در جنگ احد همه فرار کردند و در این حین نسیبه خاك بر روى گريختگان میپاشيد و میگفت: «از خدا و رسول به كجا میگريزيد»؟
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ اهل بیت(ع) بهترین و کاملترین الگوهای عالم هستند. الگوهایی که سرتاسر وجودشان خیر و خوبی است و انسانها میتوانند در هر زمینه ای و هر موقعیتی که دچار تردید میشوند، بهترین نحوه عملکرد را از سیره ایشان اتخاذ کنند.
اگر ما ائمه را به عنوان بهترین الگوهای بشریت در مقابل خود قرار دهیم، پس سیره یاران ایشان چگونه خواهد بود؟ در واقع یاران اهل بیت(ع) افرادی هستند که حتی به صورت حداقلی، صفات روحی و اخلاقی ائمه را در درون خود ایجاد کرده اند. مسلما کسی که اهل بيت(ع) عصمت و طهارت را به عنوان الگوی خود قرار داده است، میتوان صفات ائمه را در زندگی و رفتار او مشاهده کرد وگرنه وقتی اثری از الگو در وجود فرد نباشد؛ او چه فرقی دارد با دیگرانی که فاقد الگویند!!!
اهل بیت؛ سفره خیرات و برکات
در واقع اهل بیت(ع) همچون سفرهای از خیرات و برکات هستند که هر کس متناسب با ظرفیت وجودی خود از آن بهره میبرد.
برخی به قدري ظرفیت وجودیشان بالاست که سعی در استفاده از تمام نیکیها و خوبیها موجود بر سر سفره اهل بیت(ع) دارند. برعکس برخی دیگر آن قدر روح ضعیفی دارند که روحشان توان و تحمل دریافت صفات ائمه را ندارد و با دریافت اندکی بهره از سفره ایشان احساس میکنند که صفات ائمه تمام وجودشان را فراگرفته و دیگر توان بهره برداری از صفات ایشان را ندارند؛ در صورتی که آنها به کمترین بهره برداری از سفره اهل بیت(ع) قناعت کردهاند.
امام علی (ع)؛ الگوی شجاعان عالم
برای مثال امام علی (ع) الگو شجاعت و دلاوری است. سرتاسر حیات ایشان پر است از شجاعت و دلاوری و خیبر، خندق، احد و لیلهالمبیت تنها گوشههای از شجاعت آن حضرت است که بر هیچ کس پوشیده نیست.
در این میان کسی را میتوان از یاران امام علی (ع) قلمداد کرد که در عرصههای مختلف بیشترین شجاعت و دلاوری را از خود نشان داده باشد و مسلما افراد بزدل و ترسو در میان یاران اهل بیت(ع) قرار نمیگیرند.
یاران حقیقی اهل بیت(ع) سعی در افزایش ظرفیت وجودی خود دارند تا بتوانند بیشترین قرابت به ائمه را در درون خود ایجاد کنند؛ به عنوان نمونه آنها به میزان حداقلی از رشادت و شجاعت قائل نیستند، بلکه امام علی (ع)، اسوه دلاوری و شجاعت را در پیش روی خود دارند و دائما سعی در نزدیک کردن خود به ایشان دارند.
ما در سلسله مباحث یاران اهل بیت(ع) به دنبال یافتن خصایص و ویژگی های یاران اهل بیت(ع) هستیم تا با تأسی از روش و شیوه زندگی آنها ابتدا خود را به ايشان و به تبع آن، خودمان را به ائمه نزدیکتر کنیم.
در این قسمت به بررسی ویژگیهای نسیبه، یکی از یاران پیامبر که در جنگ احد به خاطر دفاع از پیامبر مجروح شد میپردازیم. در واقع شاید بتوان نسیبه را از جمله افرادی به شمار آورد که امام علی (ع) را مقتدای خود قرار داده است. نسیبه هرچند که یک زن بود، اما چنان در دفاع از پیامبر مردانگی نشان داد که حتی بسیاری از پیشوایان سرشناس مذاهب نیز از او جا ماندند.
نسیبه؛ شیر زن میدان احد
در كارزار احد یکی از زنان به نام «نسيبه» نیز در خدمت حضرت مانده بود و نگريخته بود. حضرت او را جهت مداواي مجروحان با خود به جنگها مىبرد. پسرش در آن جنگ همراه او بود و وقتی خواست فرار کند، نسيبه بر او حمله كرد و گفت: «اى فرزندم! از خدا و رسول به كجا مىگريزى؟» و او را بر گرداند.
تا آنكه مردى از مشركان بر پسرش حمله كرد و او را شهيد كرد، پس نسيبه شمشير پسر خود را گرفت و بر ران كشنده پسر خود زد و او را كشت، حضرت او را تحسين كرد و فرمود: «خدا بر تو بركت دهد اى نسيبه!»
نسیبه خود را در پيش روى حضرت قرار داده بود و خود را سپر كرده بود كه آسيبى به پيامبر(ص) نرسد، به همین خاطر جراحات بسيار به او رسيد. در این میان ابن قمينه بر حضرت حمله كرد و مىگفت: «محمد را به من بنماييد، من نجات نيابم اگر او از من نجات يابد»؛ پس ضربتى بر دوش حضرت زد و فرياد كرد: «به لات و عزّى سوگند كه محمد را كشتم».
مقام نسيبه و وفاى او امروز بهتر است از مقام أبوبكر، عمر و عثمان
در آن حال نگاه حضرت به نامردى از مهاجران افتاد كه مىگريخت و سپر خود را بر پشت سر آويخته بود، حضرت او را صدا كرد كه اى صاحب سپر! بينداز سپر خود را و برو بسوى جهنم؛ او سپر را انداخت و حضرت نسيبه را فرمود: سپر را بردار، نسيبه سپر را برداشت و با مشركان قتال مىكرد. پس حضرت فرمود: «مقام نسيبه و وفاى او امروز بهتر است از مقام أبوبكر و عمر و عثمان».(1)
در تاریخ منقول است که در جنگ احد همه فرار کردند و در این حین نسیبه خاك بر روى گريختگان مىپاشيد و مىگفت: «از خدا و رسول به كجا مىگريزيد» تا آنكه عمر از پيش نسيبه گذشت، نسيبه گفت: «اين چهكار است كه مىكنى؟» عمر در پاسخ گفت: «امر خدا چنين است».(2)
فراریان از میدان جنگ مشمول غضب الهی می شوند
«وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»؛ و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند مگر آنکه هدفش کنارهگیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم و چه بد جایگاهی است! (آيه١٦، سوره انفال)
در واقع خداوند در این آیه، مسلمانان را از فرار کردن در میدان جنگ منع کرده و عقوبت سختی را برای آنان قرار داده است و پشت کردن مسلمانان به سپاه اسلام را تنها در دو مورد بلامانع میداند:
1- کناره گیری از میدان جنگ برای تجدید قوا در حمله بعدی
2- پیوستن به گروه دیگری از رزمندگان
ترسو كسى است كه سرپيچى از نبرد كند و بگريزد
در تاریخ نقل شده است که در واقعه کربلا، عبدالله پسر مسلم بن عقيل به ميدان رفت و چنين مىگفت: سوگند خوردهام كه كشته نشوم مگر آزاده، هر چند مرگ را چيز سختى يافتم و دوست نمىدارم مرا ترسو بگويند كه ترسو كسى است كه سرپيچى از نبرد كند و بگريزد.(3)
برای مردان بزرگ تاریخ ننگ است که در کارنامه آنان فرار از جنگ و ترس از دشمن ثبت شود. بلکه آنان مردانگی و دلاوری را به تبعیت از مولای خود بیشتر مطابق با مسلک و مرام خود میدانند.
در وجود مؤمن ترس مرده است
امام صادق (ع) فرمودند: «مردى كه در وجودش بخل و رشك و بيم باشد، ايمان نياورده است و مؤمن، ترسو و آزمند و بخيل نيست.» (4)
امام صادق علیه السلام در این حدیث به صراحت مؤمنان را از ترس برحذر داشته است؛ زیرا فرد مؤمن، تنها از عقوبت الهی هراس دارد و به خاطر عظمت عقوبت الهی، امور دنیایی در نظر او محلی از اعراب ندارند تا او از آنها بترسد و یا از آنها فرار کند.
در انتهای کلام میتوان گفت که یاران امیرالمؤمنین ترسو نیستند و در میدان جنگ هم چون نسیبه دست از دفاع از پیامبر نمیکشند و هم چون بزدلان در جنگ احد پیامبر را رها نمیکنند تا دشمنان قصد جان آن حضرت را بکنند.
پیروان هر مذهبی دنبالهرو پیشوایان خود هستند. پیشوای ما علی بن ابی طالب است که «الاشجع المتین» است، شجاع ترین صاحب متانت و قوت، پس ما که مانند بسیاری از مذاهب دیگر پیشوایانی ترسو و بزدل نداریم، باید خود را آراسته به شجاعت کنیم تا در شمار یاران علوی مهدی موعود (عج) قرار بگیریم.
پی نوشت ها:
1. ترجمه سيرة المصطفى/ جلد2/ صفحه 58
2. حياة القلوب/ المجلسي/ جلد4/ صفحه1213
3. ترجمه روضة الواعظين/ مجلس بيستم/ صفحه 309
4. ترجمه روضة الواعظين/ مجلس هفتاد و سوم/ صفحه 668