گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ ادبیات داستانی ایران با حضور سید محمد علی جمال زاده پای به دوران جدیدی گذاشت؛ داستانهای مجموعه «یکی بود و یکی نبود» با نمونههای مشابه و پیشین خود تفاوتهای بسیاری در شخصیتپردازی، شیوههای روایی و زبان داشت، هر چند که وی داستانهای بلندی نیز نوشته، اما شهرت و توانایی وی بیشتر در داستان کوتاه نمود یافته است.
جمال زاده در باره رویکرد مفهمومی به داستان نویسی جمله ای معروف دارد که اساس و ستون کار داستانی وی را از جنبه محتوی و مضمون نشان می دهد.
وی در مقدمه کتاب «یکی بود یکی نبود» خود که سند ادبی مهم و در واقع بیانیه نثر معاصر فارسی است، مواکداً بیان میکند که «کاربرد ادبیات مدرن نخست بازتاب فرهنگ عامه و سپس انعکاس مسائل و واقعیتهای اجتماعی است.»
داستان «یکی بود یکی نبود» جمال زاده را می توان اتفاقی نو و تاثیرگذار در جامعه داستانی ایران دانست، هر چند که بقیه آثار جمال زاده دچار نوعی تکرار شدند و مانند «یکی بود یکی نبود» دارای نوآوری نبودند.
داستان «یکی بود یکی نبود» صرف نظر از فرم ساختاری و محتوایی، دارای مقدمه ای است که بعنوان یکی از اسناد ادبی مهم نثر فارسی به شمار می رود که شامل مباحث تئوریک و نظریه پردازی هاست.
محمد جمال زاده در مقدمه کتاب خود نه از دموکراسی سیاسی که از «دموکراسی ادبی» و آزادی تولید و عرضه محصولات ادبی یاد میکند، بر نثر فاضلانه و منشیانه نویسندگان دوران گذشته خرده میگیرد و اعتقاد دارد که این نثر ارتباط خود را با آحاد مردم گسسته و نقش ارتباطیاش را از دست داده است و زبان در این نوشته به راحتی فهمیده نمیشود و باید نثر منجمد و ویژه خواص و نخبگان را به مردم و محاوراتشان با همه عبارات و امثال و کنایهها نزدیکتر ساخت تا همه به صورت برابر بتوانند از این آثار بهره ببرند.
جمال زاده تاکید بسیاری بر حفظ و نگهداری گنجینه واژگان، عبارات و کنایات و طرز صحبت عامیانه در لابه لای سطور داستان ها دارد و ستفاده از ادبیات روایی و داستانی را به جهت نقش تعلیمی آن در ترقی مردم بسیار حیاتی می داند.
رئالیسم جادویی در آثار جمال زاده
در میان آثار جمالزاده دو داستان به چشم میخورد که با بقیه داستانها متفاوت است و در آنها حوادثی شگرف رخ میدهد؛ در «قصهء ما به سر رسید»در میان هیاهو و قیلوقال مدرسه ناگاه از درون دود و دم،حضرت حافظ ظاهر میشود و با تأسف بیتی میخواند و از چشمها نهان میشود! که خود راوی نیز این قضیه را نمیتواند باور کند و در داستان «پاشنهکش» قصههای کوتاه برای...» نیز پاشنهکش لب به سخن میگشاید؛ درس معرفت میدهد و برای صاحبش مایه دردسرهای فراوان میشود.
باید اذعان کرد که هرچند جمالزاده میکوشد تا به خواننده بقبولاند که این حوادث در عالم بیرون نیز رخ داده است، اما خواننده آنها را باور نمیکند و از زمره عجایب و نوادر میپندارد.
در داستانهای جمالزاده این روایت ها چیزی جز نقض «اصل علّیت» و «واقعنمایی» داستان نیست.
اصرار جمال زاده به واقعی بودن داستان
جمال زاده در آثار خود به تاکید و صراحت به خاطره گویی اشاره دارد؛ مثلا در ابتدای داستان «سقطفروش؛ پیرقوم» مینویسد: «داستانی که امروز میخواهم امروز برایتان نقل کنم از خاطرات و مشاهدات خودم نیست، اما دوستی دارم که حرف بیاساس نمیزند ... او برایم تعریف کرد ...!» (جمالزاده،1385، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار155)
یا باز هم میخواهم برایتان یک سرگذشت واقعی حکایت کنم و امیدوارم لطف و جذبه یک داستان ساختگی را داشته باشد!»(همان:229)
میبینید که او اولا به حکایت یا خاطرهنویسی و ثانیا به واقعیبودن این ماجراها پای میفشرد و هرگز سعی نمیکند که این واقعنمایی را در محتوای داستان به خواننده «نشان دهد»، بلکه به صراحت آنرا اعلام میکند!
رضا براهنی در مورد این بعد از آثار جمالزاده مینویسد: «جمالزاده به جای آنکه شخصیتها را موقع انجام اعمال نشان دهد، آنها را مجبور میکند که اعمالی را که قبلا در خارج از قصه انجام شده روایت کنند.
ما «قربانعلی» را در حال انجام عمل نمیبینیم، بلکه او میگوید که چنین و چنان کرد...نمیتوان فقط به روایت اعمال از قول یک یا چند تن از شخصیتها اکتفا کرد»(براهنی،1362:559)
از سوی دیگر میشل کویی پرس در کتاب سرچشمههای داستان کوتاه فارسی میکوشد تا نشان دهد که داستانهای جمالزاده ساختار و طرحی شبیه طرحهای پیکارسک، مقامه و حکایت دارد.
وی بر این باور است که جمالزاده میان شکلهای سنتی ادبیات مانند حکایت و شکل جدیدی نظیر داستان کوتاه در نوسان و رفت وآمد است.
حتي من شنيدم که براش بزرگداشت گرفتن اما نيمده؟؟؟؟ چرا؟؟