میکنیم درحالیکه نفتمان غارت میشود، غیرت ملی ما را برمیانگیخت. بنابراین، از ابتدای دهه 20 به تدریج مطالبات ملت ایران برای اینکه بتواند نفت خود را اداره کند، زیاد شد.
طبیعتا انگلیسیها این نگرانی را داشتند که این نهضت بتواند از کنترل آنها خارج شود و شرایطی را به وجود بیاورد که آنها منافع خود را در ایران از دست بدهند.
پانایرانیسم؛ تشکلی که انگلیس برای کنترل مبارزات ایرانیها بهوجود آورد
به همین دلیل انگلیس سعی کرد تشکلهایی را به وجود آورد که این تشکلها بتوانند مبارزات را که از دست آنها خارج شده بود کنترل کنند؛ زیرا فضای سیاسی مقداری باز شده بود و انگلیس نمیتوانست مانند دوره رضاخان دیکتاتوری متمرکز خود را اعمال کند، اما میتوانست از طریق تشکلهایی که خود به وجود آورده بود نهضت و مطالبات مردم را کنترل کند. اولین بازوی انگلیسیها در این قضیه، جریان پانایرانیست یا جریان ملیگرایی بود.
خانم لمبتون؛ جاسوسه حرفهای انگلیسی و مسلط به تمام لهجههای ایرانی
در این ایام انگلیسیها یک جاسوسه بسیار قوی به نام خانم لمبتونLambton داشتند. این خانم به عنوان رایزن فرهنگی انگلیس عمل میکرد، اما جاسوس بسیار برجستهای بود که در تاریخ کمتر میتوان مانند او پیدا کرد.
خانم لمبتون فقط بر زبان فارسی مسلط نبود، بلکه بر لهجه تمام مناطق ایران تسلط داشت و هر جا میرفت فکر میکردند که او برای همان منطقه ایران است، مثلا وقتی به اصفهان میرفت همه فکر میکردند او واقعا اصفهانی است. این جاسوسه در تشکیل جریانات وابسته نقشی جدی ایفا میکرد.
اخیرا کتابی تحت عنوان «تاریخ 50 ساله پان ایرانیسم» توسط آقای ناصر انقطاع در امریکا چاپ شده است، ایشان اعتراف میکند که چگونه از طریق خانم لمبتون به پزشکپور جهت داده میشد و او بود که این تشکیلات ملیگرایی را سامان میداد.
ارتباط صادق هدایت و بزرگ علوی با جاسوس انگلیسی
علاوه بر این، خانم لمبتون ارتباطاتی با جریان چپ کشور داشت و در خاطرات بزرگ علوی، ارتباطات صادق هدایت و بزرگ علوی با خانم لمبتون روشن است و خود آنها به این ارتباطات اعترافات کردهاند.
بزرگ علوی که عضو تشکیلات ایجاد شده توسط تقی ارانی بود مدتها پس از زندانی بودن بعد از شهریور 20 از زندان آزاد شد. تقی ارانی در دوران رضاخان اعدام شد، اما بزرگ علوی در واقع غربگرا بود که حرفهای چپگرایانه داشت و به عنوان عنصر چپ دستگیر شد.
این افراد بعد از شهریور 20 از طریق خانم لمبتون توانستند پل ارتباطی با جریان چپ باشند و ارتباطات خوبی با آنها ایجاد کنند.
مخالفت جریان مظفر بقایی با ملی شدن صنعت نفت
جریان مظفر بقایی در این ایام نقش جدی ایفا میکرد، این جریان از یک سو با دربار و از سوی دیگر با صهیونیست بینالملل ارتباط داشت و از یک سو نیز توانسته بود هم به آیتالله کاشانی و هم به فداییان اسلام نزدیک شود.
البته، چهرهای که این جریان از خود ترسیم کرده بود، چهرهای بود که طرفدار نهضت ملی شدن صنعت نفت است، در حالیکه چنین چیزی خلاف واقع بود و این جریان طرفدار نهضت ملی شدن صنعت نفت نبود و اگر حرکت و چگونگی عملکرد آنها را دنبال کنیم متوجه خواهیم شد که این جریان چه ضربه چشمگیری به نهضت ملی شدن صنعت نفت وارد کرد.
سه رکنی که در ملی شدن صنعت نفت نقش داشتند
با وجود این مسایل پیوند بین 3 رکن در جامعه ما توانست نهضت ملی شدن صنعت نفت را موفق کند. این ارکان عبارت بودند از: فداییان اسلام، آیتالله کاشانی و جبهه ملی. این 3 رکن با هم پیوند خورده و توافقاتی کردند و جلساتی را برگزار نمودند و توانستند موانع موجود را تا حدی از بین ببرند.
فداییان اسلام؛ مانعی جدی در برابر رعب و وحشتی ایجادی توسط انگلیسیها
چه موانعی وجود داشت؟ انگلیسیها احزابی را ایجاد کرده بودند که این احزاب دست به کارهای خشونتآمیز میزدند و در جامعه رعب و وحشت ایجاد میکردند، این احزاب در انتخابات دست میبردند و مانع از سلامت انتخابات میشدند که این مانع با به میدان آمدن فداییان اسلام برطرف شد.
فداییان اسلام گروهی مردمی بودند که عناصر مطیع و اهل درگیریهای خیابانی را جمع کرده بودند، در این زمینه، خاطرات شهید عراقی از منابع بسیار خوبی است که میتواند در شناخت فداییان اسلام کمک کند.
ورود جدی فدائیان اسلام تغییری در فضای اجتماعی ایجاد کرد
شهید عراقی میگوید که چگونه ما با برخی از عناصر بازار ارتباط برقرار میکردیم و آنها را وارد میدان مینمودیم. این جریان توانست تاثیرات جریانات چماقداری را که انگلیسیها بهوجود آورده بودند و رعب و وحشت ایجاد میکردند کنترل کند، مثلا انگلیسیها شعبان جعفری را به خیابانها میآوردند که کسی جرئت نداشت در مقابل او عرض اندام کند و بایستد.
فداییان اسلام نیروهایی داشتند که میتوانستند در برابر چماقداران مزدور انگلیسی که در قالب سازمانهای پانایرانیستی تجمع کرده بودند، عرض اندام کنند و تا حدودی رعب و وحشت را از بین ببرند و حتی از صندوقهای رای محافظت کنند.
لذا فراکسیون اقلیت برای اولین بار از جانب آدمهای ملی و مذهبی شکل گرفت و آیتالله کاشانی و مصدق و بعضی افراد دیگر وارد مجلس شدند، یعنی با ورود جدی فداییان اسلام تغییری در فضای اجتماعی ایجاد شد.
درخواست آیتالله کاشانی و جبهه ملی از فداییان اسلام برای حذف هژیر و رزمآرا
مانع بعدی، عناصر برجسته مخالف ملی شدن صنعت نفت مثل هژیر و رزمآرا بودند که به انگلیس وابسته بوده و افرادی بودند که با قدرت در برابر ملی شدن صنعت نفت میایستادند.
در جلسهای که بین فداییان اسلام، آیتالله کاشانی و جبهه ملی تشکیل شد و دکتر فاطمی حضور داشت، اما دکتر مصدق مریض بود و حضور نیافته بود از فداییان اسلام خواسته شد که این دو عنصر موثر انگلیسی را از صحنه خارج کنند.
با اعدام رزمآرا، مهمترین عنصر مانع ملی شدن صنعت نفت از میان برداشته شد
هژیر و رزمآرا توسط فداییان اسلام اعدام شدند. این دو عنصر بسیار موثر بودند، در یکی از بحثهایی که در مجلس بین فراکسیون اقلیت که طرفدار ملی شدن صنعت نفت بود و رزمآرا ایجاد شد، رزمآرا تهدید کرد که من نخواهم گذاشت شما بحث ملی شدن صنعت نفت را دنبال کنید.
بحثی مطرح میشود که رزمآرا با انگلیسیها به توافق رسیده بود و بحث 50 درصد، 50 درصد را انگلیسیها پذیرفته بودند و این توافق را رزمآرا در جیب مبارک گذاشته بود، البته خیلی سند تاریخی ندارد، ولی برخی برای اینکه تحلیلی ارائه دهند و بگویند که میشد انگلیسیها را به صورت منطقی قانع کرد تا سهم ملت ایران را در نفت افزایش دهند و اگر مذاکره میکردیم و دوستانه وارد گفتگو میشدیم میتوانستیم این سهم را افزایش دهیم، این حرف را مطرح میکنند که رزمآرا توانسته بود انگلیسیها را راضی کند که سهم ایران را به 50 درصد افزایش دهند، ولی این مطلب چندان صحت ندارد.
اما در مذاکرات مجلس ثبت شده است که رزمآرا میگوید: «من سقف مجلس را روی سرتان خراب میکنم، شما که عرضه ساختن یک آفتابه را ندارید میخواهید صنعت نفت را اداره کنید؟! شما اصلا لیاقت این کار را ندارید و ملت ایران لیاقت ندارد که بتواند صنعت نفت را خودش اداره کند».
عکسالعمل مصدق در برابر تهدیدهای رزمآرا
مصدق در مجلس بلند میشود و در برابر رزمآرا نطق تندی میکند و میگوید: «من هم اگر اسلحه داشتم اینجا مغزت را داغان میکردم». این بحثهایی که من میگویم بعدها راجع به تندرویهای فداییان اسلام مطرح میکنند.
نطق مصدق نشان میدهد که فضای بومی در آن ایام چگونه است، یعنی فردی مثل مصدق گاهی وقتها در برابر عناصر انگلیسی به جایی کشیده میشود که از در سخن و بحث، حرف استفاده از سلاح برای از میدان بیرون کردن عوامل بیگانه را مطرح میکند.
از بین رفتن وحدت عناصر موثر در ملی شدن صنعت نفت زمینه کودتا را فراهم کرد
بعدها عوامل نفوذی در جریانات موجب شدند که وحدت بین 3 رکن موثر در ملی شدن صنعت نفت به هم بخورد و میان آنها اختلاف بوجود بیاید و صحنه از نیروهای دلسوز خالی شده و شرایط برای کودتای بیگانگان فراهم شود.
پانایرانیستها و نقش آنها در اختلاف بین کاشانی و مصدق
مظفر بقایی در این جریانات نقشآفرینی کرد و پانایرانیستها به مصدق نزدیک شدند. در جریان حمله به خانه آیتالله کاشانی فروهر نقش اساسی داشت، یعنی او بود که به خانه آیتالله کاشانی حمله کرد و یک نفر در آنجا به قتل رسید و موجب اختلاف شد.
پان ایرانیستها متاسفانه توانستند نظر دکتر مصدق را جلب کنند و خودشان را به عنوان هوادار او معرفی کنند و از این طریق اختلافی جدی بین مصدق و آیتالله کاشانی شکل گرفت و افراد دیگری مثل شمس قناتآبادی نیز تلاش کردند اختلافی بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق ایجاد کنند.
در جریانشناسی باید به این مطلب توجه شود که نفوذ بیگانه در تشکیلات توانست توان ملی را که قوت گرفته بود و توانسته بود نفت و جامعه ایران را اداره کند، تضعیف کند.
چون در این جریان تحریم جدی از جانب انگلیسیها بر ملت ایران روا داشته شد و ملت، هم توانست تحریم را تحمل کند و هم نفت خود را اداره کند، انگلیسیها خلع شدند و توان ملی شکل گرفت، اما متاسفانه به دلیل کارکرد عناصر نفوذی و خطاهای چهرههای برجسته سیاسی، منجر به ناکامی شد.
یأس جریانات سیاسی بعد از کودتای 28 مرداد
این ناکامی در جریان سیاسی ما تاثیر دو جانبه گذاشت. یأسی که بعد از کودتای 28 مرداد بر فضای سیاسی کشور حاکم شد یک جریان را بسیار رادیکال و بقیه جریانات را بسیار محافظهکار کرد. برخی نیروهای مذهبی را به سوی رادیکالیسم و برخی نیروهای مذهبی را به محافظهکاری سوق داد، این قضیه در رابطه با سایر جریانات نیز هست.
انجمن حجتیه و مخالفت آن با مبارزه سیاسی
از این مقطع است که جریانی مثل انجمن حجتیه شکل میگیرد. قبل از آن آقای حلبی عنصری مبارز است که در برابر بیگانگان حساسیت دارد و نطقهای تندی در دفاع از مسائل ملی علیه دربار و علیه انگلیسیها انجام میدهد و کاملا با مبارزان همراه است.
از این نقطه به بعد ایشان جزو کسانی میشود که معتقد است مبارزه سیاسی با بیگانه و با استبداد عبث است و زحمات کسانی که در این راه تلاش میکنند هدر رفته است و کسانی که در این راه جانشان را از دست بدهند خون خود را هدر دادهاند.
جریاناتی مثل انجمن حجتیه یک نماد است و در حوزههای ما هم مشبه این پیدا میشود، یعنی در روحانیت هم آدمهایی پیدا میشوند که معتقدند نباید کار سیاسی کرد، زیرا کار سیاسی امروز به نتیجه نمیرسد.
تقویت استبداد پس از کودتای 28 مرداد
یأس سیاسی ناشی از یک شکست موجب رشد یک جریان در جامعه ما میشود. البته، بعد از کودتای 28 مرداد امریکاییها هم برای اینکه بتوانند شرایط را به نفع خودشان دگرگون کنند، استبداد را به شدت تقویت میکنند، تقویت استبداد موجب میشد هزینه مبارزه به شدت افزایش یابد.
هزینه مبارزه، بعد از 1332 چندین برابر شد
هزینه مبارزه در دهه 20 چندان زیاد نیست. هزینه کار سیاسی، هزینه ایجاد تشکیلات و هزینه به میدان آمدن کم است، چون استبداد متمرکز از بین رفته و استبداد غیرمتمرکز لطمات جزیی میزند و بعد هم که فداییان اسلام مطرح شدند و آنها خیلی جرئت نمیکردند به نیروهای مبارز لطمه جدی وارد کنند.
اما بعد از 1332، هزینه مبارزه چندین برابر شد و دستگیری و برخورد و شکنجه افزایش پیدا کرد. این حقیقت در ملیون هم تاثیر داشت و آنها عمدتا محافظه کار شدند، بخشی از آنها از ایران خارج شده و در خارج از کشور متمرکز شدند.
عدهای که به خارج از کشور رفتند رادیکال و طرفدار مبارزه تند شدند، اما قشری که در داخل ماندند به یک جمعبندی رسیدند و در سال 42 اعلام کردند که باید سیاست صبر و سکوت را دنبال کنیم.