«آذر» قرار است مانند بسیاری از فیلمهای دیگر این روزهای سینمای ایران، سیاهیها و مشکلاتی که جامعه بر زنان تحمیل میکند را به تصویر بکشد.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-فاطمه رزمی؛«آذر» قرار است مانند بسیاری از فیلمهای دیگر این روزهای سینمای ایران، سیاهیها و مشکلاتی که جامعه بر زنان تحمیل میکند را به تصویر بکشد. آذر (نیکی کریمی) و امیر (حمیدرضا آذرنگ)، زن و شوهری هستند که به همراه تک فرزندشان زندگی میکنند و قصد دارند با صابر، پسر عموی امیر (هومن سیدی) یک رستوران تاسیس کنند. آنها قرار است پولی را از پدر صابر بگیرند تا به وسیله آن رویای صاحب رستوران شدن را به حقیقت برسانند. امیر با هزار مکافات این پول را از عموی خود میگیرد، اما صابر در آخرین لحظه جا زده و مشخص میشود که پولها را خرج مساله دیگری کرده است و همین موضوع دعوای شدیدی را با خود به همراه میآورد که منجر به حادثهای ناگوار و جبران نشدنی میشود.
تقلید به هر قیمت در طول فیلم شاهد تلاشهای مکرر آذر برای حفظ زندگی و آزادی همسرش هستیم. این موضوع و تصمیم آخر او تا حدودی باعث ایجاد حس همدردی بین مخاطبین زن و شخصیت آذر میشود. اما از طرفی به نظر میرسد اصرار سازندگان بر مسئلهی موتورسواری زنان، یکی به منظور جلب توجه مخاطب است و رویکرد تبلیغاتی آن و دوم نشان دادن «برابری» زن و مرد در هر زمینهای. برای اثبات این مطلب هم باید زنان در هر شرایطی از مردان تقلید کنند و شبیه آنها بشوند! آذر شخصیت صبوری است که تمام تهمتهای مردان اطرافش را بجان میخرد و در کل در مقابل هیچ یک از ناملایماتی که مردان اطرافش بر سرش میاورند هیچ سخنی نمیگوید. در واقع کارگردان سعی کرده در این فیلمش یک زن قهرمان بیافریند و او را یک تنه در برابر مشکلات قرار بدهد. ولی در عمل شخصیت اصلی فیلم بیش از آنکه یک قهرمان به نظر بیاید، یک زن مستاصل و درمانده در گیرودارهای زندگی خودش است که آخرسر هم در بازی سخت روزگار میبازد و پا پس میکشد. قهرمانی که فقط به صرف کلاه کاسکت سرگذاشتن و موتور سوار شدن، بیشتر نگاهی مردانه به خود میگیرد.
دنیای «آذر» تقریبا همان ذهنیت میلانی است از فمینیسم و مبارزه زنان برای حقوحقوقشان. اینکه همیشه مردان پلید هستند و زنان قربانی اهداف شوم انها.
گرهسازی بعد از 40 دقیقه!
در جایی دیگر امیر برای رهایی خودش از زندان توانست به همسرش تهمت بزند. این شاید تنها گره قصه است و تنها جایی که مخاطب مشتاق به دنبال کردن و یافتن جواب آن میشود. در واقع مدت زمان زیادی طول میکشد که آن اتفاق خاص بیفتد و قصهی اصلی آن آغاز شود. فیلم تا حدوداً چهل دقیقه ابتداییاش حرف خاصی برای گفتن ندارد. صحنههای اولیه طولانی و کشدار میشوند. این ریتم کند همچنان با پیشرفت فیلم نیز ادامه مییابد و مخاطب را کسل و خسته میکند.
باز هم قبحزدایی
یکی از نقاط ضعف بزرگ این فیلم، شکستن بعضی از هنجارها و عادی جلوه دادن بعضی از مسائل مفسده برانگیز است. در صحنهای از فیلم، وقتی آذر برای مردی غذا میبرد، آن مرد به اشتباه گمان میکند آذر فاحشهای است که با او قرار ملاقات داشته و حتی بعد از آنکه متوجه اشتباه خود میشود باز هم قصد گرفتن شماره از آذر را دارد. چه کاری بیشتر این میتوانست قبح این کار را از نظر مخاطب از بین ببرد و آن را طوری عادی جلوه دهد که انگار نه انگار اتفاقی افتاده. در این صحنه از شخصیت آذر بعنوان یک زن متعهد انتظار بیشتری در برخورد با چنین فردی میرفت. اما این برخورد به قدری سرد صورت میگیرد که بار عادی بودن این عمل در جامعه را سنگینتر میکند.
میلانیسم!
انگار قرار بوده رویکرد کلی این فیلم در مورد مسائل زنان و موانع آنها در جامعهی کنونی باشد، اما این موضوع به قدری ناشیانه پرداخته شده که آذر را شبیه فیلمهای ده- پانزده سال پیش کرده است. چه از لحاظ پرداخت شخصیت و جلوههای بصری و چه از لحاظ مباحث حوزهی زنان. انگار که تهمینه میلانی، به دوران تازهکاریاش بازگشته و با همان دغدغههای همیشگی فیلم ساخته باشد!