رجبي دواني، عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (ع) گفت: علي (ع) محمد حنيفه را خواسته و پرچم را به او داد، محمد حنفيه به شتر عايشه نرسيد، اميرالمؤمنين پرچم را ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، محمدحسين رجبيدواني در ادامه جلسه بيست و دوم از سلسله جلسات کارگاه آموزشي - تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان وقایع و اتفاقات پيرامون جنگ جمل پرداخت.
حضرت تا آنجا که توانستند ميخواستند جلوي بروز جنگ جمل را بگيرند و مردم را هدايت کنند، اما وقتي جنگ آغاز ميشود، ديگر معنا ندارد که حضرت انعطاف نشان بدهند، انعطاف و ضعف نشان دادن باعث برتري دشمن خواهد شد و لذا وارد عمل شدند.
مردم جاهل بدبخت در صفوف فشرده مقابل شتر عايشه ميجنگيدند
اين مردم جاهل بدبخت در صفوف فشرده مقابل شتر عايشه ميجنگيدند و خود اميرالمؤمنين يک تنه جلو مي رفت و با دشمن ميجنگيد به گونهاي که در صفوف دشمن ناپديد ميشد. (هيچ وقت سابقه نداشته که خليفه اين چنين وارد ميدان شود.)
امام مجتبي (ع) چگونه از جان علي (ع) در جنگ جمل محافظت كرد؟
وقتي حضرت چنين هيبتي از خود نشان ميداد مالک اشتر بر جان اميرالمؤمنين احساس خطر کرد که ايشان اينچنين وارد صفوف دشمن ميشوند. به امام مجتبي (ع) عرض کرد: «من بر جان اميرالمؤمنين خوف دارم اما جرأت ندارم با ايشان سخن بگويم شما از ايشان بخواهيد وارد نشوند و ما جلو خواهيم رفت.»
حضرت عقب آمده بودند، امام مجتبي (ع) فرمودند: «اجازه دهيد ما جلو برويم»، حضرت توجهي نکردند و دوباره به ميدان رفتند بار دوم امام مجتبي خواستند عقب بنشينند. اميرالمؤمنين قبول نکردند. بار سوم امام مجتبي به دنبال ايشان آمدند و فرمودند: «شما را قسم ميدهم به مادرم فاطمه زهرا اجازه دهيد ما برويم.»
علي (ع): بايد شتر عايشه کشته شود تا اين شتر برقرار است دشمن مقاومت ميکند
تا نام مقدس حضرت زهرا را شنيدند، ماندند و فرمودند: «بايد اين شتر عايشه کشته شود تا اين شتر برقرار است دشمن مقاومت ميکند.» محمد حنيفه را خواستند و پرچم را به او دادند و فرمودند: (در نهج البلاغه هم آمده است) «جمجمهات را در راه خدا بده، پايت را محکم بر زمين بکوبان و حمله کن و پاي شتر را قطع کن.» نوشتهاند در اثر هجوم نيروهاي اميرالمؤمنين افراد يک قبيله که بصورت فشرده مقابل شتر عايشه مقاومت ميکردند کشتار ميشدند، منتها فوراً قبيله ديگر جايگزين ميشد که مبادا به اين شتر و عايشه آسيبي برسد. محمد حنفيه با شجاعت حمله کرد و جلو رفت، عدهاي را از هم شکافت ولي فشردگي صفوف مدافعان شتر مانع شد که او به عايشه برسد. لذا خسته و زخمي عقب نشست.
چه كسي جمل عايشه را سرنگون و سپاه ناكثين را متلاشي كرد؟
اميرالمؤمنين پرچم ر از او گرفته و به امام مجتبي (همان امام مظلومي که ما فکر ميکنيم اهل سازش بوده و اهل جنگ نبوده است) دادند و همان امام مظلوم با شجاعت وصفناپذيري حمله کرد و صفوف دشمن را شکافت و به شتر عايشه رسيد. پاي شتر را قطع کردند و عايشه سرنگون شد و سپاه پيمان شکنان متلاشي شده و پا به فرار گذاشتند و پيروزي نصيب اميرالمؤمنين شد.
در جمل شتر و كجاوه عايشه را زره پوش کرده بودند
شتر و کجاوه عايشه را زره پوش کرده بودند تيرهايي زيادي به سمت آنها روانه شده بود، اما اثر نميکرد. حضرت ياران خود را از تعقيب فراريان و کشتن زخميها و اسير کردن آنها منع نمودند .
وقتي شکست در حال قطعي شدن بود و طلحه بدبخت تا آخرين لحظات مقاومت ميکرد، مروان حکم پسر عموي عثمان که ميخواست فرار کند، گفت: «مگر ما اين جنگ را به پا نکرديم که انتقام عثمان را بگيريم؟ حريف علي که نشديم و من که خوب ميدانم طلحه و زبير در قتل عثمان دخيل بودند. براي انتقام عثمان طلحه را هدف قرار ميدهم و او را کشت.»
عايشه برادرش محمد ابن ابي بکر را نشناخت
جنگ خاتمه يافت. اميرالمؤمنين به محمد ابن ابي بکر فرمودند: «خواهرت عايشه را از کجاوه بيرون بياور و به خانه فلان کس (از بزرگان بصره) ببر تا من بيايم و تعيين تکليف کنم.» عايشه ابتدا محمد ابن ابي بکر را نشناخت و به او اعتراض کرد که «اي نامحرم! دستت را بر روي همسر پيامبر دراز ميکني؟» او نيز گفت: «تو خجالت بکش که در بين اين همه نامحرم آمدي و چنين فتنهاي به پا کردي و خون بسياري از مسلمانان را به هدر دادي. من برادرت هستم» و او را بيرون کشيد.
علي (ع) خطاب به عايشه: اين بود عمل به دستور پيامبر؟!
عايشه از محمد خوشش نميآمد. اميرالمؤمنين به سراغ عايشه آمد و فرمود: «اين بود عمل به دستور پيامبر؟!» عايشه به غلط کردن افتاد، حضرت نيز به احترام پيامبر او را عفو کردند. 40 زن از مردم مورد اعتماد بصره را خواستند و دستور دادند لباس مردانه بپوشند و صورتهاي خود را بپوشانند و از بصره او را تا مدينه اسکورت کنند و به خانه پيامبر برسانند و در راه هم با او سخن نگويند و همينطور هم شد.
تا پاي عايشه به مدينه رسيد، پيش از آنکه اين زنان بازگردند، عايشه در مدينه جو سازي نمود که علي با زن پيامبر جنگيد و بعد هم او را با 40 مرد غريبه به مدينه فرستاد. در اينجا زنان صورت خود را باز کردند و همه فهميدند که اينها زن بودند و عايشه اينبار هم مفتضح شد. اين جنگ به نفع اميرالمؤمنين خاتمه يافت، اما پيامدهاي آن براي حضرت منفي بود.
پيامدهاي جنگ جمل براي اميرالمؤمنين
1. يکي از بدترين پيامدهاي آن اين بود که قبح پيمان شکني و بيعت شکني با خليفه از بين رفت. تا آن زمان بي سابقه بود که بتوان بيعت را شکست ولي اينها اين کار را کردند و اين مسئله باب شد.
2. سوء استفاده هاي تبليغاتي فراوان معاويه از جنگ جمل؛ معاويه ميخواست فتح بابي شود و پيش از او کسي با خليفه بجنگد، تا انگشت نما نشود که او با خليفه جنگيده است. همچنين بسيار عليه اميرالمؤمنين استفاده کرد که او با همسر پيامبر و صحابي بزرگ رسول خدا جنگيد در حاليکه آنها فقط قصاص خون خليفه مظلوم را ميخواستند!
لذا معاويه بهرهبرداري فراواني کرد و مردم شام را بر ضد حضرت مسئلهدار کرد. مردم شام اگرچه شناخت آنچناني به حضرت نداشتند، اما همانطور که پيشتر هم گفتيم براي عالم اسلام تصميمگيري اهل مدينه ملاک بود و لذا شاميان هم بايد اميرالمؤمنين را بپذيرند ولي وقتي معاويه صلاحيت حضرت را اينگونه زير سؤال ميبرد به شدت از چشم مردم شام انداخت.
1. بصره يک شهر معتبر نظامي بود، اگرچه بعد از شکست دوباره بيعت کردند اما از روي اکراه بود و نه ميل، از قدرت حضرت ترسيدند؛ زيرا بصره در اين جنگ لطمه زيادي ديد و اينها نسبت به حضرت کينه پيدا کردند و ديگر حاضر به اطاعت از حضرت نشدند.
2. سست شدن مردم کوفه در اطاعت حضرت؛ کوفياني که چندان تحت تأثير ابوموسي اشعري قرار نگرفتند و با مجاهدتهاي امام مجتبي و مالک اشتر و عمار ياسر با ياري حضرت آمدند اينها هم مسئله دار شدند؛ زيرا با تمام شدن جنگ آنها قصد داشتند به داخل بصره ريخته و زنان و بچه ها را به اسارت گرفته و اموال آنان را غارت کنند اما حضرت به آنها اجازه ندادند و فرمودند: «اينها مسلمان اند و زن و فرزند و اموالشان حرمت دارد و جز آن مقداري که به صحنه جنگ آوردند، ديگر حق غارت نداريد».
كوفيان با گستاخي گفتند: «چطور خون آنها را بر ما حلال کردي ولي مالشان را حرام؟» حضرت فرمودند: «زيرا طغيان کرده بودند و ما هر چه کرديم از سرکشي دست بردارند موفق نشديم و طبق قرآن با اينها که باغي بودند بايد ميجنگيديم.» اما قبول نميکردند زيرا اصلاً فهم اين مسائل را نداشتند. حضرت فرمودند: «اگر شما ميتوانيد زنهاي اينها را ببريد عايشه سهم کدامتان است؟» (اميرالؤمنين ميخوستند غيرت ديني اينها را اگر دارند تحريک نمايد)
چرا كوفيان در جنگ صفين كوتاهي كردند؟
اينجا بود که جا زدند. ساکت شدند ولي قانع نشدند و با خود گفتند اگر جنگهاي علي اين گونه است که نه غنيمتي دارد و نه زن و بچهاي اسير ميشود برايمان نميصرفد و لذا ميبينيم در صفين کوتاهيها ميکنند.
اميرالمؤمنين يک ماه در بصره ماندند و اوضاع شهر را سامان دادند، البته يکي ديگر از علل ماندن حضرت اين بود که بيمار شدند و مدتي بستري بودند و امام مجتبي به نيابت حضرت نماز جمعه و جماعت را در بصره اقامه ميکردند تا اينکه حضرت بهبودي يافتند و عبدالله ابن عباس را فرمانرواي بصره نموده و از شهر بيرون آمدند، اما ديگر به مدينه باز نگشتند و کوفه را به عنوان مرکز خلافت برگزيدند.
علي (ع) از دست کوفيان طلب مرگ ميکرد
کوفه در فرهنگ ما مترادف است با بي وفايي، سست عنصري، خيانت و کوتاهي در دفاع از حق. چرا اميرالمؤمنين به مدينه بازنگشتند؟ جاييکه ابتدا پايگاه حکومت اسلامي بود، پيامبر (ص) در آنجا بودند، حتي سه خليفه غاصب هم آنجا بودند و خود حضرت هم در آنجا به خلافت رسيدند. چرا حضرت به کوفه رفتند؟ کوفهاي که اين همه خون به دل حضرت کردند تا جايي که حضرت از دست کوفيان طلب مرگ ميکردند؟
کوفه به دلايلي مورد توجه حضرت قرار گرفت: اين شهر وجود خارجي نداشت و در سال 17، در دوره خلافت عمر(در خاک ايران)، مانند بصره، بنا شد. ساکنان آن مهاجر بودند. تفاوت اين دو شهر هم در اين بود که در بصره عمدتاً قبيله بنيتميم و چند قبيله کوچک ديگر ساکن شد، اما در کوفه قبايل متعدد از عرب شمالي و جنوبي که عموماً مرتاضها بودند، جمع شده بودند لذا در بصره اکثريت به راحتي به يک تصميم ميرسيد.
اما در کوفه اينگونه نبود. قبايل به لحاظ اعتبار در عرض هم بودند و هر کدام ساز خود را ميزدند، لذا يکپارچگي در کوفه نبود. در کوفه گروههايي از برجستهترين اصحاب پيامبر مقيم شده بودند. وقتي اين شهر بنا شد، عمر اصحاب پيامبر را تشويق ميکرد که از مدينه دور شوند. علت هم يا اين بود که ميخواست آنها را از حکومت دور کند يا ميخواست مناطق دورتر نيز اصحاب پيامبر را ببينند، لذا بيشتر اصحاب به کوفه آمدند. بعد از کوفه، بصره، مصر و شام قرار دارد.
وقتي حضرت براي جنگ صفين حرکت ميکنند، دوهزار و پانصد نفر از اصحاب با ايشان هستند که صد و ده نفر آنان از اصحاب بدر و احد بودند. معاويه تلاش ميکرد براي مشروعيت دادن به کار خودش، اصحاب پيامبر را با خود همراه کند، اما تنها 5 نفر آمدند؛ زيرا به آن صورت صحابي در شام نبود.
نسل جديد مدينه اميرالمؤمنين را نميشناخت
حضرت ميخواهند حکومتشان را در جايي قرار دهند که بيشترين شناخت را از آن جا دارند و آنها نيز ايشان را ميشناسند. نسل جديد مدينه اميرالمؤمنين را نميشناخت. 25 سال حضرت در نخلستانها بودند و در انزوا، اما اصحاب بزرگ عمدتاً در کوفه ساکن بودند.
دليل ديگر اين بود که برجستهترين قبايل عرب شمال و جنوب و به خصوص يمنيها در کوفه ساکن شدند.
دليل سوم، رزمندگان کوفه پرسابقه ترين و پر افتخارترين رزمندگان اسلام و پيروز جنگهاي بزرگ بودند.
يمنيها اسلام خود را مديون اميرالمؤمنين بودند
دليل چهارم علاقهاي بود که بين مردم کوفه و اميرالمؤمنين وجود داشت، البته نه همه آنها. به خصوص يمينيها که اسلام خود را مديون اميرالمؤمنين بودند، علاقه زيادي به حضرت داشتند و علاقه اي دو طرفه بين آنها بود. قبيله همدان يمن به حب اميرالمؤمنين معروف بودند.
با گسترده شدن فتوحات اسلام، ديگر مدينه مرکزيت نداشت
دليل ديگر، موقعيت استراتژيک کوفه بود. کوفه در قلب عالم اسلام واقع شده بود و تسلط خوبي بر همه مناطق داشت. با گسترده شدن فتوحات اسلام، ديگر مدينه مرکزيت ندارد، اما کوفه مرکزيت داشت. همچنين به شام نزديک بوده و براي مقابله با معاويه، نزديک بودن به شام حائز اهميت است.
مردم مدينه معرفتي به حضرت نداشتند
همچنين مردم مدينه معرفتي به حضرت نداشتند و همانطور که گفتيم جز عده محدودي به ياري حضرت نيامدند. بنابر دلايلي که گفته شد، حضرت پس از پايان جنگ جمل به مدينه بازنگشتند و با انتخاب کوفه به عنوان مرکز حکومت به آنجا رفتند.
اميرالمؤمنين پيش از آنکه به کوفه برسند نامهاي خطاب به اهالي کوفه نوشتند و قصد خود را از تعيين شهر آنان به عنوان مرکز خلافت، اعلام نمودند و علت عدم بازگشت خود به مدينه را نيز بيان کردند. حضرت تعبير قبه الاسلام و جمجمه العرب را براي کوفه به کار ميبرند و ميفرمايند: «من در بين همه شهرها، شهر شما را به عنوان مرکز خلافت انتخاب کردم. بدانيد مدينه ديگر مدينه زمان پيامبر نيست، خوبان آن مهاجرت کردهاند و اين شهر حول محور فساد و تباهي ميگردد.»
ابن ابي الحديد ميگويد: «عموم مردم مکه با حضرت مخالف بودند، مردم شام نيز تحت تأثير معاويه با حضرت مخالف بودند. بيشتر مردم مصر و مدينه و بصره با ايشان مسئله داشتند و فقط کوفه بود که نيمي از مردم آن با حضرت موافق و نيمي مخالف او بودند.
کوفه بهترين انتخاب ممکن بود
لذا کوفه بهترين انتخاب ممکن بود. اما همين کوفه که بهترينها را در خود داشت، آن عملکرد زشت را از خود نشان داد تا جاييکه اميرالمؤمنين به جان آمدند. وقتي بهترين ها چنين وضعي دارند، وضعيت عموم چه خواهد بود؟! لذا ميبينيم امام حسين (ع) هم وقتي ميخواهند قيام کنند، چشم اميد به همين مردم دارند. تنها جايي که نامه مينويسند و امام را دعوت ميکنند، همين کوفه است.
البته جنايت بزرگ کربلا را نيز کوفه مرتکب شد. اگرچه سپاه عمرسعد با امام جنگيد و قاتلين امام حسين(ع) کوفي بودند، اما جزو هفده نفر بني هاشم که آن هم اولاد ابوطالب بودند، کس ديگري از بني هاشم نيامده بود و سه نفر که از بصره آمده بودند، بقيه همگي کوفي بودند. يعني کوفيان بخش اعظم سپاه امام را تشکيل دادند. معنايش اين نيست که اگر امام جاي ديگري بود اين اتفاق نمي افتاد. اين براي ما بسيار درس دارد و تأکيد ميکند که بايد بصيرت کافي به امام داشت.
کوفه تعداد قابل توجهي ايراني داشت
اميرالمؤمنين وارد کوفه شدند و مورد استقبال عظيم مردم قرار گرفتند. کوفه تعداد قابل توجهي ايراني نيز داشت اما به دليل تبعيضات فراواني که عمر قائل ميشد، عموماً آنان را به بازي نميگرفتند و آنها هم پذيرفته بودند که از اعراب پايين تر هستند.
ايرانيان وقتي شنيدند اميرالمؤمنين به كوفه آمدهاند، خدمت ايشان رسيدند و نرسا نامي را به عنوان نماينده خود معرفي کردند تا با حضرت صحبت کند. حضرت از او درباره آخرين وضعيت ايران قبل از اسلام سؤال کردند و براي او درباره فلسفه و نتيجه ظلم مطالبي را بيان کردند.
حضرت وارد دارالاماره كوفه نشدند
حضرت وارد دارالاماره نشدند بلکه به خانهاي معمولي وارد شدند و مسجد را به عنوان پايگاه خود براي رتق و فتق امور تعيين کردند و پس از استقرار درکوفه براي مقابله با فتنه و توطئه چيني هاي معاويه اقدام نمودند.
سؤال- آيا زناني که اميرالمؤمنين آنها را براي همراهي عايشه فرستاده بودند، آموزشهاي خاص ديده بودند و آيا چنين گروههايي آموزش داده شده بودند؟
رجبيدواني: در اينکه اميرالمؤمنين زناني را به همراه عايشه به مدينه فرستادند، شکي نيست، اما اينکه آيا اينها آموزشهاي خاص ديده بودند تا براي اين چنين کارهايي آماده شوند، من تاجايي که مطالعه کردم چيزي نديدم، اما جاي بررسي دارد.
احتمالاًبايد چنين چيزي باشد، البته شايد نه به طور رسمي بلکه قبايل چنين آموزش هايي را به زنان و دخترانشان ميدادند. به عنوان نمونه، شبيب ابن هروي که از خوارج بود در زمان حجاج قيام کرد. نوشتهاند که همسر او به نام غزاله هم سوار بر اسب ميجنگيد و خيلي قوي بود.
اين نشان ميدهد که قطعاً او آموزش ديده بوده، اما اينکه حکومت اين کار را کرده باشد چنين نبوده است. من نيز با مورد ديگري غير از اين مورد که اميرالمؤمنين زنان را به همراه عايشه فرستادند، برخورد نکردم.
سؤال- حضور عايشه به عنوان يک زن در جنگ به آن صورت عکس العملي از جانب مردم نداشت؟
رجبيدواني: درست است که در عرب جاهلي زن جايگاهي نداشت و حق و حقوقي براي او قائل نبودند، اما استثنائاتي نيز وجود داشت. برخي زنها به دليل شخصيت، ثروت، سخنوري و ... مورد توجه بودند و موقعيتي حتي بالاتر از مردان مييافتند. مثلاً حضرت خديجه بانوي سرشناسي است که مورد توجه خيلي ها بوده و يا هند، زن ابوسفيان موقعيتي دارد که حتي ابوسفيان، بزرگ بني اميه، از او حساب مي برد. اين موارد وجود داشته است.
در عرب سخنوري بسيار حائز اهميت بود و اگر کسي قوي سخن ميگفت، مورد توجه قرار ميگرفت. عايشه بسيار سخنور و سياستمدار بود و با همين ويژگي توانست مردم را براي خونخواهي عثمان جمع کند.
سؤال- آيا مقبوليت عايشه فقط به دليل سخنوري او بود؟
رجبيدواني: جايگاه همسري پيامبر براي مردم محترم بود و هر کدام از همسران پيامبر اگر به ميدان ميآمدند اوضاع همينگونه ميبود. اما عايشه از اين موقعيت سوء استفاده کرد و آنچه علاوه بر اين جايگاه به داد او رسيد سخنوري او و استدلالهايي که مطرح ميکرد بود. او تنها هم نبود، پسر عمه پيامبر که سيف الاسلام بود او را ياري ميکرد، طلحه و برخي از سابقين هم بودند، لذا او تنها نبود.
سؤال: چرا کشته شدن جمل موجب تحريک بيشتر مردم نشد بلکه موجب متفرق شدن آنها و در نتيجه شکستشان گرديد؟
رجبي دواني: اين از جهل مردم آن زمان است، اگر واقعاً حق بودند بايد دفاع ميکردند، تا زماني که حق هست بايد دفاع کرد نه تا زماني که نمادش وجود دارد. بر فرض که نماد هم از بين رفت اما چون حق باقيست بايد استقامت نمود.
در آن زمان معمولاً نماد، پرچم بود. به عنوان مثال در جنگ موته هنگامي که جعفر ابن ابيطالب که فرمانده بود به شهادت رسيد، پرچم در حال افتادن بود. جانشين او به سرعت پرچم را گرفت، زيرا مردم درک اين را نداشتند که اگر پرچم بيفتد، حق و حقيقت ما همچنان پابرجاست و بايد ايستادگي کرد. لذا زيد ابن حارثه به سرعت پرچم را برداشت اما او هم به شهادت رسيد.
عبدالله ابن رواحه پرچم را برداشت، اما او هم شهيد شد. ديگر کسي نبود و سپاه به هم ريخت. شخصي از انصار پرچم را برداشت و ميگفت: «کسي اين پرچم را از من بگيرد تا مردم نگريزند.» به او گفتند خودت فرماندهي کن، اما او گفت: «من بلد نيستم.» خالد وليد که عامل جنايت احد بود و حال مسلمان شده بود، پرچم را گرفت تا سپاه نپاشد. نمادها بسيار مهم بود.
در احد پرچم اسلام افتاد، پيامبر تنها ماندند. مردم پيامبر را ميديدند اما پا به فرار گذاشتند، چون پرچمي نبود. اينجا هم نماد شتر بود و عايشه رهبري ميکرد. با کشته شدن شتر مردم که فهم اين را نداشتند اگر عايشه حق است بايد بمانند و دفاع کنند، پا به فرار گذاشتند و سپاه از هم پاشيد.
سؤال- دليل بازگشت امام حسن به مدينه با توجه به مطالبي که گفته شد، چه بود؟
رجبيدواني: امام مجتبي به سبب عدم پايداري مردم کوفه مجبور شدند صلح را بپذيرند. از مفاد صلح اين بود که حکومت به معاويه واگذار شود، اما معاويه حق تعيين جانشين ندارد و بعد از او حکومت از آن حسن ابن علي (ع) است و اگر او نبود از آن امام حسين (ع) خواهد بود.
اما وقتي معاويه بر اوضاع مسلط شد و مجالي براي امام مجتبي باقي نماند تا در کوفه بماند، حضرت آنجا را ترک کردند. اميرالمؤمنين نيز کوفه را براي حکومت انتخاب کرده بودند و هدفشان مهاجرت کامل به آنجا نبود. وقتي اهل بيت بنا نيست حکومت کنند ماندن در کوفه، در ميان مردمي که امام را ياري نکردند دليلي نداشت.