به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، به نقل از مرکز رسانه قوه قضائیه، در ابتدای جلسه دادگاه قاضی پورمریدی ضمن اعلام رسمیت جلسه از محمدرضا شمسی یکی دیگر از خواهان این پرونده خواست جهت ارائه توضیحات در جایگاه قرار گیرد.
شمسی ضمن قرارگیری در جایگاه گفت: برای پیدا کردن کار در سال ٨١ به ترکیه رفتم که توسط اعضای فرقه رجوی ربوده شدم. آنها بعد از حمله آمریکا به عراق و سرنگونی دولت عراق در کوهستان سرگردان بودند.
وی گفت: دو نوبت مرا زندانی کردند؛ چند بار اعتراض کردم و مرا به زندان انداختند و شکنجه کردند.
شمسی بیان کرد: در این مدت فشارهای روحی و جسمی بر من وارد شد و بیش از سه ماه در زندان منافقین زندانی بودم و در شرایط کنونی نیز از این آسیبها رنج می برم و از دادگاه تقاضای محکومیت سرکردگان فرقه رجوی را دارم.
وی گفت: من اواخر سال ٨٣ به کشور بازگشتم، زمانی که رفتم متأهل بودم و دو فرزند داشتم.
در ادامه، نادر چپچاپ یکی دیگر از خواهان پرونده در جایگاه قرار گرفت و گفت: از اینکه این فرصت به من داده شد تا از حقوق خود دفاع کنم از دادگاه سپاسگزارم. طی چهار سال که در گروهک بودم آسیبهای فراوانی به من وارد شد.
وی بیان کرد: مرا فریب دادند و از ترکیه و به طور غیرقانونی به عراق بردند. ناخنهای پاهای مرا بدون بی حس کردن کشیدند و مرا مجبور میکردند در کارهای نظامی، خدماتی و تشکیلاتی شرکت کنم و همین کار موجب عفونت پاهایم شد.
چپچاپ گفت: مرا فریب دادند که در آلمان به من کار میدهند و من اصلاً دنبال این موضوعات نبودم. میگفتند مرا می کشند و در حیاط دفن میکنند و از من به عنوان شهید خود یاد میکنند، من گفتم برای مبارزه نیامدم.
وی عنوان کرد: به علت اعتراض به رفتارهای آنها توسط صمد امیری در زندان به مدت یک ماه و نیم بازداشت شدم. در نهایت پس از بازگشت به ایران و عدم مداوای پاهایم هر دو پایم از مچ قطع شد.
چپچاپ بیان کرد: محمدجواد اسدی و حسین ولیپور دو نفر از شاهدان من هستند که البته یکی از آنها به ایران نیامد.
محمدجواد اسدی، ضمن قرارگیری در جایگاه بیان کرد: من سه سال و نیم در اسارت فرقه منافقین و چهار سال در اسارت آمریکا بودم و شاهد بودم که به دلیل کار زیاد ناخنهای چپچاپ را کشیدند.
وی گفت: همه افراد برای کار آمده بودند و متفق القول سر همه ما کلاه گذاشتند. زمانی که در اشرف به ما لباس نظامی دادند، ما گفتیم ما برای جنگ نیامدیم.
اسدی عنوان کرد: حرف اصلی آنها زمانی که میگفتیم نمیمانیم، این بود که ورود ما به عراق غیرقانونی است و ١٥ تا ٢٠ سال زندان دارد.
وی بیان کرد: بعد از حمله عراقیها موفق شدیم به سمت کمپ امریکاییها فرار کنیم اما آنها دستشان با منافقین در یک کاسه بود و چهار سال و نیم در کمپ امریکاییها بودیم.
وی بیان کرد: من یک ماه بود که ازدواج کرده بودم و در اواخر دی ماه ٨٠ وارد گروهک شدم و تابستان ٨٣ از آنجا فرار کردم و از دادگاه خواستار محکومیت فرقه رجوی هستم.
در ادامه فتح الله اسکندری یکی دیگر از خواهان در جایگاه قرار گرفت و گفت: به عنوان سرباز وظیفه به جبهه اعزام شدم و پس از برخورد گلوله و ترکش اسیر منافقین شدم. در سه ماه اول اسارت مرا در یک قفس نگه میداشتند و میگفتند باید به خواستههای آنها عمل کنیم. مدت ١٧ سال در آنجا محبوس بودیم.
وی گفت: از شدت فشارها آقای خدام گلمحمدی روی خود نفت ریخت و خود را آتش زد، اما زنده ماند ولی او را جایی بردند که دیگر ندیدم و حجت عزیزی و کریم پدرام با گلوله به خود شلیک کردند و فردی به نام رسول که دو چشم او نابینا بود با ریختن نفت خودش را آتش زد.
اسکندری بیان کرد: سه گلوله به دست من و یک ترکش توسط فرقه رجوی به من برخورد کرد.
اکبر خباره یکی دیگر از خواهان گفت: پس از اینکه در جنگ اسیر عراقیها شدم در آنجا با شتستشوی مغزی وارد گروهک شدم و ١٧ سال در فرقه بودم.
وی بیان کرد: در جریان حمله آمریکا به کویت به مدت ٤٥ روز در بیابانها پراکنده بودیم و با روزی ٥ عدد خرما سپری کردیم. روی بازویم یک خالکوبی به اسم مادرم داشتم که گفتند باید سوزانده شود و با هویه برقی سوزاندند، چون با خانواده شدیداً مشکل داشتند.
خباره بیان کرد: الیاس کرمی در پی شدت فشارها در حمام شاهرگ خود را زد و مرد.
وی گفت: ١٧ سال از بهترین دوران عمرم را به بدترین شکل از دست دادم که باعث و بانی آن گروهک و این فرقه نامشروع بود.
خباره بیان کرد: فرقه منافقین آبروی مرد، آزادی خواهی و انقلابی را در دنیا بردهاند و از مجامع حقوق بشری میخواهم که اینها را پای میز محاکمه بکشند.
وی اظهار کرد: از دولت و قوه قضائیه تشکر دارم که چنین امکانی را خلق کردند تا بتوانیم حرفهای خود را به گوش دنیا برسانیم. از دولت و وزارت خارجه خواهش میکنم ما را در این پرونده یاری کنند تا بتوانیم به حقوق از دست رفته خود برسیم.
هادی شبانی یکی از مطلعین ضمن قرارگیری در جایگاه گفت: نزدیک به ٢٠ سال در مناسبات گروهک بودم و سال ٨٣ فرار کردم. آمدهام شهادت دهم همه مطالبی که عنوان شد کاملاً دقیق و درست است و مسئول خیلی از بچهها در پذیرش بودم.
وی بیان کرد: زمانی که در مناسبات فرقه پا گذاشتیم همه چیزهایی که در ذهن خود بافته بودیم از بین رفت و اجازه یکبار تماس تلفنی من با خانوادهام را ندادند. در ترورها فقط کشتن و ریختن خون مردم ایران مهم بود. در راهپیمایی ٢٢ بهمن قرار بود عملیات انجام دهم که خوشبختانه نشد.
قاضی پورمریدی خطاب به این مطلع گفت: آیا از کادر سرکردگان منافقین پرسیدید که چطور مریم رجوی همسر مسعود رجوی شد مگر مخالف خانواده نبودند؟
شبانی گفت: در مناسبات فرقهای افراد پایین نمیتوانند سوال کنند و مواردی خط قرمز محسوب میشد و حق سوال نداشتیم و ما صرفاً اجراکننده دستورات بودیم.
وی عنوان کرد: من در عملیات مرصاد زخمی شدم و برای این فرقه زخمی شدم اما حاضر نشدند زمانی که به کمپ امریکاییها رفتم لباسهایم را به من بدهند.
ایرج صالحی یکی دیگر از مطلعین ضمن قرارگیری در جایگاه گفت: من ٢٠ سال تا سال ٨٣ در این فرقه بودم. این فرقه ما را از عزیزانمان جدا کرد و ارتباط با خانواده را ممنوع کرد.
وی گفت: یکی از راهکارهای آنها این است که افراد را مجبور میکردند افکار درونی خود را نیز بگویند. رجوی برای اینکه شکست در عملیات مرصاد را گردن اعضا بیندازد انقلاب طلاق راه انداخت.
صالحی عنوان کرد: خیلی از افراد در این سیستم خروج ممنوع، اقدام به خودکشی کردند. سال ٨٠ رجوی گفت هر کس میخواهد برود باید چهار شرط را بپذیرد. شرط اول این بود که جلوی افراد بگوییم مشکل جنسی داریم و شرط دوم این بود که ما را تحویل دولت عراق میدادند و دو سال هم در زندانهای سازمان بمانیم و سپس ما را به ایران بفرستند.
وی گفت: یکی از افراد خدام گلمحمدی بود که دست به خودسوزی زد و خود را آتش زد و زنده ماند، اما معلوم نیست چه بلایی سر او آوردند.
صالحی بیان کرد: به ما میگفتند خونمان مال مسعود رجوی است یعنی تعیین میکند چگونه میمیریم و نفسمان مال مریم رجوی است یعنی تعیین میکند در روزها چه کنیم و به عنوان برده محسوب میشدیم.
وی بیان کرد: حاضرم شهادت دهم که این فرقه چه شکنجهها و بلاهایی سر اعضا و خانواده اعضا آورد.
ایرج صالحی یکی دیگر از مطلعین ضمن قرارگیری در جایگاه گفت: من ٢٠ سال یعنی تا سال ٨٣ در این فرقه بودم. این فرقه ما را از عزیزانمان جدا کرد و ارتباط با خانواده را ممنوع کرد.
وی گفت: یکی از راهکارهای آنها این بود که افراد را مجبور میکردند افکار درونی خود را بگویند. رجوی برای اینکه شکست در عملیات مرصاد را گردن اعضا بیندازد انقلاب طلاق راه انداخت.
صالحی عنوان کرد: خیلی از افراد در این سیستم خروج ممنوع، اقدام به خودکشی کردند. سال ٨٠ رجوی گفت هر کس میخواهد برود باید چهار شرط را بپذیرد. شرط اول این بود که جلوی افراد بگوییم مشکل جنسی داریم و شرط دوم این بود که ما را تحویل دولت عراق میدادند و دو سال هم در زندانهای گروهک بمانیم و سپس ما را به ایران بفرستند.
وی گفت: یکی از افراد خدام گلمحمدی بود که دست به خودسوزی زد، اما زنده ماند، معلوم نیست چه بلایی سر او آوردند.
صالحی بیان کرد: به ما میگفتند خونمان مال مسعود رجوی است یعنی تعیین میکند چگونه میمیریم و نفسمان مال مریم رجوی است یعنی تعیین میکند در روزها چه کنیم و به عنوان برده محسوب میشدیم.
وی بیان کرد: حاضرم شهادت دهم که این فرقه چه شکنجهها و بلاهایی سر اعضا و خانواده اعضا آورد.