به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، بخش اول این نشست به نمایش فیلمی مستند به کارگردانی شهرام میراب اقدم اختصاص داشت که در آن مدیران و سینماگرانی چون علیرضا شجاع نوری، حسین فرحبخش، زنده یاد علی معلم، مهدی صباغزاده، کمال تبریزی، حجتالاسلام سید مجید پورطباطبایی، اکبر نبوی، ناصر شفق و محمدحسین حقیقی نظرها و تحلیلهای خود را پیرامون وضعیت مدیریتی و شرایط حاکم بر سینما در سالهای ابتدایی دهه هفتاد و دولت سازندگی بیان میکردند.
پس از نمایش این فیلم، نشست بررسی وضعیت سینما در سالهای ابتدایی دهه هفتاد برگزار شد اما عمده بحثها پیرامون دهه شصت و دوران مدیریت فخرالدین انوار و محمد بهشتی گذشت.
امیر قادری در ابتدای صحبتهای خود گفت: در فصل اول این برنامه، مسائل مدیریتی سینما در دهه شصت که مربوط به دوران بهشتی و انوار بود بررسی شد و حالا بحث خود را از دوران سازندگی شروع میکنیم.
قادری خطاب به فخیم زاده ادامه داد: در مستند نمایش داده شده فضای بستهای ترسیم میشود، خصوصا در دوره مدیریت خاکبازان. چگونه در این دوران شما فیلم «همسر» را ساختید؟
فخیم زاده در پاسخ به این پرسش گفت: من فعالیت خود را در آن سال با کارگردانی «همسر» شروع نکردم، بلکه پیش از آن «تاواریش» را ساختم. آن زمان برای دریافت پروانه ساخت با بحران سناریو در بازار مواجه بودیم. من به همراه علیرضا زریندست پروندهای درباره شکار پیدا کردم و آن را خریدیم. زرین دست در آن مقطع به شدت مشغول کار بود و به همین دلیل آن سناریو را نتوانستیم بسازیم. احمد نجفی سهم زریندست را خرید و پیگیر ساخت آن فیلم شد. او مدتی به ارمنستان رفت و زمانی که بازگشت، به من گفت که درآنجا شرایط تولید فیلم فراهم است و با یک سوم هزینه میتوان فیلم را ساخت. آن سال فیلم را نساختیم اما نجفی همچنان پیگیر فیلم باقی ماند. سال بعد به همراه یکدیگر به ایروان و آرمن فیلم رفتیم. آنجا فیلمبردار معروفی بود که با پاراجانف کار کرده بود اما به لحاظ زبانی نمیتوانستیم ارتباط برقرار کنیم. ما سه ماه در کشور ارمنستان معطل بودیم تا از آنجا به مسکو رفتیم تا گرگهای آموزش دیده پیدا کنیم. در نهایت به دلیل سرما نتوانستیم آن را بسازیم و شکست خوردیم. پیش از ما هم بهروز افخمی به روسیه رفته بود و به دلیل مشکل زن نتوانسته بود فیلم را بسازد!
آن زمان کتابی نوشته شده بود که آقای دادگو آن را به من داد تا بخوانم. کتاب را فردی تودهای نوشته بود که از ایران به شوروی فرار کرده بود. من با خواندن آن اثر فهمیدم با قصه تودهایهای قبل از انقلاب میشود فیلمی را ساخت. من در ارمنستان فیلمنامهای نوشتم که شد «تاواریش». بعد از هفت ماه فیلمبرداری سرانجام به تهران آمدیم.
فخیم زاده در ادامه گفت: انوار و بهشتی در اواخر دوران مدیریت خود دیگر قدرت سابق در سالهای دهه شصت را نداشتند. آقای انوار در جلسهای در همان اواخر دوران فعالیتش، به فیلم «همسر» توهین کردند و من دیگر نتوانستم تاب بیاورم و هر آنچه از قدیم در سینه داشتم خطاب به او گفتم. تیم آقای انوار عادت داشتند همه مسائل را با زور و با نگاهی از بالا به پایین حل کنند.
فخیم زاده افزود: روزی آقای لاریجانی من را خواستند و به ما تقدیرنامه دادند. ما شک داشتیم که میشود آن را چاپ کرد یا نه و این موضوع را با رئیس دفتر او درمیان گذاشتیم. همان زمان آن مطلب در مجله سینما چاپ شد. آقای بهشتی پیش از ساخت فیلم «همسر» به من گفت مراقب باش چرا که ما نمیتوانیم پای این فیلم بایستیم.
در ادامه این نشست فریدون جیرانی گفت: با آمدن میرسلیم، دیگر بهشتی و انوار نتوانستند با او کار کنند. در کتاب سینمای دهه شصت، آقای بهشتی اشارهای به فیلم «همسر» کرده است و میگوید ما پیشنهاد دادیم که به دلیل خوب بودن فیلم از آن تقدیر شود.
فخیم زاده در واکنش به صحبتهای جیرانی گفت: مدیران درباره فیلم «تاواریش» سکوت کردند. چراکه سناریست آن یکی از آقایان مشغول در فارابی بود. فیلم «همسر» در دفتر آقای منوچهر محمدی و سیف اله داد ساخته شد که آن زمان مسئولیتی نداشتند. در جشنواره آن سال، فقط به بازی معتمدآریا توجه شد و از فیلمنامه آن، تنها تقدیر صورت گرفت و جایزهای به فیلم ندادند. انوار بسیار ظلم کرد. او افرادی را ممنوعالفعالیت کرد و دلایلش بسیار عجیب بود.
سپس فریدون جیرانی گفت: آقای سجاده چی در تجلیل از آقای بهشتی در مراسم تودیع او سخنرانی کرد و باید ببینیم نظر ایشان درباره بهشتی چیست.
مهدی سجاده چی در پاسخ گفت: آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت بعد از آن سخنرانی از من تشکر کرد. اواخر دوره آقای خاتمی، فشار به آقای هاشمی به جهت اقدامات وزیر ارشاد زیاد شده بود. خصوصا درباره معاونت مطبوعاتی و معاونت سینمایی. آقای بهشتی دائما از این فشار گلهمند بود و اعتقاد داشت ایرج قادری را عمدا به عنوان سمبل ابتذال مطرح میکنند و ما مجبوریم او را وارد سینما کنیم.
جیرانی در تکمیل صحبتهای سجادهچی گفت: آقای قادری بعد از فیلم «تاراج» دیگر به عنوان فیلمساز نتوانست مجوز کارگردانی بگیرد. تا اینکه در «کیهان هوایی» نامهای نوشت و از ملت ایران بابت بازی کردن در فیلمهای قبلی خود عذر خواهی کرد. آن زمان لاریجانی تازه روی کار آمده بود. فیلمنامهای را رسول صدرعاملی به او داد و قادری به همراه سعید مطلبی آن را بازنویسی کردند و نتیجه آن شد فیلم «میخواهم زنده بمانم».
امیر قادری در ادامه گفت: آن زمان درباره بازگشت ایرج قادری مدیران سینمایی به دو گروه موافق و مخالف تقسیم شده بودند. تا آنجا که میدانم فیلمنامه «میخواهم زنده بمانم» طبق تحقیقات آقای صدرعاملی شکل گرفته بود.
رسول صدرعاملی نیز گفت: ۲۲ بهمن انقلاب شد و من ۸ اسفند همان سال فیلم «خونبارش» را شروع کردم. زمانی که نه تلویزیون و نه فارابی وجود نداشتند در نتیجه بدون هیچ حمایتی کار را شروع کردیم. برای مثال با آقای بازرگان تماس میگرفتیم و او برای ما تانک میفرستاد! آن زمان روزنامه نگار و مستندساز بودم و گزارشی برای من آمده بود درباره فرار سه سرباز که یک شبانه روز با ساواک جنگیده بودند. امیر قویدل از طرح خوشش آمد و روی آن کار کردیم. طی هشت ماه فیلمبرداری به صورت شانزده میلیمتری انجام شد و با کمک حسین زندباف تدوین فیلم تمام شد، سپس من به فرانسه رفتم. فیلم در لابراتوار تلویزیون بود و زمانی که بازگشتم فهمیدم تلویزیون دویست کپی از روی کار برداشته و در مساجد نمایش میداد! برای فیلم دوم به جبهه رفتم تا مستند بسازم. آن زمان نامه یک افسرعراقی به سربازان ایرانی منتشر شده بود که آن را به فریدون جیرانی دادم و برمبنای آن در سال ۶۱ فیلم «رهایی» را ساختیم که اولین فیلم دفاع مقدس به شمار میرود اما در هیچ کجا به آن اشاره نمیشود. مخملباف یادداشتی را نوشته بود در روزنامه اطلاعات و در آن حکم به اعدام من داد! سپس سراغ فیلم «گلهای داوودی» رفتیم که در سومین جشنواره فجر به همه جایزه دادند به جز من و از همانجا بود که مغضوب انوار و بهشتی شدم. مخملباف باز هم مطلبی در سروش نوشت با این مضمون که صدرعاملی مخالف عفت عمومی کار میکند و…! همان زمان پرونده جنایی وجود داشت که بنابر شم روزنامه نگاری، به سراغ آن رفتم و طی آن فیلمی از ما به قاضی ارائه شد که همان باعث تبرئه یک نامادری شد. آن زمان بر اساس آن، فیلمنامهای با اصغر عبدالهی و فریدون جیرانی نوشتیم که آقای خاکبازان به من پروانه ساخت نداد.
سپس امیر قادری گفت: من از همان دوران کودکی پیگیر سینمای جهان بودم. «گلهای داوودی» را در تلویزیون دیدم و چون ساختار و المانهای آن شبیه ملودرامهای بینالمللی بود، آن را پسندیدم و مشتاق تماشای فیلمهای بعدی فیلمسازش بودم. اما «پاییزان» و «قربانی» به آن اندازه جالب نشدند.
قادری علت این مسئله را از صدرعاملی جویا شد و از او پرسید آیا شرایط به وجود آمده در این اتفاق دخیل بوده است؟
صدرعاملی گفت: شرایط موجود نقش زیادی در این اتفاق داشت. من آن زمان ۲۶ ساله بودم و این شرایط روی من اثر گذاشت. آن زمان با یک دختر دو فیلم کار کردم و آقای انوار من را خواست و برای همین مسئله به شدت من را بازخواست کرد! البته باید بگویم که او برای فیلم «رهایی» حمایت بسیاری از من کرد.
صدرعاملی ادامه داد: همان زمان ایرج قادری با من تماس گرفت. او پس از دوازده سال بیکاری، اجازه کار گرفته بود. به دفتر ما آمد و با بغض شدید من را بغل کرد. آقای حیدریان به او گفته بود شرایط کارکردن دوباره او منوط به فیلمنامهای است که ارائه میدهد اما همه نوشتههای او رد میشد. حیدریان به او گفته بود صدرعاملی قصهای دارد که اگر آن را در دست بگیری، میشود کار کنی. من میدانستم که تیم مدیریتی سینما علاقهای به فعالیت من نداشتند، بنابراین فیلمنامه را به هدایت فیلم و مرتضی شایسته واگذار کردم که برمبنای آن ایرج قادری فیلم «میخواهم زنده بمانم» را ساخت.
وی افزود: دوران بسیار پر فراز و نشیبی برای سینما طی شده است و باید همه بدانند سینمای ایران چه تحولاتی را گذرانده تا به دوران فعلی رسیده است. سینما تحت سلطه شدیدی بود اما ما فیلمسازان با عشقی که نسبت به سینما داشتیم، هر کدام کوشش کردیم تا این هنر حفظ شود. من قرار بود تهیه کننده فیلم «خواهران غریب» باشم، اما پروانه ساخت آن را ندادند. بنابراین شش سال کار نکردم و در آن دوران به فیلم «دختری با کفشهای کتابی» رسیدم. در واقع دوران بیکاریام باعث خیر شد تا مسیر و نگاه خود را پیدا کنم. آقای زم و حوزه هنری برای ساخت آن فیلم بسیار کمک کردند.
فریدون جیرانی در ادامه گفت: از سال ۶۵ که «اجاره نشینها» ساخته شد، علاوه بر مخملباف، فیلمسازان دیگری نامهای علیه فیلم مرحوم مهرجویی نوشتند که شورجه و شمقدری از جمله آن افراد بودند. آن زمان سینمای روشنفکری شامل تقوایی، کیارستمی و فروزش میشد و فیلمهای آنها حرف اول را میزد. از جشنواره سال ۶۵، سینمای روشنفکری مورد توجه مدیران سینمایی قرار گرفت. «دستفروش» ساخته مخملباف، اولین فیلم تیره از وضعیت ایران است. نیروهای سنتی به تصویر زن در سینمای ایران معترض شده بودند. از «گلهای داوودی» زن سنتی در سینمای ایران دچار تغییر شد. بعدها سوسن تسلیمی در «مادیان» هم در همین شمایل بود. سپس زن مدرن وارد سینما شد. در روزنامه اطلاعات خرداد ۷۰ آقای انوار، بهشتی و حیدریان به انتقادات پاسخ دادند که بسیار مهم است. آنها درباره سینمای روشنفکرانه و نسبت آن با غربگرایی توضیحات مهمی داشتند.
جیرانی افزود: در جشنواره دهم با فیلم «نرگس» اولین همدلی با زن خلافکار وارد سینما میشود. به علاوه، عدهای سینمای روشنفکری را غرب زده میدانستند. بهشتی در این مصاحبه میگوید اینکه سینما اندیشمند شده است چه اتهامیست که من باید به پاسخ دهم؟ مصطفی میرسلیم در پایان سال ۷۲ آمد و او مهدی فریدزاده را آورد و بعدها هم حمید خاکبازان وارد شد. خاکبازان دفترچهای باب کرد که شامل ضوابط جدید تولید فیلم بود که جنجال بسیار زیادی به پا کرد. مثلا در آن گفته شده بود که نمای کلوزآپ از زن ممنوع است! این را هم بگویم با وجود آنکه آقایان بهشتی و انوار علاقه به ماندن و کارکردن داشتند، اما آقای میرسلیم با ماندن آنها مخالفت کرد.
مهدی فخیمزاده در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: از سال ۶۶ مسئولان به مقوله ممنوعالکاری و درجه بندی و احوالات شخصی آدمها ورود کردند که اتفاق بدی برای سینما بود. آن زمان تحلیل کلی برای سینما وجود نداشت و مثلا طبق احوالات شخصی ایرج قادری را ممنوعالکار کردند و این موضوع طبق نگاه شخصی بهشتی و انوار صورت میگرفت. آقایان در تمام امور زندگی شخصی دخالت داشتند با اینکه خود را به شکلی دیگر نشان میدادند و هنوز هم سینمای ایران گرفتار همان مقولات دهه شصت است. آقای حیدریان با فکری که از اساس غلط بود، قصد داشت پروانه ساخت را ملغی کند و در نتیجه بتواند سینما را تحت سیطره نگاه خود درآورد.
مهدی سجاده چی نیز گفت: زمانی که درباره بهشتی و انوار صحبت میشود، باید بدانیم که آنها شبیه یکدیگر نبودند. آقای انوار آدم مهمی در سینما نبود و مغز متفکر بهشتی بود اما او به نیروی اجرایی نیاز داشت که بتواند تصمیمات خود را به اجرا درآورد. قبل از بهشتی، از سینما تلقیای مانند فاحشهخانه وجود داشت.
فریدون جیرانی نیز در این خصوص گفت: آقای خاتمی در اواخر سال۶۱ میخواست معاونت سینمایی را تقدیم بهشتی کند. اما بهشتی، انوار را معرفی میکند و میگوید او صلاحیت بیشتری نسبت به من دارد.
سجاده چی نیز گفت: بعد از آقای بهشتی، قدرت در سینما از فارابی به معاونت سینمایی منتقل میشود. در همه جای دنیا سیاست و سینما همراه هم هستند. بنابراین همواره افراد سیاسی داخل سینما به هنرمندان فشار میآورند و این نکته حتی در هالیوود هم وجود دارد.
فریدون جیرانی در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: اگر ضرغامی نبود، «طعم گیلاس» به کن نمیرفت. مشکل او آن بود که خاکبازان را دیر از کار برکنار کرد. باید زودتر کاسهساز را بر مسند کار میآورد. مشاورانش به او ضربه زدند. بعدها ضرغامی گفت اشتباه کردم که به «آدم برفی» پروانه نمایش ندادم. در صورتی که رهبر انقلاب آن فیلم را دوست داشت.
صدرعاملی درخاتمه سخنانش گفت: بزرگترین اشکال خاکبازان این بود که سرخود، کار میکرد و عامدانه رفتار تحقیرکننده و توهین آمیز با هنرمندان داشت.
امیر قادری در خصوص اقلام تبلیغاتی فیلمها در سالهای دهه شصت و هفتاد و تفاوت آن با امروز گفت: در آن سالها پوستر فیلمها در تمامی ژانرها، با هدف جذب مخاطب طراحی میشد و همه به دنبال مخاطب بیشتر بودند که امروز دیگر این اتفاق مشاهده نمیشود.
مهدی سجاده چی نیز درباره عملکرد عزتالله ضرغامی در سالهای مدیریتش در سینما گفت: ضرغامی نیت خیری داشت و خود را سنگر سینماگران میدانست و دورهمی هنرمندان از زمان او شروع شد. او دارای قدرت هم بود و بنابراین میتوانست با مقبولیت خود در سیستم، فیلم کیارستمی را به کن بفرستد.