به گزارش خبرنگار اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در 31 شهریور 1359 رژیم بعث عراق جنگی تمام عیار را علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد و صدام حسین رییسجمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام نمود. در این مجال نگاهی داریم به دلایلی که سبب این جنگافروزی شد.
دلایل و اهداف آغاز جنگ عراق و ایران را میتوان به طور کلی در هفت مورد دستهبندی کرد که عبارتند از: رقابت ایدئولوژیکی عراق با ایران، برقراری حاکمیت مطلق بر اروندرود، تجزیه خوزستان از ایران، سرنگون کردن دولت ایران، ایفای نقش ژاندارم منطقه، رهبری جهان عرب و ادعا در مورد جزایر سهگانه ایرانی در خلیجفارس.
شعارهای انقلاب اسلامی برای مردم عراق جذابتر از ایدئولوژی حزب بعث بود
1. رقابت ایدئولوژیکی عراق با ایران: صدام به ایدئولوژی حزب بعث معتقد بود و قهرمان تحقق آن به شمار میرفت. این ایدئولوژی با طرح شعارهایی چون وحدت جهان عرب، سوسیالیسم، ناسیونالیسم عربی و غیره در پی متحد ساختن اعراب و جلب توجه آنان به رهبری حزب بعث عراق بود. در مقابل، انقلاب اسلامی ایران و شعارهای آن جاذبه بیشتری برای ملتهای عرب داشت و رقیبی سرسخت برای ایدئولوژی بعثی محسوب میشد.
لذا صدام حسین ناچار بود برای تحقق اهداف خود و تثبیت ایدئولوژی بعثی، به رویارویی با انقلاب اسلامی ایران و اصول و مبانی آن بپردازد. در میان همسایگان ایران، کشور عراق با داشتن 62 درصد شیعه، خطر را بیش از دیگر کشورها احساس میکرد. خطری که باعث بروز تظاهرات و راهپیماییها و دیگر حرکتهای اعتراضآمیز مردمی به رهبری آیتالله سید محمدباقر صدر شده بود.
اروندرود بهانهای برای آغاز جنگ بود
2. برقراری حاکمیت مطلق بر اروندرود: برخی معتقدند اختلاف ایران و عراق بر سر اروندرود، اصلیترین عامل وقوع جنگ بوده است. به اعتقاد آنها مساله اروندرود چندین بار به تیرگی روابط دو کشور و حتی قطع رابطه انجامید و دو کشور ایران و عراق تا مرز جنگ پیش رفتند تا اینکه در نهایت عراق که در موضع ضعف بود، در سال 1975، طی قرارداد الجزایر، خواست ایران را مبنی بر حاکمیت مشترک دو کشور بر اروندرود پذیرفت. اما همواره به دنبال فرصتی بود تا این قرارداد را لغو نماید. صدام در سخنرانیهایش، پیش از جنگ و در جریان حمله به ایران، همواره اعتراف میکرد که جنگ را برای لغو قرارداد الجزایر و استقرار دوباره حاکمیت عراق بر اروندرود (شطالعرب) آغاز کرده است.
تحریف وقایع تاریخی و جغرافیایی و رویای عربستان بزرگ
3. تجزیه خوزستان از ایران: دولت عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تلاشهای گستردهای را برای تجزیه استان خوزستان آغاز کرد. مشکلات موجود ناشی از انقلاب و ضعف دولت مرکزی ایران فرصت خوبی برای دولت عراق فراهم کرد تا مطامع توسعهطلبانه خود را درباره خوزستان به اجرا گذارد.
از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب، عراق حقایق تاریخی مربوط به خوزستان را تحریف کرد. این اقدام با چاپ فراوان نقشههای جغرافیایی جعلی که در آن بخشهایی از سرزمین ایران، مانند خوزستان و بلوچستان از کشور تفکیک شده بود، همراه بود. در یکی از این نقشهها، تمام دامنههای جنوبی زاگرس و حتی مناطق سه هزار ساله آریانشین جزء منطقه «عربستان بزرگ» (شامل خوزستان و نواحی اطراف آن) آورده شده بود. بدین معنا که این محدوده میبایست از ایران جدا و ضمیمة عراق میشد.
کمک شاپور بختیار و اویسی به عراق
بر پایه برخی گزارشها، تجاوز عراق به ایران بر اساس طرح تجزیه خوزستان ایران که در وزارت امور خارجه انگلیس تهیه شده بود استوار بود. بر اساس این طرح، قرار بود ارتش عراق با کمک شاپور بختیار و غلامعلی اویسی، در مدت یک هفته استان خوزستان را به اشغال خود در آورند و سپس «جمهوری آزاد ایران» را تحت رهبری بختیار تشکیل دهند. پایتخت جمهوری جدید نیز میبایست شهر اهواز باشد. کردستان ایران نیز پس از اشغال به این جمهوری ملحق میشد. طبق این طرح پس از گذشت یک دوره، خوزستان به طور رسمی ضمیمه عراق میشد.
4. سرنگون کردن دولت ایران: دولت عراق تمایل خود را به سرنگون ساختن دولت جمهوری اسلامی ایران یا تضعیف انقلاب اسلامی ایران هرگز پنهان نکرد. طهیاسین رمضان معاون اول نخستوزیر و فرمانده ارتش خلقی عراق در مصاحبه اختصاصی با روزنامه الثوره (ارگان رسمی حزب بعث) در ژانویه 1980 اظهار کرد: «ما بر این نکته تأکید میکنیم که جنگ به پایان نخواهد رسید مگر اینکه رژیم حاکم بر ایران به کلی منهدم شود».
وقتی عراق خود را نماینده تمام اعراب معرفی کرد
5. ایفای نقش ژاندارم منطقه: از نظر حاکمان وقت عراق پیروزی انقلاب اسلامی ایران تعادل قوا را در منطقه خلیجفارس به نفع عراق تغییر داد. سقوط شاه که ژاندارم غرب در خلیجفارس بود، خلأ قدرتی در منطقه خلیجفارس به وجود آورد. حتی قبل از آن، آخرین نخستوزیر دوران شاهنشاهی ایران اعلام کرد که ایران دیگر تمایلی به اجرای نقش ژاندارمی در خلیجفارس ندارد.
صدام حسین تجاوز عراق به ایران را دفاع از ملت عرب، کشورهای خلیجفارس و حفظ ویژگی «عربی بودن» خلیجفارس عنوان میکرد. وی در سخنرانی رادیویی خود در28 سپتامبر 1980 در این باره گفت: «این جنگ تنها برای ما نیست، بلکه بیشتر برای تمام اعراب و همچنین ویژگی عربی بودن خلیج است. عراق از طرف ملت عرب و شهروندان خلیج میرزمد».
تلاش برای تشکیل امت واحد عربی با حمله به ایران
6. رهبری جهان عرب: صدام حسین رؤیای رهبری جهان عرب را نیز در سر میپروراند. از نظر ایدئولوژیکی، رسالت تاریخی حزب بعث ایجاد یک امپراتوری به رهبری این حزب بود. شعار حزب بعث «امه عربیه واحده، ذات رساله خالده» (امت عربی واحد، رسالتی جاویدان) است. از نظر حزب بعث، اعراب به رغم تقسیم به کشورهای مختلف همیشه ملت واحدی را تشکیل میدادهاند و اکنون نیز باید مرزهای بین کشورهای عربی از میان برداشته شود و اعراب مجدداً ملت واحدی را تشکیل دهند.
رسالت تاریخی حزب بعث احیای عظمت عصر جاهلیت اعراب و امپراتوریهای امویان و عباسیان است. به همین دلیل، صدام جنگ عراق علیه ایران را «قادسیه دوم» یا «قادسیه صدام» نامید. در این زمان مصر با امضای موافقتنامه «کمپدیوید» نقش رهبری خود را در جهان عرب از دست داده بود و صدام حسین خود را برای پرکردن خلأ رهبری مصر در جهان عرب، شایسته میدید.
مساله جزایر سه گانه خلیج فارس
7. ادعا در مورد جزایر سهگانه ایرانی در خلیجفارس: مقامات مسئول عراقی بارها در سخنان خود به مساله جزایر سهگانه ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک اشاره کرده و خواستار استرداد آنها شده بودند. اینگونه اظهارات از 6 ماه قبل از آغاز تجاوز عراق به ایران افزایش یافت. مقامات عراقی ضمن اینکه از ایران میخواستند جزایر سهگانه را بازگرداند، عراق را متعهد به بازپسگرفتن این جزایر میدانستند.
نکتهای که باید به آن توجه کرد و میتواند در بررسی علل آغاز جنگ مؤثر باشد، شرایط زمانی است که جنگ عراق علیه ایران آغاز میشود. در این زمان نظام بینالمللی بین امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق تقسیم شده و جنگ سرد بین امریکا و شوروی در جریان است. در این دوره کشورهای جهان از جمله ایران و عراق به نوعی تحت نفوذ و سیطرة یکی از دو قدرت برتر قرار دارند.
عدم وابستگی ایران به شرق و غرب و احساس خطر ابر قدرتها
ایران در دوره پهلوی، تحت نفوذ امریکا بود و یکی از کشورهای اقماری این ابرقدرت محسوب میشد اما پیروزی انقلاب اسلامی به دوران تسلط امریکا بر ایران پایان داد و ایران به عنوان کشوری آزاد و مستقل، دوران جدیدی از حیات خود را آغاز کرد. در این بین آنچه بیش از حد قابل توجه بود عدم وابستگی انقلاب ایران به ابرقدرت دیگر (شوروی سابق) بود.
ایران موفق شده بود بدون ارتباط با یکی از دو ابرقدرت و سایر قدرتها، انقلاب خود را به پیروزی رسانده، نظام جمهوری اسلامی را تأسیس نماید و به حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود به صورتی مستقل ادامه دهد. این مساله خوشایند دو ابرقدرت به ویژه امریکا نبود لذا این کشور همواره تلاش میکرد تا مانع از موفقیت این تجربة جدید در جهان شود. به همین دلیل توطئههای بیشماری علیه انقلاب اسلامی ایران تدارک دیده شد. از جمله این اقدامات میتوان به بحرانهای منطقهای در کردستان، خوزستان، گنبد، سیستان و بلوچستان، کودتای نوژه و ... اشاره کرد.
با خنثی شدن توطئههای فوق علیه ایران، تنها راه باقیمانده برای سرکوب انقلاب اسلامی، تحمیل یک جنگ تمام عیار به ایران بود. برخی تحلیلگران و صاحبنظران سیاسی معتقدند که همسویی منافع امریکا، عراق و کشورهای منطقه با یکدیگر سبب به وجود آمدن جنگی گسترده علیه ایران شد که در صورت شکست ایران در این جنگ، هر یک از کشورهای مورد نظر به نوعی به اهداف و مقاصد خود دست مییافتند.
شرایط داخلی ایران که دشمن را به طمع میانداخت
در زمینه رویدادهای داخلی نیز؛ وقایع به گونهای بود که در ذهن ناظران خارجی بیش از هر چیز تشتت و از هم پاشیدگی و ضعف و سستی را القا میکرد و طماعان را به طمع میانداخت. در صحنه سیاست داخلی؛ تشتت و چند گونگی آرا در حد نهایت خود جلوه میکرد. سقوط دولت موقت؛ اختلافات و جهت گیریهای داخلی را پایان نداد بلکه آنها را در مسیر تازهای قرار داد.
در مجموع، گروهی از دولتمردان و سیاستمداران پیرامون اولین ریاستجمهوری گرد آمدند و گروهی دیگر حول روحانیت در صحنه؛ بویژه دکتر بهشتی؛ دبیر کل حزب جمهوری اسلامی جمع شدند. سایر فرقهها و گروههای قابل ذکر و تمامی امکانات سیاسی و روانی نیز به همین گونه دوباره جمع شده بودند و در چشم ناظران خارجی و آگاهان داخلی، همه چیز حاکی از یک اختلاف و تفرقه عظیم سیاسی بود.
مشکلات اقتصادی حکومت جدید هم با توجه به دو عامل؛ یکی تلاطم و نابسامانیهای طبیعی یک انقلاب و دوم کمبود ارز و مشکلات ناشی از قطع فروش نفت به عنوان مهمترین منبع درآمد کشور و خروج سرمایههای کلان در زمان انقلاب از سوی وابستگان رژیم ساقط شده؛ کشور را در آستانه وضعی شبیه به ورشکستگی قرار داده بود.
گروههایی که به تضعیف انقلاب میپرداختند
مشکل گروهها؛ بخشی دیگر از نا بسامانیهای انقلاب را رقم میزد. این گروهها در سه زمینه به تضعیف انقلاب اشتغال داشتند؛ یکی ترور یا بدنام کردن شخصیتهای موثر انقلاب بود. زمینه دوم ایجاد آشوب و ناامنی در مناطق دور از مرکز و سرزمینهای قومی و دامن زدن به مسائلی از قبیل خود مختاری بود. زمینه سوم فعالیت گروهها در تفرقه سیاسی داخلی؛ دامن زدن به نابسامانیها و سرانجام آمادگی برای یک جنگ داخلی در جهت بهدستگیری قدرت بود. سازمان مجاهدین (منافقین) مهمترین و فعالترین این گروهها بود و بخش اعظم تبلیغات و تحرکات خیابانی به نفع بنی صدر از سوی اینان صورت میگرفت.
در این شرایط، عراق تنها کشور منطقه بود که میتوانست وارد یک نبرد نظامی شود. موقعیت جغرافیایی این سرزمین که حائل میان ایران و دیگر اعراب است؛ جمعیت مناسب؛ ارتش قوی؛ اقتصاد نسبتا منسجم؛ عامل عربیت؛ داشتن رابطه دوستانه با شوروی؛ وجود یک فرد قدرتمند و فرصتطلب در رهبری آن و بالاخره تخاصمات تاریخی دو کشور ایران و عراق عواملی هستند که عراق را قادر و تشویق به این تجاوز مینمود.
منابع:
- کتاب جنگ ایران و عراق (پرسشها و پاسخها)، فرهاد درویشی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.
- وب سایت سازمان تبلیغات اسلامی.