عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبیت گرایی و بیمسئولیتی را معضل سینمای کنونی خواند و گفت: در این سینما نه رذیله اخلاقی معنا دارد و نه فضیلت اخلاقی.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، حسن رحیم پور ازغدی در سلسله جلسات سخنرانی هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار در خصوص نسبت اهمیت موضوعات طرح شده در سینما با مسائل اجتماع و دغدغههای مخاطب گفت: چند درصد از حجم سینما و تئاتر و چند درصد از موضوعات مطرح شده در آن با چه اهمیتی به چند درصد از مخاطبان با چه جمعیتی اختصاص پیدا میکند؟ معمولا این واقعیت واضح است که بخش اعظم هنر ما به خصوص سینما در حول و حوش سینما دچار محدودیت در چرخش است که به لحاظ اهمیت اغلب مسائل درجه اول مردم این جامعه نیست و مخاطبش هم مخاطب خاص با ذوق خاصی است و بعضی میگویند شبه بورژوا از نوع شهری و از نوع غرب زده است.
چند درصد مسائل مطرح شده در سینما، اولویتهای جامعه ماست؟
وی افزود: بر روی واژه غرب زده تأکید میکنم، چون مخاطب غرب تکلیفاش با خودش مشخص است و یک نوع توازنی از نوع خودش دارد. سبک زندگی اش شکلی سامان یافته و در این ۲۰۰ سال یک جوری گردش کرده. اما در اقشار غرب زده همه چیز با کپی زدن پیش میرود و نسبت به اندازهها و ابعاد توجهی ندارد و مصرف کننده محض است وچون نسبت آنچه که کپی میکند با جامعه خودش مجهول است تبدیل میشود به یک عضو نامطلوب و ناشناس که میخواهد مسائلی را که مهم نیست مهم جلوه دهد و مدام در پی حقنه کردن چیزی به مخاطب است.
ازغدی با اشاره به اهمیت تشخیص درست مسائل اولویتدار جامعه بیان داشت: آیا اصلیترین مسائل جامعه ما درست دیده شده و درست درک شده و به آن پرداخته میشود یا نه؟ ما هرچه از دوره مدرنیته به سمت پست مدرنیته میرویم اتفاقاتی میافتد، بخش مثبت قضیه این است که جذمیات شکسته میشود و خبر بدش این است که هیچ جا پای محکمی برای هیچ روشنفکر و سینما گری باقی نمانده و همه چیز به سمت نسبی گرایی و پوچ گرایی رفته است.
وی ادامه داد: یک نوع پوچ گرایی دیگر در دیدگاه پست مدرن است که توأم با شکاکیت است. آن قسمت از سینمای روشنفکری که از سینمای ماتریالستی محض خارج شده و وارد شکاکیت شده است هر وقت میخواهد از واقعیاتی که باید تببین شود، میگوید ما به صحنه نگاه رمانتیک داریم یعنی از منتهی الیه چپ به منتهی الیه راست حرکت میکند. از واقع گرایی در حد توجیه مبتذلترین اتفاقاتی که در جامعه بشری میافتد تا خیال پردازی نه آرمانگرایی؛ به خصوص یک زمانی از نوع چپ... الان متاسفانه از نوع چپ هم نداریم که مبارزه با سرمایه داری باشد آرمانگراییاش هم از نوع غریزه محوری است و وقتی که غریزه آمد دیگر آرمان معنا ندارد. جامعه مدنی منهای مدینه فاضله است. فراتر از غرایض چیزی نیست که هم مادیون پست مدرن به آن رسیده اند و هم شکاک ها.
خوب و بد وجود ندارد!
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در سخنان خود اشارهای به مصاحبه استنلی کوبریک داشت و اضافه کرد: این کارگردان آمریکایی در مصاحبه خود تحلیلی انتقادی از اوضاع سینمای هالیوود داشت و گفته بود «ما که از موضع روشنفکری و اومانیستی به انسان نگاه میکنیم و در این تجربه آنچه را که به آن میرسیم صرفاً حس است. ما با حس، تمام ابتذالهای جامعه را به تصویر میکشیم، بدون اینکه ارزیابی داشته باشیم.» اگر آینهای باشد که خودشان را در آن ببینند این میشود واقعیِ آرمان گرا با ملاحضاتی که باید برای قطب فرهنگ ساز باشد، اما اگر واقعیتی باشد که معیاری برای داوری نیست و خوب و بدی در کار نیست، معروف و منکری درکار نیست، این پسندیده نیست.
وی در تعریف امور حسی توضیح داد: حسیات، دادههای ما هستند تمام امور لاحق تلاشی است که ما خودمان میکنیم برای نامیدن این افعال. اگر خوب و بد وجود ندارد تلاش ماست برای نامیدن، نظم دادن، تحلیل کردن و پاسخ دادن به واقعیت بر اساس منافع خودمان اگر نه واقعیتها هیچ فرقی با هم ندارند. همین شکافی که بین این هاست شفافیت و پوچی را با هم گره میزند و از این پوچی شکاکانه که نوعی مدرنیته است گریزی نداریم. انسان است که میخواهد به همه چیز معنا بدهد. انسان «چیزی که معنای قابل اثباتی ندارد» را معنا میدهد و اینکه چه معنایی بدهی به خودت مربوط است و اینها همه زیربناهای معرفت شناختی دارد. این هنرمند و سینمای مقلد سواد این بحثها را ندارد. هیچ گزینه معرفتی که روی میز بگذارد ندارد. ولی گزینههای مهارتی دارد و این است که مشکل درست میکند و اگر نتیجه این شدکه اموری صورت یافته است یا صورت ندارد واقعیت بین این امور تقسیم میشود، هر دو واقعیت است و هر دو مادی است به عنوان سینماگر، نگاهشان این است که ببین از کدام نوع بیشتر لذت میبری.
انسان موجود یا انسان موعود؟
ازغدی اضافه کرد: اسمش را میگذاری سینمای غیر ایدئولوژیک، داوری نمیکنیم قضاوت نمیکنیم اگر یک اثری را دیدید بعد از اینکه خوانده شد و شنیده شد هیچ موضعی را به مخاطب القا نکرد، یعنی اثر نگذاشته وقتی اثر گذاشته بعد از التذاذ هنری، موضعی را برای مخاطب ایجاد کرده است منتها اگر هنرمند باشی قضاوت نامحسوس را به مخاطب القا میکنی و اگر هنرمند نباشی انگار قضاوت را حقنه کردهای در دهان مخاطب فلذا او بالا میآورد.
وی درباره عبارت «تعهد هنرمند» تصریح کرد: هنرمند متعهد معنا ندارد! متعهد به چه؟ ما فقط به خودمان متعهد هستیم. به احساسات خودمان. حالا احساسات و جانبداری ما با کدام معیار باید مورد بحث و گفتگو قرار بگیرد؟ وقتی داری روی افکار عمومی عملیات انجام میدهی آن وقت وجدان تو به عنوان هنرمند اقتضا نمیکند که پاسخگو باشی که چه قضاوتی کرده ای؟ خود این یعنی ارزشها واقعی نیستند و واقعیتها ارزشی نیست. میگوید زبان بر اساس تجربه مأموریت غیرممکنی را پیدا میکند که حرف بزند. میتوانیم بگویم خلافش این صفات را دارد، چون همهاش ذهنیات ماست و بیرون اینها با هم تفاوتی ندارد، اینها ساختههای ذهنی ماست. جنگ و صلح هم فرقی با هم ندارد. «هیون» هم پدرتجربه گرایی است و میگوید اگر آن طرف کرهی زمین دارد میسوزد و همه دارند میمیرند همان لحظه پسِ کلهات دارد میخارد این خارش برای تو مهم است یا آن طرف دنیا؟ الان مساله تو این است! مساله این است که هر چیزی که تجربه حسی برای من ندارد دیگر چه ارزشی دارد؟!
نویسنده کتاب عقل سرخ افزود: درست همان لحظهای که میگوییم چیزی درست است همان لحظه میتوانیم بگوییم غلط است. چرا در برابر انسان موجود از انسان موعود حرف میزنید؟ انسان بالقوه همین انسان بالفعل است رذیلت و فضیلت یک ترازند. گرچه ما تحت فشاریم اعتراف کنیم که اخلاق عالی تری وجود دارد، اما وقتی که زمان میگذرد میبینیم که اینها قدرتشان را از دست میدهند. اینها حرفهای شاعرانهای بیش نیست و اتفاقا رذیلت واقعیت است. حالا اینکه چرا میگویند رذیلت از هنرهای انسان است.
ازغدی تشریح کرد: آن چیزی که شما به آن میگویید شر خیلی واقعیتر است. چون اغلب بشر این طوری زندگی کرده اند. این دیدگاه سینمای سرمایه داری است که سینمای هالیوود به آن دامن میزند. کمپانیهای خاص سرمایه داری در پوچ گرایی بدون مرزبندی واژهها متمرکز شده اند و از معنویات سکولار حرف میزنند، از اخلاقی حرف میزنند که چرتکه مادی است. میگویند اخلاقی بودن این جوری است. اول مفهومش را زیر سئوال بردند و پس از آن زمانی که دیدند نمیتوانند مفاهیم اخلاقی را رد کنند، مصادیق ش. را رد کردند.
ارزش واقعی پول است، چون با آن میشود به همه لذتها رسید!
نویسنده کتاب «فقه و تئوری دولت» گفت: کاپیتالیزم به این شکاکیت دامن میزند، چون معتقد است که ارزش و ضد ارزش مقولاتی پس از انسان بالفعل است برای همین میگوید خیر مساوی است با لذت. این لذت گرایی مدرن بین فیلسوفان درجه اول زیر سئوال رفت، اما لذت محوری سر جای خودش باقی ماند.
وی اضافه کرد: نظام سرمایه داری منافع اش در این است که در هنر و سینما ارزشها را از هم تفکیک کند. میخواهد ببیند چه چیز بیشتر ارضا میکند و با چه چیزی پول بیشتری به دست میآورد و واقعیت روزمره آن چیزی نیست که وانمود میکند. ارزش واقعی پول است. چون با پول به انواع لذتها میشود رسید، دلار، میشود خدا. وقتی اعتراض هم میکند برای منافعش اعتراض میکند نه برای هر حقیقتی.
ازغدی تصریح کرد: چپ گرایی هم به ارزشهای سرمایه داری و لیبرایستی آلوده شده است. اینجا تنها پول و متعلقاتش مطرح میشود. فرزند تا وقتی که میشود با آن حال کرد خوب است وقتی باعث زحمت میشود، بد است. چرا دنبال معیشت مشروع باشی؟ همهی اینها میآید در جیب سرمایه داری؛ آخرش میشود لاقیدی برای ارزشهایی که هر روز باید رعایت کنی. جان و رمقی نمیگذارد آن وقت ارزش مدار میشود موجود خیال باف و احمق که با ایدئولوژی میخواهد خیالاتش را به دیگران تحمیل کند.
نویسنده کتاب «عرف قدسی» تببین کرد: آنچه که اهمیت دارد این است که پول و زور کجاست. این تنها چیزی است که اهمیت دارد و همه چیز را باید با آن سنجید. اعتقاداتی که به ما منتقل شدند از ترس اینکه مبادا از ما عبور کنند ارزشهایی مادی است و حقیقت بی زمان این است اصلا حقیقتی فراتر از واقعیت نداریم و واقعیت همان حقیقت است در عمل باید و نبایدهای محکم رعایت میشود، اما باید ونبایدهای مادی.
رویکرد غربیها به زندگی و نگاهی که در سینما دنبال میکنند
وی افزود: کسانی که جهان و حیات را عبث میبینند حق دارند که بین حق و باطل فرقی قائل نشوند و ارزش و غیر ارزش برایشان تفاوتی نداشته باشد. از آن منطق، نتیجهای جز این نمیشود گرفت. بعضیها میگویند از همین بی معنایی معنا بتراشیم در حالی که قرآن به این شبهات جواب داده است. آنجا که میگوید هر جا که هستید. خدا با شماست. تک تک شما فلسفه خلقت جهانید. هنرمندی که به اینها باور دارد نمیتواند سینمایش را از این تفکر منقطع کند. غربیها میگویند ما به فنای خودمان آگاهی داریم؛ زندگی مان کوتاه است؛ این کوتاه بودنش نیست که زندگی را بی معنا میکند؛ همین که میدانی میمیری، همه چیز را بی معنا میکند. کاش ما هم مثل حیوانات نمیفهمیدیم که تنهاییم و هیچ چیز هیچ معنایی ندارد و ارزش و ضد ارزشی درکار نیست و انسان تنها کسی است که به فنا میرود در حالی که هنرمند متعهد میگوید اگر مرگ نباشد زندگی معنا ندارد زندگی با مرگ معنادار میشود. اینهایی که خودکشی میکنند به واقعیت دنیا رسیده اند، اما اگر به واقعیت آخرت برسی رنجها هم معنا دار میشوند. عمرت چقدر باشد معنا دار است؟ همه چیز تازه است و هیچ چیز تکراری وجود ندارد.
سینماگران از پذیرش حرفی که زده اند شانه خالی میکنند
ازغدی در پایان گفت: ما در سینمای ایران بعد از انقلاب تحولات زیادی داشتیم. پیشرفتهای زیادی تجربه کردیم. جهت گیریها عوض شده؛ هم سینمای منحط داریم هم سینمای مستقل، هم متعهد داریم هم لاابالی هم سینمای دینی هم ضددینی. فساد داریم صلاح و رشد داریم. اصلا نمیخواهم داوری کنم. مساله این است که سینماگر ما هر چه که میخواهد میگوید بدون اینکه مسئولیت حرفی را که زده است قبول کند. اینکه چه گفته است در مرتبه دوم قرار دارد مهم این است که در وهله اول مسئولیت حرفی را که زده است بپذیرد. اما سینماگران ما از پذیرش این مسئولیت شانه خالی میکنند و این آفت بزرگی است.