سردبیر روزنامه لبنانی «السفیر» یکی از کسانی است که در زمان ربایش امام موسی صدر در لیبی بوده و در همین رابطه با «معمر قذافی» رهبر پیشین لیبی دیدار کرده است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، روزنامهنگار لبنانی «مهی زراقط» محتوای دیداری که در سال ۲۰۱۶ با «طلال سلمان» سردبیر روزنامه «السفیر» درباره ربایش «امام موسی صدر» و دو همراهش شیخ «محمد یعقوب» «عباس بدرالدین» در لیبی داشته، منتشر کرد.
امام موسی صدر بنیانگذار مجلس اعلای اسلامی شیعی لبنان و حزب «حرکة أمل» (جنبش أمل) به همراه محمد یعقوب و عباس بدرالدین (روزنامه نگار) در نُهم شهریور سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸) در لیبی ناپدید شد.
این یادداشت خانم زراقط در «۱۸۰post» منتشر شده و سلمان در این گفتگو که در دفترش انجام شد، گفته، خلل در روابط با لیبی دقیقا از روزهای آخر آگوست ۱۹۷۸ آغاز شد. وی در آن زمان برای انجام مصاحبهای با «معمر قذافی» رهبر پیشین لیبی عازم این کشور شده بوده و وبه صورت ناگهانی در هتل «الشاطی» که به مناسبت جشن انقلاب لیبی بسیار شلوغ بوده، عباس بدرالدین را میبیند و بدرالدین به وی میگوید که امام موسی صدر هم به لیبی آمده است.
سردبیر سابق السفیر و همراهانش شب به دیدار امام موسی صدر میروند و به آنها میگوید به واسطه «هواری بومدن» رئیسجمهور وقت الجزایر به لیبی آمده است. در الجزایر عدهای از رفتار برخی «فلسطینیهای مسلح» در جنوب لبنان شکایت داشتند، کسانی که از منازل جنوب لبنان به سمت اسرائیل تیراندازی سپس فرار میکردند و پاسخ اسرائیل به این اقدام موجب اذیت لبنانیها شده بود. بومدین با قذافی تماس گرفته و در این باره به وی صحبت کرده بود و قرار بود زمانی برای دیدار صدر و قذافی با هدف صحبت در این باره در لیبی مشخص شود. صدر به سلمان و همراهانش تأکید کرده بود قبل از ۳۰ آگوست حتما لیبی را ترک میکند.
فردای آن روز طلال سلمان در هتل بدرالدین را در حال دویدن و عجله میبیند. او میگوید که تلفنی به آنها شده و انشاءالله گشایشی در کار است. پس از آن روز دیگر سلمان و همراهانش تیم صدر را نمیبینند و فکر میکنند به لبنان بازگشتهاند، اما هنگامی که به بیروت برمیگردند میبینند خبری از صدر و همراهانش نیست و دهها تلفن به آنها درباره اینکه صدر کجاست؟ آغاز میشود.
طلال سلمان در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ به ایران میآید و دیداری با امام خمینی (ره) دارد. او ۱۴ روز در تهران میماند و یک شب دو نفر از لیبی «یک خبرنگار و یک اطلاعاتی» را در برابر اتاق خود در هتل میبیند و به او میگویند باید به لیبی بیاید. سلمان ابتدا نمیپذیرد، اما با اصرار آنها قبول میکند.
در لیبی با قذافی دیدار میکند و قذافی در سوالاتی پی در پی از او میپرسد: «میخواهم موسی صدر را بشناسم. داستانش چیست؟ ارتباط من به این موضوع چیست؟ مرده یا زنده باشد، ربوده شده یا نشده باشد، او را کشته باشم یا بخواهم بکشم، چرا او را بکشم؟ من او را نمیشناسم. ممکن است با او دیدار کرده باشم، اما به احتمال زیاد دیدار نکردهام. اما برای چه کشته باشمش؟ تو میدانی، بومدین با من تماس گرفت و گفت: با صدر دیدار کنم. ارتباط من با این موضوع چیست؟».
سلمان در پاسخ خلاصهای از شخصیت امام موسی صدر، جریان او و اقدامات قابل توجهش را برای قذافی بازگو میکند، اما قذافی پاسخ میدهد حتی اگر بزرگترین رهبر در جهان باشد، ارتباط من با ناپدید شدن او چیست؟
سلمان پاسخ میدهد که شما رئیسجمهور لیبی هستید و صدر در کشور شما ناپدید شده. قذافی دوباره حرفهای خودش را تکرار میکند و بحث میان آنها بالا میگیرد، در نهایت طلال سلمان با عصبانیت میگوید، نیروهای امنیتی شما در حفاظت از موسی صدر کوتاهی کردهاند و باید نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را به دادگاه بکشانی، اما قذافی این پیشنهاد را نمیپذیرد و طلال سلمان باز میگردد.
بعد از این دیدار روابط میان سلمان و قذافی تیره میشود. البته طلال سلمان دو بار دیگر در سالهای ۱۹۸۰ و ۲۰۰۲ به لیبی سفر کرده است.