اخبار دانشگاهی را از «کانال اخبار دانشگاهی SNN.ir» دنبال کنید
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ یادداشت دانشجویی*؛ در مکه پیش از حرکت امام حسین(ع) به سوی کربلا خدمت ایشان رسید و به امام پیشنهاد کرد با یزید صلح کند و الا کشته می شود و به ایشان گفت: من از رسول خدا شنیدم که فرمود حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، خداوند متعال تا قیامت آنان را خوار می سازد
وقتی عبدالله بن عمر تصمیم قاطع امام را مشاهده کرد و از خیرخواهی!! خود نتیجه نگرفت از ایشان اجازه خواست تا سینه آن حضرت را که جای بوسه رسول خدا(ص) است، ببوسد.سه بار سینه مبارک آن حضرت را بوسید و بعد هم گریه کرد و گفت:حسین جان!تو را به خدا می سپارم در حالی که کشته خواهی شد.
پرواضح است که عبدالله بن عمر مقام و جایگاه حسین بن علی(ع) را می شناخت و می دانست که باید او را یاری کند؛ اما این چه بود که باعث می شد بیعت با یزید را با علم به کشته شدن حسین(ع)بپذیرد؟دردی که عبدا... بن عمر به آن گرفتار شده بود همان دردی بود که جامعه دچار آن شده بود.جامعه ای که حسین(ع) برای اصلاح آن قیام کرده بود. اما مگر امت پیامبر(ص) چگونه شده بودند که برای اصلاحش باید خون حسین(ع) ریخته می شد؟آنچه یزید انجام می داد، پیش تر معاویه پایهگذاری کرده بود.
ریشه انتخاب عبدا... ها هم به زمان معاویه باز می گردد؛ آنجا که با زور و زر، ترس را درون هر سینه ای می نشاندند و همین ترس است که چشم انسان را به حقایق می بندد و تن به باطل می دهد. ترس از مرگ بزرگترین ضعف بشر است و ظالمان و قدرتمندان همواره از این ابزار برای پیش برد اهداف خویش یاری می جویند و انسانیت را به بردگی می کشند.
حر به حسین(ع) می گوید: «اگر مقاومت کنی کشته می شوی!» حسین(ع) در پاسخ می گوید:"ا فبالموت تخوفنی؟! آیا از مرگ مرا می ترسانی؟"حسین(ع) میخواهد این غول و اژدهای بزرگ، مرگ را، در باور مردم بکشد.
در زمان امام حسن(ع) هم به همین شکل بود، مردم می دانستند معاویه فاسق است؛ اما سکوت می کردند.
ترس از جان و ترس از دست دادن غنائم و مالی که در نتیجه جنگ های پی در پی بدست آمده بود، بزرگان را به سکوت وا می داشت.
تن آسایی آنچنان شیرین است که در آن حال، فرو ریختن ارزش های معنوی به چشم نمی آید.حسین کشته هم شد، شد!ما که به او هشدار داده بودیم مقاومت نکند!
این یاس و این ترس از ظالم، جامعه را فلج می کند."ما می دانیم یزید کیست، می دانیم حق با شماست حسین جان! اما چه کنیم کاری از دستمان بر نمی آید.در نهایت پیروزی با آنهاست.آنها هم زور دارند هم زر.تو با آنها در نیفت!"
عبدا... بن عمر که از او در تاریخ به عنوان فردی زاهد و با تقوا یاد شده است که حتی نماز خود را در جایی می خواند که پیامبر آنجا به نماز ایستاده بود، نماینده همین قشر است، نماینده قشر بی تفاوت جامعه که برایشان مهم نیست حسین(ع) چه می شود! اینها نمی خواهند با کسی در بیفتند. اصلا جنگ مسلمان با مسلمان درست نیست. همه کارها را باید با سیاست پیش برد نه جنگ!
این همان عبدا... بن عمری است که در هنگام بیعت با امیرالمومنین(ع) گفت:" هرگاه همه مسلمانان بیعت کردند من هم بیعت می کنم." ولی بعد از شهادت امیرالمومنین (ع) با معاویه بیعت کرد و در شورش مدینه پس از قتل امام حسین(ع) به قبیله خود گفت هر یک از شما دست از بیعت با یزید بردارید، رابطه من با او قطع شده است."
در نهایت هم می بینیم که به چنان خفتی دچار می شود که پس از مرگ یزید برای بیعت با حجاج بن یوسف ثقفی شبانه به مدینه می رود. حجاج به او می گوید:" چه عجله ای بود؟!صبح می آمدی!!"
او در پاسخ گفت:" از پیامبر شنیدم هر کس بمیرد و بیعت امامی بر گردنش باشد، به مرگ جاهلی مرده است!!"
حجاج که گویا مشغول کاری بود به او گفت:با پایم بیعت کن.و عبدا... با پای حجاج بیعت کرد که مباد همان شب بمیرد و بیعت امام برگردنش باشد!!!
این بی تفاوتی، ترس و یاس، از دین ظاهر آن را درک کردن، و تنها به عبادت بی بصیرت پرداختن، عبدا... را به این ذلت کشانید.
بختیاری- فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.