گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ کوئنتین جرم تارانتینو متولد ۲۷ مارس ۱۹۶۳ شهر ناکسویل در ایالت تنسی آمریکا است. پدر او هنرمندی نام آشنا در عرصه بازیگری و نوازنده موسیقی و مادرش یک پرستار بود. اوکارگردان، بازیگر، فیلمنامه نویس که برنده جایزه نخل طلایی بهترین کارگردان و جایزه اسکار بهترین فیلمنامه نویسی را از آن خود کرد. تارانتینو علاقه بسیار زیاد به صنعت سینما داشت.
در آغاز جوانی ترک تحصیل کرد و ابتدا فعالیتهای خود را با یادگیری بازیگری آغاز کرد و اصلیترین بازی اش تقلیدی از نقش الویس پرسیلی در بخشی از رشته فیلمهای دختران طلایی بود. او بصورت همزمان در یک مغازه اجاره فیلم هم مشغول به کار شد. در دهه ۸۰ شروع به تجربه کارگردانی کرد. در دهه ۹۰ بصورت مستقل فیلمسازی را آغاز کرد و فیلم «سگهای انباری» را ساخت.
این فیلم جز فوق العادهترین فیلمهای مستقل تمام اعصار شناخته شد. او با نوشتن فیلمنامه «عشق حقیقی» در سال ۱۹۹۲ وارد عرصه فیلمنامه نویسی شد. عشق حقیقی به کارگردانی تونی اسکات جلوی دوربین رفت. جریان فیلمهای نوآر بر روی فیلمسازی تارانتینو تاثیر چشمگیری گذاشتند. او از معدود کارگردانانی است که بدون تجربه آکادمیک و تحصیلات دانشگاهی دست به تجربه در این صنعت زد و توانست موفق عمل کند و همین امر سبب شد سبکی جدید و مستقل را به سینما معرفی کند. او همیشه میگوید: من سینما رفتم، ولی مدرسه سینما نرفتم.
تارانتینو به ساخت فیلمهایی با ساختار غیر خطی و پست مدرن شهرت دارد. به دلیل استفاده وی از موسیقی برای القا فضایی خاص در فیلم مشهور به «دی جی» است. آثار این کارگردان ریشه در سینمای سیاه فرانسه و سینمای کلاسیک گانگستری آمریکا داشته و نشان دهندهی خشونت و بی رحمی جامعه مدرن آمریکا است. از مشخصه فیـلمهای او میتـوان به: ارجـاع به فیلمهای گذشتـه، دیـالوگهای جـذاب، روایت غیر خطی، خشونت بی پروا و همچنین دقت در انتخاب موسیقی اشاره کرد. تارانتینو از بسیاری کارگردانان بزرگی مانند؛ دی پالما، گدار، کورباچی، فولر، مامیت و داگلاس سیرک تاثیر پذیرفته است.
مجموعه فیلمهای او شامل: سگهای انباری (۱۹۹۲)، داستان عامه پسند (۱۹۹۴)، چهار اتاق (۱۹۹۵)، جکی براون (۱۹۹۷)، بیل را بکش ۱ (۲۰۰۳)، بیل را بکش ۲ (۲۰۰۴)، ضد مرگ (۲۰۰۷)، حرامزادههای لعنتی (۲۰۰۹)، جنگجوی زنجیر گسسته (۲۰۱۲)، هشت نفرت انگیز (۲۰۱۵)، روزی روزگاری در هالیوود (۲۰۱۹) میشود.
دغدغه اصلی این کارگردان نمایش دنیای تکان دهنده تبهکاران است که خشونت به حد اعلا خود میرسد و تماشاگر را در فضایی خونین تنها میگذارد. استیو بوشمی، از بازیگران سرشناس سینما، درباره سبک فیلم سازی تارانتینو میگوید: سبک وی نوعی انفجار انرژی، ولی در عین حال متمرکز است. بابت همین سبک است که وی در سرتاسر جهان به چهرهای سرشناس تبدیل شده است.
سبک فیلم سازی وی به نوعی است که حس خنده مخاطب را در زمان دیدن صحنهای که خنده دار نیست تحریک میکند. البته خود تارانتینو در این خصوص میگوید فیلم هایش همگی درام هستند و هیچکدام در ژانر کمدی نیستند. مضمون سه فیلم مشهور تارانتینو که خشونت در آن به تصویر کشیده شده است عبارت اند از: سگهای انباری (سختی و شفقت دنیای تبهکاران)، داستان فرومایه (طنز تلخ از انسانهایی با جایگاه و درجات مختلف از بی رحمی)، جکی براون (جنگی سرد برای بقا و زندگی).
نخستین فیلم تارانتینو «سگهای انباری» با بازی هاروی کیتل، تیم راث، کریس پن، مایکل مونس، ساخته شد. خود تارانتینو نیز در این فیلم به ایفای نقش پرداخت. فیلم ماجرای قبل و بعد از یک سرقت مسلحانه را روایت میکند. شش سارق (با نامهای مستعار آقای سفید، آقای طلایی، آقای صورتی، آقای نارنجی، آقای آبی و آقای قهوهای) که از طرف گنگستری به نام 'جو کپت و پسرش ادی برای سرقت از یک فروشگاه الماسفروشی اجیر میشوند. ما هیچ وقت صحنه دزدی را نمیبینیم و فقط حوادث پیش و پس از آن را شاهد هستیم.
از بین سارقان، آقای آبی و قهوهای در حین دزدی کشته میشوند و آقای نارنجی نیز زخمی میشود. آنها متوجه میشوند یک نفر آنها را لُو داده است، زیرا پلیسها در آنجا کمین کرده بودند. هر کدام از اعضا در پی پیدا کردن کسی است که آنها رو لو داده است. سگهای انباری با بودجه ۱۰۲ میلیون دلاری ساخته شد و در آمریکا ۲۰۸ میلیون دلار فروخت.
اکثر سکانسهای این فیلم الهام گرفته از آثار کلاسیک است برای مثال سکانس شکنجه پلیس زندانی شده با الهام و بر اساس فیلمهای the big combo و Django بود. نام گذاری شخصیتهای فیلم نیز قبلا در فیلم taking of pelhamone two three دیده شده بود. این فیلم به درونمایهی پوچی و بیرحمی دنیای تبهکاران میپردازد و تحت تاثیر فیلم «کشتار» استنلی کوبریک است. سگهای انباری فیلم سیاه با بودجه ساخت اندک بود که در ژانر جنایی- پلیسی روی پرده رفت.
دومین فیلم او «داستان عامه پسند» از سه اپیزود جداگانه تشکیل شده است که هرکدام نشان دهنده بی رحمی دنیا است. این فیلم مثل آثار قبلی این کارگردان براساس ساختار اپیزودیک است و همواره پایبند به سنتهای ادبی است تا قواعدهای معمول سینمایی. فیلم روایتی است از دو آدم کش به نامهای وینسنت و جولز از طرف مارسلوس والاس مأموریت مییابند تا چمدانی را که دزیده شده، از سارقان پس بگیرند و در جریان این عملیات به طرز معجزه آسایی نجات پیدا میکنند. این اثر در نهایت موفق به کسب درآمدی معادل ۱۰۰ میلیون دلار شد.
داستان عامه پسند توانست نامزد دریافت شش اسکار شود که شامل بهترین تصویر سازی، کارگردانی، فیلم نامه، هنرپیشه، بازیگر مرد نقش دوم، بازیگر زن نقش دوم شد. داستان عامه پسند در جشنواره کن سال ۱۹۹۴ جایزه نخل طلا را از آن خود کرد و نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد، ولی در رقابت با فیلم فارست گامپ جایزه را واگذار کرد.
فیلم بعدی او «جکی براون» به گونهای متفاوت ظاهر شد و ارائه دهنده داستانی پیچیدهتر و فرجام دنیایی خشونت زده انسانهایی است که از قانون پیروی نمیکنند. در فیلم جکی براون، زنی میانسال خود را در مهلکهای بزرگ مییابد که یا از آن منفعت میبرد و یا به قیمت جانش تمام خواهد شد. او مهماندار هواپیمایی است که پولهای یک فروشنده اسلحه را جابه جا میکند. وی در یکی از ماموریتهای خود توسط دو نفر از مامورین پلیس دستگیر میشود.
آنها از وی میخواهند که با آنها همکاری کرده و باعث دستگیری فروشنده اسلحه و در نتیجه آزادی خود شود. جکی میداند که درصورت لو دادن حتی نام رئیس خود، زنده نخواهد ماند. در این میان با مکس چری آشنا میشود که ضمانت وی را برای آزادی از زندان بعهده گرفته است. حال جکی باید نقشهای برای رها شدن از دست مامورین پلیس و فروشنده اسلحه بیابد.
چهارمین فیلم سینمایی تارانتینو در سال ۲۰۰۳ میلادی ساخته شد به نام «بیل را بکش» که در دو قسمت «بیل را بکش ۱» و «بیل را بکش ۲» فیلمبرداری شد. بخشی از این فیلم شرقی و بخشی آمریکایی است. خشونتی بی اندازه که بصورت افراطی نشان داده میشود. انتقامی ساده که بصورت حماسهای عظیم تبدیل میشود. بئاتریس کیدو ملقب به عروس بعد از سپری کردن ۴ سال در کما و به هوش آمدن، تصمیم میگیرد تا از افرادی که در مراسم عروسیش، شوهر و بچهاش را به قتل رساندهاند انتقام بگیرند.
تارانتینو بسیار علاقهمند به صحنههای موزیکال بود. در داستان فرومایه صحنههای موزیکال بصورت غیر خطی و غیر موازی با داستان فیلم پیش میرود و به نوعی برای افزودن جذابیت به فیلم استفاده شده. موسیقی در فیلمهای تارانتینو رکن اساسی و جایگاه بالایی را برخوردار است. تارانتینو در مصاحبهای میگوید: من در حالی که به موسیقی گوش میدهم صحنههای فیلم هایم را با ریتم آن آهنگ خلق میکنم. به اعتقاد ژان بروکس منتقد گاردین، شاید هیچ سینماگری به اندازه تارانتینو به موسیقی متن فیلمش وابسته نباشد. تارانتینو خود نیز در این باره میگوید: اگر نمیتوانستم امتیاز فلان موسیقی را بگیرم، فلان فیلم را نمیساختم.
تارانتینو درباره حضور و نقش ستاره در فیلمها معتقد است: من به حضور ستارهها در فیلمها اعتقاد دارم و نمیتوانم تاثیر جاذبه نقش آفرینی آنها بر تماشاگر عام سینما را نادیده گرفت، اما بر این ویژگی تعریف دارم. یک فیلمساز به امید دیده شدن اسامی ستارهها در پوسترهای تبلیغاتی فیلم و فروش بیشتر فیلمش از بازی این افراد با وجود دستمزد بالا استقبال میکند، اما طبق نظرسنجیها مشخص شده است که اهمیت حضور ستارهها در آثار سینمایی به دو یا سه روز اول نمایش بر میگردد. چرا که تماشاگران هفته اول نمایش اغلب مخاطبانی هستند که به دلیل حضور ستارهها برای دیدن فیلم میآیند و از هفتهی دوم به بعد آنهایی به سمت فیلم میآیند که دلایلی اساسیتر از حضور ستارهها دارند. بازیگران بسیاری میخواستند که با تارانتینو به دلیل هوش و استعداد فوق العاده او در نوشتن دیالوگ همکاری کنند.