به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، امروزه رسانههای جمعی و وسایل ارتباطی نقش مهمی در دهکده جهانی ایفا میکنند، درک دنیای پیرامون و اطلاع از حوادث و رویدادها به خوبی تاثیرات وسایل ارتباط جمعی را برای ما روشن میسازد. در عصر جهانی شدن و در گذر زمان تغییر و تحولات زندگی بشر و پاسخگویی به نیازهای اساسی اندیشهها و دانستنیها، اهمیت وسایل ارتباط جمعی نمایانتر می شود. ظهور رسانه های ارتباط جمعی و گسترش روزافزون این رسانهها، ارتباطات اجتماعی را از اشکال سنتی خود متمایز نموده است. در رابطه با نحوه و میزان تاثیرات وسایل ارتباط جمعی نظریات متفاوت و گاها متضادی توسط اندیشمندان حوزه ارتباطات و رسانه در جهان ارائه شده است. نظریات انتقادی ارتباط جمعی بر نقد جایگاه و آثار اجتماعی وسایل ارتباط جمعی و پیامدهای ارتباطی استوار است.
در دیدگاه نظریه پردازان انتقادی، تکنولوژی مدرن با ایجاد مکانیسمهای کنترل، اعمال سلطه بر انسانها را ممکن ساخته و آنها را بصورت بردگانی مدرن درآورده است. ایجاد سرگرمیهای عمومی و تفریحات پوچ و بیمعنی و ساختن یک زندگی به اصطلاح مرفه، یعنی پدیدههایی که در مراحل پیشین تمدن بشری برای وی امری ناشناخته و عجیب و غریب مینمود، همگی در تمدن مدرن به لطف تکنولوژی، ممکن شده و از سویی دست به دست هم میدهند تا با تضعیف عقلانیت اصیل انسانی، وی را موجودی منفعل و هم نوا با جامعه ی تکنولوژیک سازند.
صنعت فرهنگ به پدیده شیء شدن فرهنگ و تبدیل شدن فرهنگ به نوعی کالای قابل مبادله در جامعه سرمایه داری اشاره دارد.
«مکتب فرانکفورت» (ماکس هورکهایمر- 1930) در زمره ی نظریات انتقادی ارتباط جمعی جای میگیرد، نظریات ارتباطی مکتب فرانکفورت با آرای «آدورنو» و «هورکهایمر» آغاز میشود. آدورنو، رسانههای اجتماعی را که خود نشات گرفته از تکنولوژی مدرن هستند، در یک جریان کاملا برنامه ریزی شده میداند که فرایند جامعه پذیری افراد را رقم میزند و از این طریق با تربیت کردن تودههای رام، تحقیر شخصیت افراد، سرکوب فردیت آنان و تهی ساختن وجود آنان از هویت، سبب تداوم نظم موجود میشود. از نظر مارکوزه و سایر نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، رسانههای اجتماعی به تجاوز به حوزههای خودآگاه و ناخودآگاه وجود فرد دست زده و بر جامعه اثر می گذارد، دست اندازی و تجاوز تکنولوژی مدرن به حوزه خصوصی زندگی انسانها، موجب از بین رفتن آزادی درونی آنها و یکدست شدن نحوه اندیشدن و نگاه کردن آنان به مسائل شده است.
در دیدگاه نظریه پردازان انتقادی، تکنولوژی مدرن با ایجاد مکانیسمهای کنترل، اعمال سلطه بر انسانها را ممکن ساخته و آنها را بصورت بردگانی مدرن درآورده است.
به اعتقاد این نظریه پردازان، صنایع فرهنگی بخش جدیدی از صنعت موسسات اطلاع رسانی مانند رادیو، مطبوعات و سینماست که برای به نتیجه رساندن منافع صاحبان صنایع به کار میافتد و در نتیجه این صنایع فرهنگی باعث تولید تخدیر کننده محصولات فرهنگی، ایجاد بازارهای وسیع تر تجاری و سازگاری سیاسی است. در واقع صنعت فرهنگ به پدیده شیء شدن فرهنگ و تبدیل شدن فرهنگ به نوعی کالای قابل مبادله در جامعه سرمایه داری اشاره دارد. فرهنگ در این مفهوم تبدیل به یک صنعت میشود که هدف اصلی آن افزایش هر چه بیشتر سود به نفع صاحبان جوامع سرمایه داری میباشد.
رسانه
در این راستا نظریه پردازان مکتب فرانکفورت معتقدند صنایع فرهنگی سرمایه داری، علاوه بر آنکه انسانهای شبیه به مردگان متحرک ایجاد میکنند، جامعه ای به وجود میآورند که به طور خستگی ناپذیر، یک توده ی سرگرم شونده است و همچنین ایدئولوژی های طرفدار سرمایه داری را اشاعه می دهند. صنعت فرهنگ، با تولید انبوه کالاهای متنوع و به کمک رسانههای جمعی نظیر رادیو، تلویزیون و مطبوعات، به تبلیغات گسترده ای برای بازاریابی و مصرف کالاها پرداخته و از این طریق به فریب اذهان و افکار عمومی مبادرت ورزیده است تا افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر طبقه سرمایه دار حاکم به وجود آورد. آدورنو می گوید: «جامعه به مدد صنایع فرهنگ نمیگذارد که انسانها، جان دیگری جز آنچه هست برای خود متصور شوند و دیگر به زحمت می توان انسانها را نسبت به این وضعیت آگاه کرد.» (چهار نوع سلطه داریم 1- نظامی، 2- اقتصادی، 3-سیاسی، 4- فرهنگی، کشورهای غربی از این چهار نوع سلطه برای استعمار کشورهای دیگر استفاده میکنند. از میان انواع سلطهها سلطه فرهنگی از همه آنها خطرناکتر است.)
بنابراین باید توجه داشت که میدان اندیشه و فرهنگ، میدان منطق و علم است، عقل باید تجلی کند، فکر باید بکار افتد، حقایق باید روشن شود تا دشمن فرهنگی مغلوب گردد. پس باید با سلاح منطق و استدلال، با سلاح تفکر و تحقیق با سلاح دانش و علم مجهز شویم. تا بتوانیم در دنیای اندیشههای متضاد و مکاتب، حق را از باطل، سره را از ناسره جدا نموده هر یک را به جای خود نشانیم و درگیر هجمهٔ فرهنگی دشمنان نشویم.
منبع: تبیان