گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ اردوهای جهادی دانشجویی با هدف کمک رسانی و محرومیت زدایی از مناطق هدف برگزار میشوند. این اردوها با وجود اینکه اثرات مثبت فراوانی دارند، در برخی از موارد غفلت گروه جهادی باعث میشود آسیبها و پیامدهای منفی نیز برای اهالی روستاها به همراه داشته باشد، آسیبهایی که برخی از آنها از تاثیرات مثبت اردو بیشتر خودنمایی میکنند.
برطرف کردن این آسیبها و استفاده از ظرفیتهای اردو نیز مانند برگزاری اردو، نیازمند یک طرح و برنامه جهادی بلندمدت و آسیب شناسی این اردوها از زوایای مختلف است، که باید توسط تیم جهادی صورت گیرد؛ یادداشت زیر به بخشی از این آسیبها اشاره میکند.
بسم الله ،اندر احوالات آسیبهای اردوی جهادی
نیت، اخلاص، عمل!
صحنه اول :توقف ماشینها در روستا و نگاههایی که روی غریبههای اتوکشیده سنگینی میکند!
صحنه دوم: ترکیب عینک دودی، کلاه آفتابگیر و کرم ضد آفتاب، کوچه باغهای آفتاب خورده را متعجب کرده...
صحنه سوم: چشمان بچهها سردرگم است؛ انگشتهای ترک خورده و زمخت خود، با انگشتهای نرم و کشیده آنها قابل قیاس است؟ دخترک فکر میکرد چرا آنقدر این دو با هم فرق دارند!
صحنه چهارم: دیوارهای مدرسه پر شده از شخصیتهای رنگی، چقدر دور است فضای رنگی مدرسه از کاهگلیهای خانهی روستایی. بچهها شباهتی بین چشمههای روستا با آن نقاشیها پیدا نمیکنند. این دیگر چه دنیایی است!
صحنه پنجم: چرخها از روستا فاصله گرفتند، دخترک غرق آن همه تفاوت دست و پاگیر. پسرک رها شده میان حسی از نفرت و محبت. در ذهنش مرور میکند جملهی روز اول را «کاش به جای آنها بودم...«
صحنه ششم: چند سال بعد... دخترک در تکاپوی شبیه شدن به خالهی شهری ،پسرک ماههاست به فکر رفتن به جایی بهتر است، نمیدانم تجربهاش را داری؟ تکرار چند سالهی این صحنهها...
بانو! حواست هست؟ میروی کنار کسانی که دستانشان پیوندی عجیب دوستانه با خاک دارد، لطفا کرم مرطوب کنندهات را در شهر جابگذار ،کلاهت را روی سر مردم شهر رها کن ،اینجا آفتاب آشنای دیرینه صورتهاست، خاک را دوست داشته باش، اینجا خاک برای تکاندن نیست.
بانو! دخترک روستا؛ تو را که نه، ظاهرت را در ذهنش ثبت میکند، آنوقت تو را فقط در قاب آینه میبیند. آنقدر چشمانش را گیج نکن با آن عینک آفتابیات .برایش خاله شهری را به نمایش نگذار ،چادرت را دست بگیر و سرمشق بنویس چادرت را...
آقا! دنیای کودکانهی روستا فرق دارد ،برایش نقشی از میکی موس و پلنگ صورتی رسم نکن ،دنیای خودش را به تصویر بکش، همان پنجرههای کاهگلی، همان جوشش چشمههای روستا بهتر است از برق چشمان کارتونهای شهری ،این دنیای طبیعیشان را نگیر ،رنگ تحقیر نکش روی کاهگلیهای روستا...
خانم! آقا !خط قرمز دارند روستاییها ،مبادا غرورشان را با نگاهت بشکنی، مبادا حرفهایت بوی فهم بیشتر را بدهند.
آقا! خانم! تو هیچ برتری نسبت به کسی نداری ،این را روزی هزار بار ذکر بگو؛ برای خودی شدن برو نه خودنمایی ،برای زکات دانش؛ زکات تواناییات؛ نه ترحم...
»یا ایها االناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر ؛«باشد که رستگار شویم...
*زینب السادات حدادی- دانشجوی کارشناسی دانشگاه اصفهان
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.