چطور بر ترسم غلبه کردم؟/ همه‌چیز روی دور تند
روایت دانشجویی| پرونده بیست و هشتم| اولین ارائه
احساس می‌کردم در بزرگترین مسابقه عمرم شرکت کرده‌ام. بعد استاد من را صدا زد که یعنی دیگر وقتی نیست و باید کارم را شروع کنم. نفس عمیقی کشیدم اما از روی صندلی که بلند شدم حس کردم زمان کند شده و به پاهایم وزنه‌های چند هزار کیلویی بسته‌اند.
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار