گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»-محمد زند؛ طی مباحث گذشته موضوع فلسفه و ضرورت پرداخت به فلسفه روشن شد. اکنون که ضرورت تلاش عقلانی و فلسفی روشن شده، در نخستین گام با این سؤال، مواجه میشویم که آیا عقل بشر توان حلّ مسائل فلسفی را دارد؟ آنچه در این هفته و هفته های آینده بدان خواهیم پرداخت گزیده ای از مباحث شناخت شناسی، کتاب آموزش فلسفه ، اثر علامه مصباح یزدی می باشد.
ارزش شناخت، هسته مرکزی شناخت شناسی
میزان واقع نمایی ادراکات عقل، هسته مرکزی مسائل «شناختشناسی» را تشکیل میدهد و تا مسائل این بخش، حل نشود نوبت به بررسی مسائل «هستی شناسی» و دیگر علوم فلسفی نمیرسد و درست در اینجاست که بسیاری از چهرههای سرشناس فلسفه غرب مانند هیوم و کانت و اگوست کنت و همه پوزیتویستها لغزیدهاند، و با نظریات نادرست خود بنیاد فرهنگ جوامع غربی را واژگون ساختهاند و حتّی دانشمندان علوم دیگر مخصوصاً روانشناسان رفتارگرا را به گمراهی کشاندهاند و متأسّفانه امواج شکننده و تباه کننده اینگونه مکتبها به دیگر نقاط جهان نیز گسترش یافته و جز قلّههای رفیع و صخرههای سرسخت و آسیبناپذیری که در پناه فلسفه استوار و نیرومند الهی قرار داشتهاند دیگران را کمابیش تحت تأثیر قرار داده است.
نگاهی به تاریخچه شناخت شناسی
گرچه شناختشناسی (اِپیستمولوژی) به عنوان شاخهای از علوم فلسفی سابقه زیادی در تاریخ علوم ندارد ولی میتوان گفت که مسئله ارزش شناخت که محور اصلی مسائل آن را تشکیل میدهد از قدیمترین دورانهای فلسفه کمابیش مطرح بوده است و شاید نخستین عاملی که موجب توجّه اندیشمندان به این مسئله شده کشف خطاهای حواس و نارسایی این ابزار شناخت برای نمایش دادن واقعیّتهای خارجی بوده است.
از سوی دیگر اختلافات دانشمندان در مسائل عقلی و استدلالات متناقضی که هر گروهی برای اثبات افکار خودشان میکردند به سوفیستها مجال داد که ارزش ادراکات عقلی را انکار کنند و به قدری در این زمینه زیاده روی کردند که اساساً واقعیت خارجی را مورد شک و انکار قرار دادند.
از این پس، مسئله شناخت به صورت جدّیتری مطرح شد تا اینکه ارسطو اصول منطقی را به عنوان ضوابطی برای درست اندیشیدن تدوین کرد. بعد از دوران شکوفایی فلسفه یونان، نوساناتی در ارزشگذاری به ادراکات حسّی و عقلی پدید آمد و دو مرتبه دیگر بحران شک گرایی در اروپا رخ داد و بعد از عهد رُنسانس و پیشرفت علوم تجربی تدریجاً حس گرایی، رواج بیشتری یافت.
تقریباً نخستین پژوهشهای سیستماتیک درباره شناختشناسی در قارّه اروپا به وسیله لایب نیتز و در انگلستان به وسیله جان لاک، انجام یافت و بدین ترتیب شاخه مستقلی از علوم فلسفی رسماً شکل گرفت. پژوهشهای لاک به وسیله بارکلی و هیوم، دنبال شد و مکتب تجربه گرایی ایشان شهرت یافت و تدریجاً موقعیت عقلگرایان را تضعیف کرد به طوری که کانت فیلسوف معروف آلمانی که در جناح عقلگرایان قرار دارد شدیداً تحت تأثیر افکار هیوم واقع شد.
کانت ارزش ادراکات عقل نظری را تنها در محدوده علوم تجربی و ریاضی و در خدمت آنها پذیرفت و نخستین ضربه سهمگین را از میان عقلگرایان بر پیکر متافیزیک (فلسفه اولی) وارد ساخت هر چند قبلاً هیوم چهره برجسته مکتب تجربه گرایی (=آمپریسم) حمله سختی را آغاز کرده بود و این رویه بعداً هم به وسیله پوزیتویستها به صورت جدّیتری دنبال شد.
شناخت در فلسفه اسلامی
برخلاف نوسانات و بحرانهایی که برای فلسفه غربی به ویژه در زمینه شناختشناسی پیش آمده، فلسفه اسلامی همواره از موضع استواری برخوردار بوده و هیچگاه دستخوش بحران نگردیده است و با اینکه کمابیش گرایشهای مخالفی در کنار آن بوجود آمده ولی پیوسته موضع قاطع ایشان مبنی بر «اصالت عقل در مسائل متافیزیکی» کاملاً محفوظ بوده است. فلاسفه اسلامی بدون اینکه از ارج تجارب حسّی بکاهند بر استفاده از متد تعقّلی در حلّ مسائل فلسفی تأکید داشتهاند.
با توجّه به تزلزل ناپذیری موضع عقل در فلسفه اسلامی، ضرورتی برای بررسی تفصیلی مسائل شناخت به صورت منظّم و سیستماتیک و به عنوان شاخه مستقلی از فلسفه، پیش نیامده و تنها به طرح مسائل پراکندهای پیرامون شناخت در ابواب مختلف منطق و فلسفه، اکتفاء شده بود. ولی اکنون با توجّه به شرایط فعلی که اندیشههای غربیان کمابیش در محافل فرهنگی ما نفوذ یافته لازم است که مسائل شناخت شناسی با دقت و تفضیل بیشتری طرح و بررسی گردد. در شماره های آتی این مسأله را پی خواهیم گرفت...