گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ شهید احمد غدیریان، خبرنگار حزب جمهوری اسلامی، شهیدی که آغاز فعالیت های خود را با انجام کار تشکیلاتی در زمان انقلاب در مسجد آیت الله جزایری شروع کرد.
این شهید بزرگوار قبل از انقلاب در تظاهرات، به همراه برادر شهید خود شرکت می کرد و بعد از انقلاب نیز در ساماندهی فعالیت های انقلابی مشارکت داشت.
شهید غدیریان به سبب ارتباطی که با شهید بهشتی داشت، فرد تشکیلاتی بود و همواره فعالیت های تشکیلاتی را در بسیح محله پیگیری می کرد.
برای بررسی ابعاد شخصیتی و تشکیلاتی این شهید بزرگوار گفت و گوی را با سعید تجویدی، همرزم و دوست شهید غدیریان که خود از جانبازان جنگ تحمیلی است، انجام دادیم.
در باره فعالیت خبرنگاری این شهید بگویید
شهید احمد غدیریان دارای شخصیتی فراتر از یک خبرنگار بود؛ هر چند وی خبرنگار رسمی جمهوری اسلامی بود.
شهید غدیریان شخصیتی شناخته شده در اهواز بود که به دلیل فعالیت هایی که در جنگ داشت، همه خوزستان وی را می شناختند تا جایی که هر گاه لازم بود برای کاری تا مسئولی را ببیند به دلیل اعتمادی که به پاکی ایشان داشتند، مسئولان سریع با ایشان دیدار می کردند.
شهید بعد از انقلاب چه اقدام هایی می کرد؟
شهید غدیریان محدود در یک فعالیت نبود و معتقد بود نظام تازه تاسیس شده باید شبانه روزی در تحکیم نظام تلاش کند و هر جا که نیاز به کمک بود، شهید غدیریان سریع و بدون درنگ انجام می داد و چون روحیه کار تشکیلاتی داشت، در ساماندهی فعالیت ها خیلی کمک می کرد.
به نظر شما نقطه عطف شکل گیری روحیه تشکیلاتی شهید غدیریان را می توان در کجا جست؟
شهید غدیریان به شهید بهشتی علاقه ویژه داشت و از طرفی به لحاظ مطالعات احمد، فردی آگاه در مسائل سیاسی بود و با آن رادیوی معروفی که داشت همه چیز را پیگیری می کرد.
در حوزه تشکیلات ارادات خاصی به شهید بهشتی داشت و مرتب در تهران با شهید بهشتی دیدار می کرد و حتی صبح شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران ایشان، احمد به دیدار آیت الله بهشتی رفته بود.
حتی در سفر استانی که شهید بهشتی به خوزستان آمده بود، گام به گام در طول سفر همراه شهید بهشتی بودند.
شهید غدیریان در طول جنگ چه فعالیتی داشت؟
با آغاز جنگ تحمیلی این نقش تشکیلاتی شهید احمد پررنگ شد و ارتباط مستمر با مسئولان و فرماندهان جنگ داشت و تا موقع شهادتشان تقریبا در تمامی عملیاتها و مناطق جنگی هم به عنوان خبرنگار و هم به عنوان رزمنده حضور داشت و در زمینه خبرنگاری طوری بود که سرعت و دقت اخبار احمد از اخبار صدا وسیما دقیق تر بود.
از اقدامات شهید در زمینه جنگ بفرماید؟
حضور در خانواده انقلابی و مذهبی از احمد فردی مبارز و مدافع انقلاب ساخته بود و در روزهای آغاز جنگ نیز این خانواده یک شهید را تقدیم انقلاب کرده بودند.
یکی از اقداماتی که شهید غدیریان در کنار حضور در جبهه انجام می داد، جمع آوری کمک های ادارات و سازمان های دولتی برای پشتیبانی از جنگ بود.
وی سعی می کرد اخبار جنگ را به شکل صحیح و درست به مسئولان منتقل دهد و در این زمینه از افراد مورد وثوق آیت الله جزایری در خوزستان بودند.
در زمان حضور مقام معظم رهبری در کسوت رئیس جمهوری در مناطق جنگی در اوایل جنگ، شهید احمد چندین بار با حضرت آقا دیدار داشت و ایشان از افراد هماهنگ کننده در خوزستان همراه مقام معظم رهبری بودند.
درباره روحیه تشکیلاتی شهید احمد غدیریان توضیح دهید؟
شهید غدیریان، فردی تشکیلاتی و منسجم بودند و وابستگی شدیدی به حزب جمهوری اسلامی داشت و در اوایل انقلاب اسلامی مسئول راه اندازی حزب جمهوری اسلامی در اهواز بودند و این مسئولیت سبب ارتباط شدید شهید احمد با روحانیون و افراد موثر در انقلاب شده بود.
درباره فعالیت های شهید در مسجد جزایری توضیح بفرماید؟
زمان آشنایی من و احمد هم به دوره فعالیت های انقلابی علیه شاه برمی گردد که در مسجد جزایری با هم بودیم؛ در آن روزها حداقل روزی دوبار همدیگر را در طی نماز جماعت ملاقات می کردیم و مسجد و کتابخانه آیت الله جزایری به پایگاهی برای هماهنگی فعالیت های انقلابی تبدیل شده بود و من و احمد در جذب و ساماندهی نیروها کمک می کردیم.
شهید غدیریان عادت داشت هر روز صیح که عملیات داشتیم در خط مقدم حاضر شود و در کنار رزمندگان به ویژه بچه های اعزامی از مسجد آیت الله جزایری حاضر شوند و با هم صحبت کنند.
با شهید غدیریان در اوقات فراغت چه صحبت های می کردید؟
با احمد خیلی ارتباط داشتیم ساعت ها می نشستیم با هم درد و دل می کردیم و در مورد انقلاب و آینده آن صحبت های ایدولوژیک و اجرایی انجام می دادیم.
در آن دوران شهید غدیریان با علی شمخانی، فرمانده سپاه وقت اهواز و شهید حسن باقری، مسئول اطلاعات ارتباط نزدیکی داشت.
جالب است اشاره کنم حسن باقری هم خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود که از طریق مقام معظم رهبری به محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران معرفی شدند که بعد از آن حسن باقری به اهواز آمد.
در جبهه شهید غدیریان کنارتان بودند؟ به شما کمک می کردند؟
در سال 60 در عملیات امام المهدی در سوسنگرد، در همان منطقه ای که شهید غدیریان هم آنجا شهید شد، ابتدا حسین بهرامی از دوستان من شهید شده بود و من خیلی ناراحت و بی تاب بودم چون مرتب جسد خون آلود شهید بهرامی برای من متصور می شد و چون نتوانسته بودم منتقل کنم به عقب، خیلی ناراحت بودم.
در این لحظه شهید غدیریان دستی به سرم کشید و گفت: سعید ناراحت نباش همه بچه ها دارند تو را نگاه می کنند، تو فرمانده محور هستی، پاشو تا بچه ها نیرو بگیرند.
بعداً توانستید جنازه همرزم خود را عقب بیاورید؟
واقعا نمی توانم توضیح دهم، در آن زمان دیگر من طاقت نداشتم با حاج صادق آهنگران لندکروز را برداشتم و به حد فاصل درگیری ایران و عراق رفتم و جنازه شهید بهرامی را از زیر رگبار گلوله دشمن به عقب بیاوریم.
با شهید غدیریان بحث تشکیلاتی هم می کردید؟
طبق عادت با شهید غدیریان که تاشب می نشستم و صحبت می کردیم اینبار در لندکروز نشستیم و در باره تشکیلات و به ویژه ظلمی که در حق شهید بهشتی شده بود، صحبت می کردیم و بعد که تمام شد شهید غدیریان که فرمانده محور بودم قول گرفت که در عملیات بعدی اطلاع بدهم تا او برای عملیات بیایید. من قبول نکردم؛ اما خیلی اصرار کرد و در شب عملیات شهید مدنی در 27 شهریور سال 60 با من در سوسنگرد حاضر شد.
درباره شب عملیات که شهید غدیریان عروج کردند، بفرمایید؟
در عملیات آزادسازی منطقه سویدانی محور راست بنام منطقه دهلاویه به من سپرده شده بود و محور چپ هم به عزیز جعفری، فرمانده فعلی سپاه با جانشینی حسن باقری سپرده شده بود و جانشین من هم در محور راست رحیم صفوی بود.
شب عملیات بود و گلوله باران سنگینی بود و دشمن از همه نوع سلاح داشت استفاده می کرد و چون جانشین محور یعنی رحیم صفوی کنار من در سنگر بود به احترام جانشین شهید غدیریان وارد سنگر نشدند.
دیدم بیرون خیلی عراق دارد تیراندازی می کند اصرار کردم تا شهید را وارد سنگر کردم و شهید غدیریان برای اینکه مزاحم کارمان نشود تا پایان عملیات هیچ حرف و صحبتی نکرد و ارام کنارم نشست.
شهید غدیریان در عملیات حضور نظامی داشتند یا به عنوان خبرنگار؟
در آن عملیات هر دو بود، در آن شب رمز عملیات ساعت 2 نصف شب اعلام شد و عملیات آغاز شد و خاکریز عراقی سقوط کرد و ما نماز صبح را پس از فتح خواندیم.
بعد از نماز صبح قصد حرکت به محل درگیری برای ساماندهی نیروها را داشتیم که شهید غدیریان گفت: من هم می خواهم بیایم؛ اما من گفتم نه نمی شود تو اصلا سلاح نداری.
در این شهید غدیریان با حالت لبخند دست در جیبش کرد و قلم خود را بیرون آورد و گفت این هم سلاح من و اسلحه ما خبرنگاران قلم ماست.
در گرگ و میش هوا به سمت مقر عراقی حرکت کردیم چون معبر باز شده در میدان مین راه را گم کرده بودیم ناچاراً باید از میدان مین پاک سازی نشده عبور می کردیم و احمد پشت سر من قدم قدم می آمد.
بعد از مدتی به نیروهای خودی رسیدیم که به شدت درگیر نیروهای عراقی بودند، سریع شروع به ساماندهي گردانها و تعيين خط حد انها كردم كه ناگهان سرم گيج رفت و گوشم صداي زنگ و پاي چپم خيس شد و چشمانم بجز غبار چيزي نمي ديد.
چه اتفاقی افتاده بود؟
در این حال و هوا و همه این اتفاقات با صداي نفس سخت احمد غديريان مرا متوجه اتفاقي كرد كه افتاده بود، گلوله خمپاره به فاصله كمي جلوي ما به زمين أصابت كرده بود و تركش به پاي من و پهلوي احمد فرو رفته بود.
احمد لحظات شيرين شهادت را طي مي كرد و من لحظات دوباره از دست دادن يكي ديگر از برادران مسجد جزايري را می دیدم، با اینکه درد شدید داشتیم؛ اما درد خودم به کنار، جلوی چشم هایم بهترین دوست و برادرم در حال شهادت بود.
احمد را در حال از دست دادن می دیدم، تمام بدنم سرد شده بود و دوستی كه از پيش از انقلاب همراه هم بوديم در حال پر کشیدن بود.
آنچه بارها تا پايان جنگ رخ داد و چند ساعت قبل از شهادت سعيد درفشان درعمليات فتح المبين، اين احساسم را با او در ميان گذاشتم و به احمد حس تنهایی ام را گفتم و او گفت: مطمئن باش در قيامت دوست، دوست را فراموش نمي كند.
شهید غدیریان در لحظات آخر چه حالی داشت؟
احمد را در حالي كه به سختي تمام نفس مي كشيد بوسيدم و با او شروع به صحبت كردم او مي شنيد؛ اما فقط مي توانست با چشمانش به التماس هاي من پاسخ دهد؛ گرچه چشم هايش هم به سرعت در حال بي رمق شدن بودند.
التماس می کردم احمد قول بده حتما آن دنیا شفیع من شوی و احمد با آخرین حرکات پلک هایش اشاره کرد باشد!!
شهيد احمد غديريان به ارامي در اغوشم شهيد شد و پر کشید؛ در حالي كه مي ديدم كه با حركت چشم ها، او نيز به ما قول هايي داد.
رحيم صفوي كه سالم مانده بود مرا در امبولانس گذاشت، از او خواستم تا احمد را نيز با من همراه كند تا همراهيمان تا اخر ادامه يابد؛ اما مجروهان اولويت داشتند و چند نفر ديگر هم زمان با ما مجروح شده بودند.
صفوی گفت: احمد را نيز با امبولانس بعدي مي فرستم و فرستاد. بدین ترتیب مردی که روزی خبرنگار بود خود شد خبری جاودان!!
روحش شاد و یادش گرامی باد.