به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، بخشهایی از سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «آخرین مراحل انتظار» در ادامه آمده است:
در آخرین مراحل انتظار با چه صحنههایی مواجه خواهیم شد؟
درک آینده موجب میشود که انسان تحلیل شرایط زمان خودش را هم بهتر انجام دهد. اینکه ما به چه وضعیتی خواهیم رسید، مهمتر از این است که الان در چه وضعیتی بهسر میبریم؟ اهلبیت(ع) برای درک شرایط آینده، راهنماییهای خاصی برای ما داشتهاند و علماء هم در گذشته، کتابهایی از روایات مربوط به علائم و ویژگیهای آخرالزمان نوشتهاند؛ دربارۀ اینکه «وضعیت جامعه در آخرالزمان به کجا خواهد رسید؟»
قبلاً تحت عنوان «آخرین مراحل انتظار» بحثی را مطرح کردیم که در آن بیشتر از وجوه مثبتِ وقایع آخرالزمان و رویشها و خوبانی که در آخرالزمان متولد میشوند، صحبت شد. اما لازم است به وجوه منفی وقایع آخرالزمان هم بپردازیم تا از این وجوه منفی پرهیز کنیم و از این میدان مینهایی که در مقابلمان هست عبور کنیم. باید ببینیم مؤمنین در آخرین مراحل انتظار با چه صحنههایی مواجه میشوند؟ باید ببینیم که در آینده با چه شرایطی مواجه خواهیم شد تا الان که میخواهیم برخی صحنهها را تحلیل کنیم، بدانیم که بعضی از اینها مقدمۀ همان شرایط آینده است.
واقعش این است که امام حسین(ع) را مردمِ خودش کشتند، نه دشمنان! آنهم با پول خودشان نه با پول یزید!
دربارۀ مردم کوفه گفتهاند: «قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُیُوفَهُمْ عَلَیْه»(لهوف/62) چطور میشود کسی حسین(ع) را دوست داشته باشد و بعد شمشیر بکشد و ایشان را بکُشد؟ در این زمینه برخی از حقایق هست که باید دیده شود. واقعاً ما کربلا را درست معرفی نکردهایم. واقعش این است که امام حسین(ع) را مردم کشتند؛ دشمنان نکشتند. دشمنان گفتند: «مردم! خودتان بروید حسین(ع) را بکشید» و مردم هم بسیج شدند و چند هفته آهنگریهای کوفه تیر و نیزه و شمشیر درست کردند؛ آنهم از پول خودشان!
چطور میشود کسی حسین(ع) را دوست داشته باشد،بعد شمشیر بکشد و حضرت را بکُشد؟! / واقعاً ما کربلا را درست معرفی نکردهایم! ...
یکوقت فکر نکنیم که واقعاً در جبهۀ مقابل امام حسین(ع) یزید بود! نه؛ در واقع باید گفت: حسین(ع) را مردمِ خودش کشتند! شما میدانید که حضرت نامهها را در آورد و آنها را صدا زد-و بهعنوان مثال- فرمود: «آقای قیس بن اشعث! تو خودت اینجا را امضا کردهای و مرا دعوت کردهای!»
امام صادق(ع): وقتی امام زمان(ع) ظهور کند، با جاهلهایی بدتر از دوران جاهلیت مواجه میشود که با تحلیلهای غلط از قرآن به مقابله با امام زمان(ع) برمیخیزند!
امام صادق(ع) میفرماید: «وقتی امام زمان(ع) ظهور میکند، با جاهلهایی مواجه میشود بدتر از جاهلهای دوران جاهلیت. وقتی پیامبر(ص) مبعوث شدند، مردم سنگ و چوب میپرستیدند، اما وقتی امام زمان(ع) قیام میکند، مردم با تفسیر و تحلیلهای غلط از قرآن و دین به جنگ او میروند!» (إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ..؛ غیبت نعمانی/29)
جاهلیت، دوران نفهمی نیست دوران کجفهمی است؛ دوران بد بودن نیست، دوران خوبهای کجفهم است!
جاهلیتِ بدتر از جاهلیت صدر اسلام چیست؟ آنجا با بت، به مقابله با پیامبر(ص) برخواستند، ولی اینجا با قرآن به مقابله با امام زمان(ع) برمیخیزند! طبیعی است که این جاهلیت، یکدفعهای از خاک برنمیخیزند، بلکه ابتدا ریشههایش شکل میگیرد و الان که در آخرین مراحل انتظار هستیم میتوانیم در اطراف خودمان ببینیم که الان در حالِ شکلگیری ریشههای دینها و شیعهگریهای قلابیای هستیم که بعداً به یک درخت تنومند تبدیل شده و در مقابل حضرت میایستند.
الان در اطراف خودمان شاهدِ شکلگیری ریشههای دینها و شیعهگریهای قلابیای هستیم که بعداً تبدیل به درخت تنومندی شده و در مقابل حضرت میایستند.
منظور از دوران جاهلیت، دوران نفهمی نیست، بلکه دوران کجفهمی است؛ دوران بد بودن نیست، بلکه دوران خوبهای کجفهم است! مشرکین صدر اسلام هم که بت را خالق نمیدانستند، بلکه شفیع در نزد خدا میدانستند.
تصور نکنید کسانی که در مقابل پیامبر(ص) بودند، افراد غیراخلاقیای بودند، اتفاقاً پیامبر(ص) با یک جامعۀ اخلاقی مواجه بود و این سخت است! کافی است کسی کمی وجهۀ اخلاقی داشته باشد، او حتی اگر جلوی امیرالمؤمنین(ع) هم بایستد، رویتان نمیشود به او حرفی بزنید یا از او دل بکَنید! ابوموسی اشعری یک شخصیت اخلاقی داشت! علی(ع) او را عزل کرد و به نوعی او را حصر کرد و فرمود: برو به فلانجا و در سیاست دخالت نکن... ولی مردم ابوموسی را از آن موقعیت در آوردند و او را به علی(ع) تحمیل کردند.
خاصیت دوران غربال این است که بهسادگی نمیشود به کسی اعتماد کرد
دورۀ آغاز گسترش اسلام دورۀ خالصسازی نیست، لذا هر کسی مسلمان شد از او استقبال میشود. اما بعد از مدتی، نوبت غربال میرسد تا ظالمین و منافقین جدا شوند. خاصیت دوران غربال این است که بهسادگی نمیشود به کسی اعتماد کرد. کمااینکه بعداً معلوم شد افراد باسابقهای مثل طلحه و زبیر هم قابل اعتماد نبودند.
انقلاب ما وارد دوران خالصسازی شده؛ خالصسازی برای پاکسازی جبهۀ درونی
اوایل انقلاب، صرفاً دنبال مسلمان میگشتیم و هر کسی میگفت «من اسلام را قبول دارم» مردم به شوق میآمدند. در آن دوره، بدترین آدمهایی که فقط اسلام را قبول داشتند، رییسجمهور این مملکت شدند و بعد معلوم شد که حقوقبگیر ماهیانۀ سازمان سیا هستند! ولی امروز اگر بنا باشد دوران خالصسازی در میان ما آغاز شود، در یک فضای متفاوتی قرار خواهیم گرفت.
ما الان وارد دوران خالصسازی شدهایم؛ خالصسازی برای پاکسازی جبهۀ درونی. شبیه اتفاقی که در زمان پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) افتاد. الان دیگر شیعه و حزباللهی بودن، گریه کردن برای اهلبیت(ع) و فداکاری و جهاد در راه خدا، زیاد هنر نیست؛ اسلام اینقدر یار پیدا کرده که دیگر دنبال سیاهیلشکر نیستیم! این فضای آخرین مراحل انتظار است.
آخرین مراحل انتظار، آخرین مراحلی نیست که شما در آسودگی بهسر ببرید، بلکه دوران خالصسازی است. دوران درگیریِ محض حق و باطل نیست، بلکه دوران درگیری حق با «شبهِ حق» است.
آخرین مراحل انتظار، دوران خالصسازی و درگیری حق با «شبهِ حق» است
در روایات مربوط به آخرالزمان و آخرین مراحل انتظار، تقریباً روایتی ندیدهام که حرفی از مواجۀ اسلام و کفر در میان باشد، بلکه درگیری بین اسلام و اسلام مطرح است. حتی درگیری اصلی بین کسانی است که اهلبیت(ع) را قبول دارند. اما چرا؟ فلسفهاش این است که اگر یک گروه مخلصِ منسجم وجود داشته باشند، نور و منطق و الگوی رفتاری آنها، جهان را فتح خواهد کرد؛ زیاد نیاز به چیز دیگری نیست.
«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِل»(اسراء/81) یعنی برای از بین بردن باطل، آمدن و دیده شدن حق کافی است؛ نیازی به نبرد چندانی نیست. و این دلالت میکند بر اینکه نبرد چندانی بین حق و باطل، شکل نخواهد گرفت. فکر نکنید که هر وقت حق بهپا شد حتماً باید با باطل جنگ کند. نبرد بین حق و باطل برای این است که جبهۀ حق، یکمقدار به خودش بیاید، قوی بشود، و الا این نبرد ضرورت ندارد.
هر کسی-حتی بدون آگاهی از اسلام- به ارکان و ساختار تمدن غرب نگاه کند، میفهمد که این باطل نابودشدنی است و نمیتواند دوام داشته باشد «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقا»(اسراء/81) یعنی باطل از درون استعداد متلاشی شدن دارد و آمادۀ نابودن شدن است.
خدا جامعۀ حقی را که در آن حق و باطل قاطی است، سرور عالَم نمیکند؛ باید «جامعۀ حقِ محض» باشد
بله؛ جامعۀ حق جوامع باطل را نابود میکند، اما این جامعۀ حق باید «جامعۀ حقِ محض» باشد، نه جامعهای که هنوز ناخالصیها و نفاق، از آن بیرون نرفته باشد. خدا جامعۀ حقی را که در آن حق و باطل قاطی است، سرور عالَم نمیکند؛ آنهم جامعهای که در آن مذهبی غیرحزباللهی که خودش را حق میداند، حزباللهینما، و حزباللهی ای که اشتباهات فاحش دارد و همگی وجود دارند!
علی(ع): برای تشخیص راه درست، باید کسانی که از راه درست منحرف میشوند را بشناسید!
ما میخواهیم آخرین مراحل انتظار را در وجهِ سلبیاش-و مشکلاتی که باید با آنها مواجه شویم- بررسی کنیم. این مشکلات، دیدنِ خرابیهای درونی است که باید از آنها عبور کنیم. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «شما راه سعادت را نمیشناسید، مگر زمانیکه بشناسید چه کسانی راه سعادت را ترک میکنند و نمیتوانید به میثاق کتاب خدا معرفت پیدا کنید مگر اینکه ببینید چه کسانی میثاق قرآن را نقض میکنند»(کافی/8/390) یعنی باید کسانی که منحرف میشوند را بشناسیم تا راه هدایت را بشناسیم. اگر اینها را نشناسیم، همینها ما را از راه راست منحرف میکنند؛ آنهم با قرآن!