پنج سال و بهرغم غربت و تنهایی و فقر شدید، به قدری در درس درخشش داشتند که همه استادان فوقالعاده به ایشان علاقه پیدا میکنند. در سال آخر اقامت، مادر و خواهرشان به نجف میآیند و از پدرم که در اثر سوءتغذیه زیاد بیمار شده بودند، پرستاری میکنند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شخصیت علمی و سیاسی و شیوه تاریخنگاری مرحوم استاد علامه علی دوانی، سرشار از صراحت، صداقت و آزادگی است. به نظر حضرتعالی این ویژگیها، ناشی از کدام شیوههای تربیتی و خانوادگی و اجتماعی هستند؟
همانطور که اشاره کردید در میان ویژگیهای برجسته شخصیتی پدرم، آزادگی و استقلال رأی و صداقت و صراحت و شجاعتی که ناشی از این ویژگیهاست، نمود و بروز درخشانی دارد. در مورد تاریخنگاری دقیق و وثیق ایشان، باید به این ویژگیها، حافظه بسیار قوی، نبوغ و مطالعات گسترده را نیز اضافه کرد.
سرزمین آبا و اجدادی ما «دوان»، از ویژگی خاصی برخوردار بود و آن هم اینکه هیچ وقت فئودالی نبود و در آنجا خان وجود نداشت، بلکه کدخدا داشت که معمولا مدیرترین و قابل اعتمادترین فرد روستا بود و مردم خودشان او را انتخاب میکردند. مردم آنجا خردهمالک بودند و از خودشان آب و ملک داشتند، لذا به کسی وابسته نبودند. به همین دلیل افراد آزاده و مستقلی بودند. خانواده آبا و اجدادی ما نیز به شغل کشاورزی مشغول بودند. به هر حال این ویژگی «دوان» باعث شده بود که اهالی آنجا، روحیه مبارزه و عدالتخواهی داشته باشند. پدرم هم از این امر مستثنا نبودند و وقتی آن روحیه آزادگی و استقلالطلبی در مسیر اعتقادات دینی به کار گرفته شد، افرادی، چون پدر من و عمویم ـ. که از یاران نزدیک شهید نواب صفوی بودند - در آن فضای مناسب پرورانده شدند. با چنین زمینه و فضای مناسبی عجیب نیست که از یک روستای کوچک، دهها مبارز سیاسی بیرون آمد. ذکر این نکته را هم لازم میدانم که پدربزرگ من جزو سپاه ناصر دیوان کازرونی بود که در برابر سپاه انگلیس مقاومت و به تنگستانیها کمک کردند. مرحوم ناصر دیوان کازرونی هر وقت به دوان میآمد، در خانه پدربزرگم اقامت میکرد.
چه شد که استاد دوانی تحصیل در حوزه علوم دینی را انتخاب کردند؟
اتفاقا یکی از نکات برجسته زندگی ایشان، همین مساله است که ایشان ابتدا در مدرسه فنی شرکت نفت درس میخواند. فارغالتحصیلان این مدرسه که در صورت ادامه تحصیل به عنوان مهندس در شرکت نفت استخدام میشدند، چه در آن زمان و چه حالا، از امکانات رفاهی بالا و حقوق و مزایای خوبی برخوردار بودند و زندگیشان با دیگر کارمندان دولت تفاوتهای چشمگیری داشت، اما پدرم در ۱۴ سالگی و به رغم زمینههای خانوادگی و خویشاوندی متفاوت با اراده ایشان، تصمیم میگیرند از مسلک شیخیگری خانواده مادری دوری کنند و در مسلک روحانیت شیعه درآیند. اتخاذ چنین تصمیمی در آن فضا و با وجود مخالفت همه، آن هم در سنین نوجوانی، آزادگی و صلابت اراده ایشان را بهخوبی نشان میدهد.
در کجا تحصیل علوم حوزوی را آغاز کردند؟
در نجف اشرف که آن هم حکایت خاص خود را دارد. ایشان همراه با عدهای از زوار به صورت قاچاقی با لنج کوچکی از طریق اروندرود، خود را به عراق و نجف میرسانند. ایشان در عراق، در سن نوجوانی، تک و تنها زندگی میکنند و درس میخوانند. میگفتند: آن زمان هر کاروانی که میآمد، برای همه طلاب پول و پیغام میآورد، غیر از من که هیچوقت نه نامهای داشتم، نه پیغامی!
چه مدت در نجف بودند؟
پنج سال و بهرغم غربت و تنهایی و فقر شدید، به قدری در درس درخشش داشتند که همه استادان فوقالعاده به ایشان علاقه پیدا میکنند. در سال آخر اقامت، مادر و خواهرشان به نجف میآیند و از پدرم که در اثر سوءتغذیه و فشار درسی زیاد بیمار شده بودند، پرستاری میکنند!
چه شد که به ایران برگشتند؟
پزشکان توصیه میکنند که به خاطر بدی آب و هوای عراق، باید به مناطق خوش آب و هواتری بروند و ایشان به ناچار به آبادان و نزد خانوادهشان برمیگردند، ولی بعد از مدت کوتاهی راهی شهرهای مختلف ایران شدند و در جاهای مختلف به سخنرانی پرداختند و منبر رفتند.
ظاهرا ازدواج ایشان هم به شیوه سنتی و بهخصوص براساس تصمیم خانواده نبوده است. اینطور نیست؟
همینطور است. ایشان خلاف سنتهای خانوادگی و بهخصوص رسم و رسوم آبا و اجدادی - که بزرگترهای خانواده و فامیل دخترها و پسرها را برای یکدیگر درنظر میگرفتند - زمانی که به نهاوند میروند، متوجه میشوند که آیتا... احمد آلآقا نهاوندی از نوادگان علامه وحید بهبهانی فوت کرده و از ایشان دختری باقی مانده است. پدرم تصمیم میگیرند که با این دختر خانم ازدواج کنند و انصافا یکی از سعادتمندانهترین و پربارترین ازدواجهایی بود که صورت گرفت. مادرم تا آخرین دم حیات لحظهای از پدرم غافل نبودند و فقدان ایشان بسیار برای پدرمان سنگین بود.
تاریخنگاری مرحوم دوانی تشخص ویژهای دارد. ویژگیهای شیوه کار ایشان از نظر شما کدامند؟
مرحوم پدر همانگونه که در زندگی شیوه مستقلی داشتند، در نگارش تاریخ و پژوهش هم بهرغم احترام به تمام بزرگان این حوزه، از احدی پیروی نمیکردند و بسیار مستقل بودند. ایشان اصرار و تأکید داشتند که کار تکراری انجام ندهند و موضوعاتی که انتخاب میکردند، همه بکر و تازه بودند. ذکر این نکته را ضروری میدانم که ایشان در واقع نخستین مبدع تاریخ فلسفه اسلامی هستند و تا آنجا که مطالعات خود بنده قد میدهد و نیز با پرسوجوهایی که از اهل فن کردهام، پیش از ایشان، نه تنها کتاب که مقالهای هم به زبان فارسی یا عربی در این زمینه نداریم که کسی به آنها استناد کرده باشد.
کتاب نقد عمر ایشان، بسیار دلنشین و به تعبیری دلی است. نظر شما در این باره چیست؟
همینطور است. پدرم این کتاب را با دلشان نوشتهاند و به همین دلیل هم بسیار بر دل مینشیند. من از طیفها و گروههای بسیار متفاوتی شنیدهام که این کتاب را دوست داشتهاند. مدتی در آلمان بودم و کسانی در آنجا به من میگفتند: باورمان نمیشود که یک روحانی که به مورخ انقلاب بودن مشهور است، در کتاب خاطراتش بنویسد که در بین قوای خارجی که به ایران آمدند، روسها از همه بهتر با مردم رفتار کردند! ایشان در کتاب خاطراتشان به اشغال ایران توسط قوای روس در شهریور ۱۳۲۰ اشاره میکنند و میگویند: آمریکاییها در این زمینه از همه متجاوزتر بودند و انگلیسیها در رتبه بعدی قرار داشتند، اما روسها این امور را بسیار رعایت میکردند. برای کسی که خودش سالها عضو حزب کمونیست شوروی و مترجم بسیاری از کتابهای مارکسیستی به فارسی بود، قابل باور نبود که یک روحانی بدون ترس از تبلیغات غرب مسیحی، درباره قوای استالین چنین حکمی بدهد.
پدر در روزهای پایانی حیات، چه توصیههایی به شما داشتند؟
ایشان یک ماه قبل از فوت منزل خود را فروختند و پس از پرداخت قرضهایشان، بقیه را بین فرزندانشان تقسیم کردند و مقداری را هم به بعضی از اقوام نیازمند دادند! همه ما با این کار مخالف بودیم و سر درنمیآوردیم که چرا این کار را میکنند، با این حال ایشان میگفتند: «فکر مرا نکنید! بالاخره جایی برای زندگی پیدا میکنم». مهمترین دارایی ایشان کتابخانهشان بود که یک هفته قبل از عید غدیر و در روز عید قربان در مقابل جمع، مرا مکلف کردند که آن را وقف کتابخانهای کنم که مزین به نام امیرالمؤمنین (ع) است. ایشان همیشه کارهایشان را با مشورت با ما انجام میدادند، به همین دلیل عجله و شتاب ایشان برایمان عجیب بود. در مورد کتابهای خودشان هم فرمودند: «کتابهایی که زحمت دوندگی ندارند و خود ناشر چاپ میکند، حقالتألیفش را بین خودتان به طور مساوی تقسیم کنید. آنهایی هم که زحمت دوندگی دارد، هر کسی که دنبالش رفت، حقالتألیفش متعلق به خود اوست».
شهید نواب صفوی مثلث پدر، عمو و نواب
هنگامی که ایشان در ۱۹ سالگی تصمیم گرفتند با قدرت هر چه تمامتر با بهاییها و پیروان فرقههای لائیک به مبارزه برخیزند، رسما وارد عرصههای مبارزاتی شدند. پدرم به شهید نواب صفوی علاقه بسیار زیاد داشتند و بیتردید رفاقت با او در تقویت روحیه مبارزهجویی در ایشان بسیار مؤثر بوده است.
عمویم نیز که پیش از این گفتم از یاران نزدیک شهید نواب صفوی بود.
سیدحسین نصر نصر گفته بود فکر میکردم پیرمردی
اولین کتاب پدرم تحت عنوان «جلالالدین دوانی»، نخستین گام در زمینه نگارش کتاب تراجم شیعه به زبان همهفهم و غیرتخصصی و البته سهل و ممتنع است. این کتاب در عین حال که برای مردم عادل قابل فهم و مفید است، نزد صاحبنظران نیز ارج و قرب خاصی دارد. در دوران تحصیل، شرح عرشیه ملاصدرا نوشته هانری کُربن و ترجمه دکتر سیدحسین نصر را میخواندم و دیدم که در حاشیه آن نوشته شده: به کتاب جلالالدین دوانی اثر محقق محترم آقای علی دوانی رجوع شود. پدرم میگفتند: «زمانی که تو به زندان افتادی و من ناچار شدم به دانشکدهات بروم، دکتر نصر وقتی مرا دید باور نکرد که من نویسنده آن کتاب هستم. تصور کرده بود که یک پیرمرد آن کتاب را نوشته و نه یک طلبه در سن بیست و دو سه سالگی».
علامه بهبهانی و بروجردی ماجرای بوسه بروجردی
ایشان در ۲۵ سالگی به دلیل نگارش کتاب علامه وحید بهبهانی، مورد تقدیر آیتا... العظمی بروجردی قرار میگیرند که انعکاس گستردهای داشت.
علامه وحید بهبهانی، در واقع اخباریگری را برانداخت و شیوه اجتهاد را تأسیس کرد، از اینروی پدر علاقه ویژهای به ایشان داشتند. نکته جالب توجه این است که وقتی پدرم این کتاب را خدمت آیتا... العظمی بروجردی میبرند، ایشان به قدری از خواندن کتاب مشعوف میشوند که پدر را به حضور میطلبند و در حضور جمعی چهره ایشان را میبوسند و با خوشحالی میفرمایند: «بسیار استفاده کردم.»
شیخ فضلا... و جلال جلال مقاله پدرم را خواند و «غربزدگی» را نوشت
یکی از شخصیتهای مظلوم تاریخ معاصر، شهید آیتا... شیخ فضلا... نوری است که ظاهرا کسی غیر از مرحوم پدرم و جلالآل احمد جرأت دفاع از وی را نداشتند.
تاریخنگاری معاصر از چهره این شهید بزرگوار، تصویری مخدوش و خائن ساخته بود. دفاع از شیخ فضلا... نوری براساس دلایل متقن و مستندات قوی و با استناد به لوایح شیخ، اولینبار توسط پدرم صورت گرفت و پس از آن که جلالآلاحمد با خواندن مقاله پدرم نظرش نسبت به شیخ تغییر کرده بود، کتاب غربزدگی خود را نوشت و برای ایشان هم فرستاد. همانطور که اشاره کردم، پدرم علاقه بسیار زیادی به دفاع از چهرههای مظلوم تاریخ داشتند و انصافا در این زمینه پیشتاز بودند. این روحیه در احیای منابع تاریخیای هم که عمدا مورد ارجاع قرار نمیگرفتند، وجود داشت. مثلا تا قبل از مقاله پدرم در جایی ندیدهام کسی به لوایح شهید شیخ فضلا... نوری اشاره کرده باشد. پدر در واکنش به بیمهری کسانی که از آثار ایشان استفاده میکردند و به خود زحمت اشاره به مأخذ را نمیدادند، میگفتند: «وقتی کسی مثل حامد الگار در کتابهایش به کتاب من به عنوان نخستین و معتبرترین سند استناد میکند، چه نیازی به دیگران دارم؟»
احمد کسروی به امام گفت: «تاریخ مشروطه» را بخوان!
خودشان میگفتند: قبل از شروع نهضت، روزی به امام عرض کردم: حتما تاریخ مشروطیت کسروی را بخوانند. امام فرموده بودند: او که ضددین است و پدر گفته بودند: با این همه به حقایقی بانهایت دقت اشاره کرده که دیگران نکردهاند، البته حقایقی را هم پنهان کرده یا کامل نگفته است! با این همه پدرم حتی از بیان انتقادات خود نسبت به کسانی که بهشدت به آنها علاقه داشتند هم، پرهیز نمیکردند. ایشان ارادت و علاقه خاصی به شهید نواب صفوی داشتند، با این همه از بعضی از کارهای او انتقاد میکردند.
علی حاتمی فیلمنامه شاعر سینما برای امام خمینی
در دورهای که مدیرعامل بنیاد فارابی بودم، مرحوم علی حاتمی در بستر بیماری بود و من به عیادتش رفتم. در آنجا کتاب «امام خمینی در آئینه خاطرهها» نوشته پدرم را دیدم. ایشان همین که مرا دید گفت: «به شما برای داشتن چنین پدری تبریک میگویم!» برایم عجیب بود که چه رابطهای بین ایشان و پدر من وجود دارد. معلوم شد که به ایشان سفارش شده که درباره حضرت امام سناریویی بنویسد. ایشان میگفت: «کتاب پدر شما مثل یک سناریوی دکوپاژ شده است، ایشان دقیق توضیح میدهد که امام از دور میآمد، با دست راستش عبایش را جمع کرده بود و دست چپش حرکت میکرد، از پیادهرو عبور میکرد و مثل همیشه نگاهش به زمین بود و... خلاصه با چنان دقتی جزئیات را توصیف میکنند که من سینماگر نیازی به دکوپاژ ندارم!» در کتاب نقد عمر هم ایشان طوری نوشتهاند که گویی خودشان مخاطب کتاب هستند. انگار دارند زندگیشان را برای خودشان یا خدا بازگو میکنند.