«خبرگزاری دانشجو»، در گفت و گویی با حجت الاسلام خسرو پناه، استاد حوزه و دانشگاه و صاحب نظر موضوع نظریه پردازی در علوم انسانی را بررسی کرد.
«گروه علمی خبرگزاری دانشجو»؛ «خبرگزاری دانشجو»، گفت و گویی با حجت الاسلام و المسلمین خسرو پناه، استاد حوزه و دانشگاه و صاحب نظر در حوزه نظریه پردازی علوم انسانی داشته است
شرح این گفت و گو در ادامه آمده است:
«خبرگزاری دانشجو»: در بحث علوم انسانی-اسلامی بحث های زیادی صورت گرفته است، ازجمله سوالاتی که برای ما به وجود آمده است این است که به نظر می آید در پسوند «اسلام» برای علوم اتفاق نظر وجود ندارد؛ مثلا وقتی می گوئیم اقتصاد اسلامی، منظور این است که اسلام درباره اقتصاد چه می گوید؟ آنچه در اسلام است و مربوط به اقتصاد است؟ پسوند اسلامی دقیقا به چه معناست؟
خسروپناه-ابتدا من یک ملاحظه در این خصوص داشته باشم، در مقوله های تمدنی مثل الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت همانند اسلامی سازی علوم انسانی، مثل تحول علم در عرصه های مختلف، مقوله هایی نیستند که به سرعت بتوان به یک نتیجه مشترک و واحدی رسید؛ نمی گویم دچار رکود و سکون شوند، اما این که انتظار داشته باشیم در این مقولات اجماعی حاصل شود و متفکران در کوتاه ترین زمان به جمع بندی واحدی برسند، مطالبه نادرستی است.
این امر در بلند مدت هم امکان دارد اتفاق نیفتد؛ در حوزه علوم انسانی غربی یا به تعریف دقیق تر علوم انسانی متعارف رویکرد و روش های مختلف وجود دارد، عده ای گرایش مدرن دارند و برخی گرایش پسامدرن دارند؛ برخی می خواهند مسائل را به روش تبیینی حل کنند و برخی دیگر تفسیری. برخی با روش تبیینی – تفسیری.
شخصیتی مثل دورکیم، مسائل جامعه شناسی را به روش تبیینی حل می کند و فردی همچون دیلتای مسائل را با روش تفسیری حل میکند و کسی مثل مارکس وبر با روش تبیینی – تفسیری یا تبیینی تفهمی قصد حل مسائل را داشت، برخی در مکتب فرانکفورت مثل هابرماس و مارکوزه با شیوه انتقادی در این مسیر قدم بر میداشتند و اصلا روش هرمنوتیکی را قبول ندارند.
افرادی هم چون فوکو نیز از روش های گفتمانی استفاده می کردند، کسانی با روش هرمنتیک فلسفی پیش می رفتند؛ بنابراین در دوره جدید و معاصر هیچ اجماعی در غرب صورت نگرفته است و هر چه به جلو پیش میرویم اختلافات اساسی می شود. همه این دیدگاه هایی که ذکر کردم در یک عنصر مشترک هستند و این عنصر آن است که همه از مبنای سوبجکتیویسم استفاده می کنند، به عبارتی عقلانیت خود بنیاد، معیار و منبع معرفتی است که در حل مسائل علوم انسانی استفاده می کنند.
این عقل خود بنیاد ممکن است به معنای عقل استدلالی، تجربی و... باشد؛ در این مورد هم دیدگاه ها متفاوت است ولیکن همه در این امر مشترک هستند که منبع معرفتی غیر بشری هم چون وحی بهره نمی برند.
می توانیم از علوم انسانی سکولار، یعنی علوم انسانی که از فاعل شناسه انسان بهره می برد و از فاعل شناسه وحیانی بهره نمی برد، نتیجه بگیریم که علوم انسانی اسلامی به این معنا اسلامی است که می خواهد علاوه بر عقل بشری می خواهد از وحی الهی نیز استفاده کند؛ تمام کسانی که به علوم انسانی اسلامی معتقدند به این امر باور دارند که از منبع معرفتی دیگری غیر از عقل به نام وحی میتوان استفاده کرد؛ منظورم از وحی همان قرآن، سنت و....است.یعنی مبنای معرفتی تنها عقل خودبنیاد نیست.
حال در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد که این وحی در کجا حضور دارد؟ در چه بخشی از علوم انسانی نقش ایفا می کند؟ برخی هم چون سید محمد نقیب العطاس، متفکر مسلمان اندونزی الاصل ساکن مالزی، معتقدند انسان شناسی اسلامی بر علوم مخصوصا علوم انسانی بسیار نقش دارد.
شخصی مثل دکتر اسماعیل فاروغی، فلسطینی الاصل ساکن امریکا بود که توسط صهیونیسم به قتل رسید، بر تاثیر هستی شناسی بر علوم تاکید داشت؛ عده ای مانند دکتر نصر بر تاثیر فرهنگ اسلامی بر علوم تاکید دارند و افرادی چون دکتر گلشنی تاثیر مبانی متافیزیکی- اسلامی بر علوم را بیان می کنند؛ آیت الله جوادی آملی در حل مسائل علوم می گوید باید از عقل و نقل دینی استفاده شود.یعنی یک نگاه معرفت شناسانه دارد.
همه این افراد درست می گویند و تمام مسائل ذکر شده در علوم تاثیر دارد، فرهنگ عمومی جامعه هم در تولید علوم انسانی اسلامی موثر است؛ شهید صدر یک بیانی در کتاب «اقتصاد ما» دارد، می گوید اگراقتصاد اسلامی در جامعه تحقق پیدا کرد و مردم رفتار اقتصادی اسلامی پیدا کردند، شخصی این رفتار را شناسایی می کند، فرمول بندی می کند تا به صورت علم اقتصاد اسلامی در آید.
ضمن تایید تمام تلاش هایی که در 70-80 سال اخیر در حوزه اسلامی سازی علوم در جهان اسلام صورت گرفته است، معتقدم از تمام این مباحث مهم تر تاثیر روش شناسی اسلامی است؛ بنده روش حکمی- اجتهادی را پیشنهاد دادم؛ البته این روش مختص علوم رفتاری - اجتماعی است، یعنی در سایر علوم انسانی باید روش دیگری پیشنهاد داد؛ چرا که هر دسته از علوم یک روش شناسی خاصی دارند، با یک روش شناسی یکسان نمی توان تمام مسائل علوم را حل کرد.
شناخت پدیده های انسانی که در علوم انسانی مطرح است مبتنی بر مبانی حکمی و روش شناسی است که من از این روش بر حکمی- اجتهادی تعبیر کردم؛ در روش حکمی فلسفه ی واقعیت که عبارت است از فلسفه هستی، فلسفه معرفت، فلسفه انسان، بسیار تاثیر گذار است.
در بخش فلسفه ارزش فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق تاثیر گذار است؛ در بخش اجتهاد هم برای اجتهاد معنای وسیعی صورت گرفت که وسیع تر از اجتهادی است که اکنون در حوزه های علمیه رایج است.
پس همانطور که رویکرد های متفاوتی در علوم انسانی غربی وجود دارد ولیکن در یک اصل مشترکند و آن استفاده از عقلانیت خود بنیاد است؛ در علوم انسانی اسلامی نیز عنصر مشترک وجود دارد و آن اینست که علاوه بر استفاده از عقل، از منبع وحیانی نیز استفاده بشود؛ حال برخی بیشتر در حوزه انسان شناسی از وحی استفاده کردند و برخی در حوزه مبانی هستی شناختی و... مورد استفاده قرار دادند.
البته این بدان معنا نیست که در روش اسلامی از عقل مستقل از وحی استفاده نکنیم، در مباحث علمی عقل را منبع معرفتی می دانیم و در کنار عقل از منبع وحیانی نیز استفاده می کنیم، اما چگونگی به کار گیری این ها روش شناسی می شود؛ به عبارتی روش شناسی غیر از معرفت شناسی است.
«خبرگزاری دانشجو» :برخی معتقدند، وقتی عالم مسلمان ایرانی، علمی را تولید می کند این علم خود به خود با اسلامی بودن و ایرانی بودن او همسو است ، یعنی ما نیاز به یک نظام سازی مستقل و جدای از ساختار فعلی نداریم، عالم اسلامی علم اسلامی تولید می کند. نظر شما در این خصوص چیست؟
خسرو پناه - در این امر دو بحث نهفته است، از یک سو سوژه هایی که عالم مسلمان انتخاب می کند ممکن است با سوژه هایی که عالم غیر مسلمان انتخاب می کند، متفاوت باشد؛ فرض کنید یک رفتاری ممکن است در جامعه اسلامی ناهنجاری تلقی شود و لذا عالم مسلمان برایش مهم باشد و درباره آن تحقیق کند تا معظل را حل کند.
بطور مثال عالم مسلمان می بیند قماربازی در جامعه اسلامی در حال رواج است و در اثر این قمار زندگی های بسیاری نابود شده است، در حالی که ممکن است در کشور غیر اسلامی این مسئله مهم نباشد و درباره آن تحقیقی انجام نگیرد؛ در اینجا مقام عالم در گردآوری اطلاعات و انتخاب موضوع نقش دارد ولیکن در روش داوری نقشی ندارد، ما میخواهیم به گزاره علمی برسیم .
از سوی دیگر مسلمان بودن عالم در نتیجه تحقیق زمانی موثر است که مبانی و روش شناسی بر آن تاثیر گذار است؛ ممکن است جامعه شناسی مسلمان باشد اما روش شناسی او روش شناسی دورکیم باشد؛ پس نمیتوان گفت نتیجه ایی که گرفته است نظریه اسلامی است، چراکه در پارادایم غیر اسلامی نظریه پردازی می کند.
«خبرگزاری دانشجو»: الزاما غیر اسلامی نیست، به نظر من اغلب نظریه های جامعه شناسی که در جامعه مطرح شده است مبتنی بر نظریه های دورکیمی است در حالی که نتایج آن ها هم غیر اسلامی نبوده است.
خسرو پناه - بحث بر سر اسلامی بودن یا ضد اسلامی بودن نیست، گاهی ادعایی ضد اسلامی نیست ولیکن اسلامی هم نیست؛ وقتی به این نتیجه رسیدیم که علوم مبتنی بر روش شناسی است و پذیرفتیم با کمک عقل و وحی به مبانی و روش شناسی اسلامی برسیم، پس زمانی نظریه اسلامی می شود که از روش شناسی اسلامی هم استفاده شود.
اگر از روش شناسی اسلامی استفاده نشد، نظریه اسلامی نخواهد بود حالا ممکن است ضد اسلامی بشود یا ممکن است غیر اسلامی شود.
«خبرگزاری دانشجو»: حال میشود برای روش هایی که خودتان مطرح کردید مثالی بیاورید که ملموس تر باشد؟
خسرو پناه - در علوم انسانی، علوم رفتاری اجتماعی چهار کار مهم انجام میدهیم؛ اول یک توصیف از انسان مطلوب گفته می شود، البته میشود بجای کلمه انسان، رفتار یا سازمان و... گذاشته شود؛ منظور از مطلوب هم انسان ایده آل نیست که به سادگی دست یافتنی نباشد؛ حتی منظور انسان کامل نیست که مختص پیامبر و امامان معصوم است؛ انسان مطلوبی که انسان متعارف می تواند انسان مطلوب شود.
انسان ایده آل انسانی است که تنها برخی از انسان ها به آن دست می یابند، انسان کامل هم تنها مختص امامان معصوم است؛ بنابراین علوم انسانی رفتاری و اجتماعی باید انسان مطلوب را معرفی کند.
کار دوم این است که انسان تحقق یافته را توصیف کند، در مرحله بعد باید انسان محقق را نقد کند و آن را به انسان مطلوب تغییر دهد، یعنی علوم انسانی تنها توصیف نمی کند بلکه تغییر هم می دهد؛ کار علوم انسانی مدرن علاوه بر توصیف تغییر هم هست.
حال این سوال مطرح میشود که انسان اجتماعی مطلوب یا به تعبیری جامعه مطلوب از نظر هابز، لاک و...چیست؟ هابز جامعه سیاسی مطلوب را با منابع معرفتی خود تصویر می کند، این جامعه مطلوب او ترکیبی از مشروطیت و سلطنت است، چرا که در قرن هفدهم زندگی می کرد و مردم در راهپیمایی ها شعار مشروطیت را سر می دهند؛ و از نظر هابز جامعه مطلوب جامعه ایی است که همه مردم از قراردادهای اجتماعی برخوردار باشند و بر اساس آن حاکمی را تعیین کنند، در نهایت تمام حقوق به حاکم منتقل شود و حاکم حکومت مطلقه پیدا کند.
حکومت مطلقه با ولایت مطلقه که در اسلام است متفاوت می باشد، به این معنا است که حاکم هر کار که دلش خواست انجام دهد فقط حق ندارد دسته جمعی مردم را بکشد چرا که جامعه نابود میشود؛ این جامعه مطلوب از نظر هابز هنوز تحقق پیدا نکرده است، مبنای انسان شناختی هابز که نتیجه اش چنین جامعه مطلوبی میشود، اینست که انسان ها گرگ یکدیگرند، اگر حقوق به حاکم انتقال نیابد انسان ها همدیگر را می درند.
حال ما بر اساس هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی، ارزش شناسی اسلامی انسان ها را گرگ یکدیگر میدانیم؟ پس قطعا جامعه سیاسی مطلوب ما این نیست؛ جامعه سیاسی مطلوب ما با مبانی اسلامی جامعه ایی است که مبتنی بر ولایت باشد، ولایت به معنای امت و امامت است؛ امت و امامت هم به معنای پیوند وسیع حاکم و مردم است؛ توصیف جامعه سیاسی مطلوب اسلامی با جامعه سیاسی هابز تفاوت دارد.
در نتیجه حکمت اسلامی شما یک تاثیری بر جامعه مطلوب شما می گذارد که با فلسفه ی دیگران متفاوت است؛ ما معتقد نیستیم مسائلی که در علوم اسلامی آورده میشود صد در صد با مسائل موجود در علوم انسانی مدرن یا پسامدرن متفاوت است، بلکه گاها مشترکاتی هم دارند؛ ولیکن مجموعه ها با هم نمی سازند.
در شناخت انسان محقق تحقیق پرسشی انجام می شود، از پدیده ی خارجی می پرسید و جواب می گیرید، حال این سوال ها خالی از ذهن است؟ این سوال ها مبتنی بر آن انسان مطلوب است؛ بنابراین وقتی سوال را از انسان مطلوب استخراج می کنید که از انسان محقق بپرسید تا دریابید فاصله این دو تا چه میزان است، کاری اجتهادی صورت گرفته است.
یه وقت از امت دینی سوال می پرسید و جواب می گیرید، برخی مواقع هم واقعیت در خارج که انسان است مورد سوال قرار می گیرد و جواب دریافت می شود، این سوالی که از انسان خارج می پرسید برگرفته از انسان مطلوب است؛ لذا دورکیم یه جور سوال می پرسد و هابرماس به شیوه ی دیگر سوال می پرسد، البته سوال های مشترک هم می توانند داشته باشند.
به طور مثال دورکیم در پدیده خودکشی ممکن است اصلا سراغ رابطه خودکشی با اعتقادات دینی نرود، البته دورکیم دغدغه جامعه شناسی دینی داشت نه اعتقادات و باورهایی که در فلسفه و کلام اثبات شده است؛ طبیعتا وقتی سوال های جدید پیدا کردید جواب های جدیدی هم به دست خواهید آورد.
در روانشناسی بالینی اگر بیمار پزشک مسلمان باشد برخی توصیه ها را به او نمی کند، هرچند که در علم او این توصیه ها وجود داشته باشد.
«خبرگزاری دانشجو»: پس در واقع روش اجتهادی ناظر بر یک سری ملاحظات اسلامی و روش های تبیینی است؟
خسرو پناه- نه، صرف ملاحظات هم نیست؛ وقتی شما به روش اجتهادی مطلب را می گیرید مسلما هیچ یک از روش های دیگر این روش را انجام ندادند.