به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در ابتدای این نشست، هر کدام از حضار بخشهایی از کتاب را روخوانی کردند و سمیه جمالی، شاعر و منتقد ادبی در سخنانی گفت: این روایت داستانی مستند را دیشب خواندم و واقعا احساس کردم که با یک نویسنده حرفهای روبرو هستیم و این به خاطر تأثیرگیری من از شخصیت حاج قاسم سلیمانی نیست. جملات کوتاه و ساده و حرفهای که در کار نویسندگان به چشم میخورد، در این متن، قابل توجه است. این در حالی است که این متن به نیت کتاب نوشته نشده و با کمترین ویرایش، تبدیل شده به کتابی که حالا در دستان ماست. متن این کتاب بسیار روان و راحتخوان است و با سادهترین کلمات توانسته به خواننده تصویر بدهد. چیزی که خیلی توجه من را جلب کرد، تصویرهای بدیع و شفاف است، بدون این که احساس کنیم نویسنده برای ارائه تصاویر تلاش زیادی کرده است.
جمالی ادامه داد: حاج قاسم به راحتی از دریچه نگاه کودکیاش به سادگی این تصویرها را به خواننده منتقل میکند و ما هم از خواندنش لذت بردیم. من شگفتزده شدم وقتی برخی تجربیات حاج قاسم در روستا را در این کتاب خواندم. در بین سیاستمدارها، کتابهای خاطرات زیادی دیده میشود، اما بیشتر به حوادث و اتفاقات کاری اشاره دارند در حالی که نگاه حاج قاسم به زندگی در این متن، بسیار فراتر است و ما با یک روایت شیرین و گرم مواجه هستیم. پیشنهاد میکنم هر کسی با هر سن و سالی از این کتاب، بهره ببرد. من معمولا وقتم را برای کتابی که وزن ادبی ندارد نمیگذارم، اما این کتاب به لحاظ ادبیات هم بسیار قابل توجه بود.
محسن باقری اصل، نویسنده و منتقد ادبی هم در این نشست گفت: به همه عشاق حاج قاسم و به همه دشمنانش پیشنهاد میکنم این متن را بخوانند. ما در تشییع پیکر حاج قاسم گستره متنوعی از علاقمندان حاج قاسم را دیدیم و به همه آنها توصیه میکنم که این نوشته را بخوانند. من قول میدهم که لذت زیادی ببرند.
وی ادامه داد: من حاضرم با هر نویسنده و منتقدی در هر کجای ایران درباره ادبیات این کتاب که فوقالعاده است، گفتگو کنم. حاج قاسم به فرم سادگی بعد از پیچیدگی رسیده است. حاج قاسم ادبیات را میفهمد و کمند آدمهایی که بتوانند صحنهها را به این خوبی بنویسند. مثلا در جایی از کتاب، نویسنده موتیفوار رگهای از ترس را بدون این که بخواهد به ژانر وحشت نزدیک بشود، پیش میبرد. این روند خصوصا تا صفحه ۴۶ کتاب ادامه دارد.
این منتقد ادبی ادامه داد: نویسنده از زمانی که پشت مادرش بوده جهان را نظاره کرده و این نوع نگاه تا آخر متن جریان دارد. حتی بدخطی سردار به خاطر آسیبی که به دستشان وارد شده بود هم زیبا و دوستداشتنی است. نویسنده بخش کودکی را خیلی خوب میبیند. ما با یک نویسنده بیسانسور مواجه هستیم که بسیار آشناییزدایی دارد.
باقری اصل با اشاره به این که خیلی از بزرگان بعد از فوتشان به کلیشه تبدیل میشوند، گفت: این متن، نشان میدهد که نویسندهاش کلیشه نیست. حاج قاسم فیزیک را میفهمد و وقتی مینویسد، خودش را سانسور نمیکند. حاج قاسم با چشمانش دقیق دیده است. مثلا روضه امام حسین را با نذری بعدش میبیند و اصلا خبری از مسائل متافیزیک نیست. این فرمی است که از آن حرف میزنیم. «مقاومت» با زندگی مقاومانه این آدم درست میشود که در کتاب میشود آن را دید.
نویسنده کتاب «زندگی در روزهای قرمز» اظهار کرد: ما توقع داریم کسی که تا سه سالگی شیر مادرش را میخورد، انسان لوسی باشد، اما میبینیم که عکسش ثابت میشود. نویسنده در متن هم به رئال پایبند است و به جای این که بیاید و کارهای شبهنویسندگی بکند و از تشبیهات الکی استفاده کند، از رئال زندگی بهره میبرد و به دام ناتورالیست هم نمیافتد. پایه نویسندگی این است که از فیزیک شروع کنیم و بعد از آن به شیمی و زیست برسیم و در این متن حاج قاسم، این روند دیده میشود.
باقری اصل همچنین گفت: این کتاب، یکی از بهترین کتابهایی بود که در این چند سال خواندم. من به نویسنده تعصبی نداشتم، اما وقتی خواندم واقعا غافلگیر شدم.
فاطمه مهرابی، فعال فرهنگی و ادبی نیز یکی دیگر از حاضران در این نشست بود. او در ابتدا گفت: ارزش و جذابیت این کتاب بیشتر بر محتوایش سوار است تا فرم. من اصلا توقع نداشتم این قدر جاذبههای نویسندگی را بینیم و برای کسی که روحیات جنگی دارد و کسی که تمام زندگیاش را فدای مقاوت کرده است، فرای تصور است.
وی افزود: کتاب پر از تشبیههای زیبا است که نشان از نگاه ظریف ایشان به مسائل دارد. خیلی از بخشهای زندگیشان در کتاب جایشان خالی است، اما مثلا اشاره به جسارت یک پاسبان به دختری که اتفاقا وضع حجاب خوبی هم نداشته و واکنش حاج قاسم به این اتفاق، نشان میدهد کتاب از نظر محتوایی هم آنقدر سنگین است که ما خیلی نمیتوانیم در فرم آن غرق بشویم.
مهرابی ادامه داد: نگاه محتوایی و تعصب و غیرت از جوانی در زندگی حاج قاسم وجود داشته و کسی که میخواهد سبک زندگی ایشان را ببیند، در این کتاب با کدهای مشخصی روبرو میشود.
این فعال فرهنگی اظهار کرد: کتاب، در روایتش ریتم خوب و تندی دارد. اما در واقع نصفه است و انگار که نصفش را میخوانیم و بخش دستنوشتهها اضافی است و مخاطب، غافلگیر میشود. ما منتظریم بقیه ماجراها را بخوانیم، اما این که بعد از صفحه ۷۶ دوباره همان متن تکرار میشود، جالب نیست. همانطور که حاج قاسم همه دلها را تسخیر کرد، این کتاب هم آینه همان حالت است.
میثم رشیدی مهرآبادی، نویسنده و خبرنگار نیز در این نشست ودرخوانی ضمن اشاره به تاریخچه شکلگیری کتاب «از چیزی نمیترسیدم» گفت: قرار بود فروش این کتاب در یکی از کتابفروشیهای تهران آغاز بشود و روز بعد به دست همه کتابفروشیهای سراسر کشور برسد. توفیق این کار نصیب کتابفروشی بهنشر تهران شد که اولین محموله از کتاب به طور مستقیم از چاپخانه به اینجا آمد. این کتاب که زندگینامه خودنوشت حاج قاسم سلیمانی از کودکی تا ۲۳ سالگی است، هنوز هم بعد از چند ماه جزو آثار پرفروش در بسیاری از کتابفروشیها خصوصا کتابفروشیهای بهنشر در سراسر کشور است.
وی افزود:، چون نویسنده این کتاب در میان ما نیست و انتشارات مکتب حاج قاسم در زمان کوتاهی دچار تغییرات مدیریتی شد، در این چند ماه کمتر درباره آن بحث شده است. امیدواریم از این گونه دورخوانیها همچنان در کتابفروشی بهنشر تهران برگزار شود.
رشیدی مهرآبادی ادامه داد: این اولین و آخرین کتاب نویسنده یعنی سردار حاج قاسم سلیمانی است و از این منظر، مورد توجه است؛ یعنی این اولین و تنها باری است که به نام ایشان، فیپا صادر میشود. به نظرم اگر اتفاقات روزگار و شرایط منطقه اجازه میداد و حاج قاسم به مرحله بازنشستگی میرسید، حتما نویسنده میشد و نویسندگی را به طور حرفهای ادامه میداد.
این نویسنده و منتقد ادبی گفت: لذتی که از متن میبریم در دستنوشت اصلی وجود دارد و در کتاب فقط ویرایشهای اندکی انجام شده و برخی علائم سجاوندی اضافه شده است. زیرنویسهایی هم به کتاب افزوده شده است. با این همه یکی از ایرادهایی که اهالی کتاب به این کتاب میگرفتند این بود که وقتی متن کامل و ویرایش شده دستنوشتهها را داریم، چرا همه دستنوشتهها منتشر شده و قیمت کتاب را بالا برده است؟ با توجه به امکان فضای مجازی، میشد تصاویررا در سایت بارگذاری کرده علاقمندان به آن مراجعه کنند. نمونه دستخط حاج قاسم در طرح جلد هم هست که مخاطب میتواند از حس و حال آن استفاده کند.
رشیدی در پایان گفت: ناخودآگاه حاج قاسم حتی در یادداشتهای او هم دیده میشود؛ وقتی در دستنوشتش روی کتاب «وقتی مهتاب گم شد»، به شهادت دو یارش اشاره میکند و دلتنگیاش برای شهدا را یادآور میشود. آنجا که مینویسد: صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم....