به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، «هنگام درنگ» این هفته با طرح موضوع تجدد و مدرنیسم با آقایان دکتر موسی نجفی، دانشیار علوم سیاسی؛ حجت الاسلام امیر پارسانیا، دانشیار علوم اجتماعی و دکتر موسی حقانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بحث و گفت و گو نشست.
حقانی: یکی از مسائلی که در زمینه تجدد باید به آن پرداخته شود خود مسئله تجدد و تجدد خواهی است. تجددخواهی در حوزه فکری و سیاسی و بستر تاریخی چه مفهومی دارد؟
باید بحث مدرنیسم، مدرنیزاسیون و تجدد را از هم جدا ساخت
نجفی: در مفهوم شناسی تجدد اگر چند واژه را از هم جدا سازیم بحث بهتر خواهد شد. بحث مدرنیسم، مدرنیزاسیون و تجدد را باید از هم جدا کرد. مدرنیسم را اتفاقی بدانیم که در اروپا در یک مقطع تاریخی خاص به وجود آمد و فلسفه خاص خود را دارد. غرب می خواهد به مدرنیسم روند جهانی بدهد و بگویند که مربوط به همه ملل است.
تقلیدی که عده ای میخواهند از مدرنیسم کنند را مدرنیزاسیون بنامیم. من خود تجدد را ترجمه اینها نمی دانم. تجدد را اگر به معنای نوگرایی و نوآوری بدانیم در فرهنگ و تاریخ خود ما وجود داشته و دارد. زمانی که این لغات را به جای هم به کار میبریم و در ترجمه اینها تجدد بکار برده میشود، اگر کسی بخواهد غرب زدگی را مورد واکاوی قرار دهد ممکن است به عنوان مخالف تجدد محکوم شود.
در حالیکه ممکن است کسی به قسمت های غیر بومی آن نقد وارد کند. من تعبیر مرحوم آل احمد را می پسندم؛ چراکه به روشنفکری این گونه نظر داشت که اگر واژه های فرنگی را مانند خود آنها بکار ببریم و ترجمه های فارسی را از آن جدا سازیم میتوان فهمید آن مسئله چه مقدار به ما مربوط است.
در بحث تجدد واژه های این چنینی بسیار است. توسعه، تجدد، پیشرفت، نوگرایی، مدرنیسم، ترقی، تکامل، نوآوری و ... از این نوع واژهها می باشند.
اتفاقی که در غرب روی داده است و روند غیر طبیعی و تقلیدگونه این اتفاق را «مدرنیزاسیون» بدانیم. قسمتی که فرهنگ خود ما زایش دارد و می تواند نوآوری داشته باشد را «تجدد» بدانیم. به نظر بنده سه لایه در این قابل تفکیک است؛ چراکه اگر تمام این قضایا را به تجدد محول سازیم پس سهم اندیشه های بومی کجا می رود؟
حقانی: آیا با این تعریفی که ارائه شد موافقید و یا تعریف دیگری دارید؟
پارسانیا: اجمالا با رویکردی که جناب نجفی کردند موافقم. با تفکیک آنچه که در اینجا رخ می دهد و آنچه که در جهان غرب رخ داد موافقم.
نگاه انسانی به تجدد اصالت بخشیدن به انسان دنیوی و این جهانی است
به جای اینکه ما راجع به الفاظ صحبت کنیم محتوا را بیان کنیم. تجدد، مدرنیته، مدرنیزم و مدرنیزاسیون به یک واقعه میپردازند. واقعه ای که در غرب رخ داد مدرنیته است. فرآیند اگر این رویداد که مدرنیزاسیون به این فرآیند توجه میکند، به صورت یک رویکرد، اندیشه و مکتب مطرح شود «مدرنیزم» نامیده می شود. شاید بشود این سه تفکیک را برای این سه لفظ قائل شد.
به نظر بنده این یک واقعیت است و به عنوان یک کل مطرح می شود. می توان به زمینه های مشترکی که بر آن سایه افکنده است اشاره کرد. نوعی رویکرد به عالم و آدم و تفسیری از هستی است. رویکرد هستی شناختی این مسئله یک نوع دنیویگروی و این جهانی به عالم نگاه کردن است. حال ممکن است به صورت فلسفه های مختلف تبیین شود.
نگاه انسانی این رویکرد، در این فرهنگ و تمدن، اصالت بخشیدن به انسان دنیوی و این جهانی است. حال از اولی به عنوان سکولاریزم یاد شود و از دومی با عنوان اومانیزم نام برده شود. رویکرد فرهنگی این فرهنگ و تمدن آن چیزی است که از آن به عنوان روشنگری یاد می شود.
جریان های بسیار متنوعی و حرکت مختلفی در این جهان داریم، اما گمان می برم در این اصول مشترک هستند. آمدن آن به ایران و حضورش در کشورهای غیر غربی متفاوت است. در غرب فرهنگ است و در اینجا غرب زدگی است. گمان نمیکنم آنچه که در غرب رخ داد همان چیزی است که در ایران اتفاق افتاد. آنقدر فاصله این دو زیاد است که می طلبد الفاظ دیگری برای آن بکار ببریم.
حقانی: تکاپویی که در ایران برای نو شدن یا برای تجدید کردن وضعیت رخ داده است همه در حیطه مدنیزاسیون و مدرنیته تعریف نمی شود. شما در آثار خود تفکیکی برای تجدد نیز قائل شدید. به نظر می رسد که بخشی از جامعه ایرانی را که شما تحت عنوان مدرنیزاسیون بیان میکنید در جایی دیگر با عنوان تجدد ضلّی تعریف کردید. در حوزه مدرنیزاسیون چه چیزهایی را نام می برید؟
تجدد ملی یعنی فرهنگ و سنت خود ما زایش داشته است
نجفی: نکته ای که جناب پارسانیا گفتند راجع به فلسفه مدرن بود. تجدد ملّی و ضلّی را خود به سه حوزه تقسیم می کنم. مرحله ابزاری که از این مرحله شروع شده است. در دوره قبل از صفویه و صفویه ابزاری است. در دوره قاجار در ابتدا ابزار است، اما با درست شدن طبقه منورالفکر این قضیه سیاسی نیز شده است. یعنی فقط در بعد ابزار نمانده است. تا دوره مشروطه تقلید مدرنیزاسیون سیاسی نیز شده است.
فرهنگ ما در هر دو مورد یعنی هم ابزاری و هم سیاسی جدا برای خود حرف دارد. در مقابل مشروطه ما مشروطه دینی داریم. با اینکه از غرب آمده است، اما می خواستند با فرهنگ خود بسازند.
بعد فلسفی قضیه ایدئولوژیکی است. در دو بعد اول، فرهنگ و سنت ما توانسته ابزار بسازد. به قول استاد مطهری فرهنگی که نتواند ابزار خاص خود را تولید کند تمدن ندارد. این تمدن سازی را ما داشتیم. در بعد سیاسی هم نظام سیاسی خاص خود را داشته است. اینها تجددی ملی است، یعنی فرهنگ و سنت خود ما زایش داشته است.
در بعد سوم هم مقاومت صورت گرفته است و هم بعد ایدئولوژیک قضیه وجود دارد که وقتی آمد، هم ابزار را به بعدی دیگر برد و هم سیاست و هم ایدئولوژیک را به بعد دیگری برد. مسئله کشف حجاب، مسائل سکولارسیتی و ... در بعد ایدئولوژیک باقی نماند، بلکه در بعد ابزاری و سیاسی خود را نمایان ساخت. تجدد ضلّی وقتی است که تجدد ملی از مسیر طبیعی خود خارج شده و قصد دارد در مدرنیزاسیون خود را تعریف کند.
حقانی: برداشت بنده هم همین بود که تجدد ضلی همان مدرنیزاسیون است. لطف کنید چند نفر را نام ببرید.
نجفی: من تجدد ضلی را صرفا مدرنیزاسیون نمیدانم. حرکت تجدد ملی وقتی به انحراف میرود تجدد ضلّی است، اما مدرنیزاسیون از ابتدا تقلید است. تجدد ملی تقلید نیست وقتی به انحراف می رود تقلید است.
عباس میرزا به دنبال یک حرکت ملی است. مرحوم امیرکبیر و بسیاری از بزرگان را در صدد تجدد ملی می بینم. در جایی که طبقه ایدئولوژیک به نام طبقه منورالفکر ساخته می شود این جریان به انحراف کشیده می شود.
مشروطه در خدمت بیداری اسلامی قرار گرفت و یک موج بزرگی را در سرزمین ایران، در بعد سیاسی، ایجاد ساخت. مشروطه اولین موج بزرگی است که در بعد سیاسی توانسته مدرنیزاسیون را به موج ملی تبدیل سازد.
حقانی: جناب پارسانیا در این خصوص نکته ای به نظرتان می رسد؟
در قلمرو سیاست و تکنولوژی تجدد تقلیدی داشتیم
پارسانیا: در اینجا ظاهرا تجدد به معنای لغوی به کار رفته است، یعنی نوآوری و فناوری و پیش رفتن است. جامعه ما تا قبل از مواجهه با دنیای غرب مسائل و مصائب و تلاش هایی داشت و فرآیندی نیز طی کرد.
در مواجهه با غرب، به دلیل قدرت افزونتر یکی از دو طرف، ویژگی خاصی به نوع تعامل داده شد و تجدد ضلی را وارد جامعه ما کرد. نحوه ورود و آسیب این عامل فقط به قلمرو ابعاد فلسفی باز نمی ردد. در قلمرو سیاست و تکنولوژی نیز می باشد. این گونه نیست که ما در بعد تکنولوژی تجدد ضلی یا تقلیدی نداشتیم.
تکنولوژی غرب با فرهنگ آن همخوانی داشته است. در مواجه اول ما با تکنولوژی غرب، که با فناوری نظام نمایان شد، و ورود آن به ایران نیز میتواند شکلی ضلی داشته باشد. وقتی زمام حضور تکنولوژی و صنعت آن طرف باشد، به دلیل عوامل درونی یا بیرونی، جنبه ضلی و غیر نوآورانه دارد.
نجفی: من دو مثلث بر اساس تاریخ و برداشت خود رسم کردم. یک ضلع مثلث نظام مدنی شیعی، دیگری تجددزایی (امروزه به نام جنبش نرم افزاری می شناسیم) و ضلع سوم هویت ملی است. وقتی این سه ضلع با هم بودند نسبت منطقی نیز بین آنها برقرار بوده است.
بعد از صفویه نظام مدنی از بین رفته است. جایگزین آن نظام قاجاریه آمده است که کمبود این نظام را استعمار پر میکند. ضلعهای دیگر این مثلث مدرنیزاسیون و بحران هویت شده است. در نتیجه یک نوع خودبیگانگی ایجاد شده است. مثلث دوم به طور کامل تحقق پیدا نکرده است که ما بگوییم غرب زده شده ایم. تجدد ملی و ضلی را در این تناسب و عدم تناسب می بینم. امروز نیز این دو مثلث را داریم و این گونه نیست که مثلث اول را به طور کامل محقق کرده باشیم.
جامعه مدنی در دوران صفویه شکل کامل تری داشت
پارسانیا: ایران با رویکرد شیعی خود به طور خاص دارای هویتی است. این هویت در دوران صفویه از برجستگی بیشتری برخوردار است. جامعه مدنی در دوران صفویه شکل کامل تری داشت. آنچه که در دوران قاجار اتفاق افتاد چیزی نبود که در دوران صفویه نباشد.
حقانی: برداشتی که بنده کردم این است که میتوان گفت قاجاریه تداوم ناقص صفویه است. با این تفاوت که در دوره قاجار تهاجم استعمار را در تمام عرصهها در کشور می بینیم. حضور جریانی که به نحوی با جریان مهاجم هم نوایی می کند نیز وجود دارد. حال می خواهد این هم نوایی از سر خود باختگی باشد یا اینکه احساس کند استعمار برای جامعه ایرانی می تواند راه گشا باشد.