به گزارش خبرنگار حوزه مقاومت و پایداری «خبرگزاری دانشجو»، بعد از سقوط خرمشهر و عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا مرحله جدیدی از جنگ آغاز شد. اولین گام در این مرحله شکستن محاصره آبادان بود. به دنبال این پیروزی که در مهر ۱۳۶۰ روی داد در روز هفتم مهرماه این سال، محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر، سرلشگر فلاحی جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ نامجو وزیر دفاع، سرتیپ فکوری جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و شهید یوسف کلاهدوز قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران راهی تهران شدند تا ضمن دیدار با امام خمینی (ره) گزارش عملکرد نیروها را به ایشان بدهند اما در میانه راه هواپیمای آنها سقوط کرد و همگی به شهادت رسیدند.
به همین مناسبت در این گزارش نگاهی داریم به زندگی شهید محمدعلی جهانآرا که شناختهشدهترین شهید این جمع بود.
شهید سید محمدعلی جهان آرا در 9 شهریور ماه 1333 در خرمشهر به دنیا آمد. او فعالیتهای سیاسی و مذهبی خود را از شرکت در جلسات مسجد امام صادق (ع) خرمشهر آغاز کرده بود و در سن 15 سالگی تحت تاثیر جنبش امام خمینی (ره) وارد مبارزات سیاسی شد.
گروهی که برای عمل به مفاد عهدنامه خود روزه میگرفتند
در ابتدا شرکت او در این مبارزات تنها به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن و شرکت در مبارزات انجمنهای اسلامی دانشآموزان محدود میشد تا این که در اواخر سال 1349 به همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد. افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء كردند و در آن متعهد شدند كه تحت رهبری امام (ره) تا براندازی رژیم پهلوی از هیچ كوششی دریغ و از جان و مال خود برای رسیدن به این مقصود مضایقه نکنند.
اعضای این گروه برای عمل به مفاد عهدنامه خود و خودسازی بیشتر، روزه میگرفتند و عبادات خود را انجام میدادند. علاوه بر این، آنها برای انجام نبردهای چریکی خود ورزشهایی را در برنامه روزانه قرار داده بودند تا به آمادگی جسمی و روحی لازم برای انجام مبارزه دست پیدا کنند.
در سال 1351 این تشكل به وسیله عوامل نفوذی شناسایی و شهید جهانآرا به همراه سایر اعضای گروه دستگیر شدند. شهید جهانآرا پس از بازجویی در ساواک به علت سن کم به یک سال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل شد. جهان آرا پس از آزادی از زندان هم به مبارزات خود ادامه داد به طوری که ساواک او را احضار و تهدید کرد تا از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کند اما این تهدید بی ثمر بود و تنها باعث شد محمد و دوستانش فعالیتهای خود را به صورت مخفی ادامه دهند.
پیوستن به گروه "منصورون" و مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی
شهید جهانآرا پس از اخذ دیپلم در سال 1354 برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شكلگیری انجمن اسلامی این مركز دانشگاهی تلاش کرد. او در این زمان در تكثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) فعالیت میكرد. جهان آرا در سال 1355 به دلیل ضرورتی كه در تداوم جهاد مسلحانه احساس میكرد به گروه "منصورون" پیوست و از همین دوران بود كه به دلیل مبارزات مسلحانه به زندگی كاملاً مخفی روی آورد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ماه 1357 سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر برگشت. او در این مقطع، کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد تا با بسیج مردم آنها را برای دفاع از انقلاب آماده کند. جهان آرا مسئولیت شاخه نظامی این کانون را برعهده گرفت و به آموزش برادران و سازماندهی آنها پرداخت. او با توجه به اطلاعاتی كه از جنگ چریكی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم كرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذاشت.
شاخه نظامی این كانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل میكرد و توانست به کمک دادگاه انقلاب، عدهای از عمال حكومت نظامی و برخی از سرمایهداران بزرگ را دستگیر و مجازات کند.
نقش شهید جهانآرا در شكلگیری سپاه خرمشهر
شهید جهانآرا در شكلگیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در این زمان، جریان خلق عرب سعی داشت با پشتیبانی حزب بعث عراق اعلام موجودیت کرده و با طرح اختلاف شیعه و سنی، برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهانآرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد. او با بهكارگیری پاسدارن انقلاب و همكاری مردم، این آشوب را سركوب و با عناصر فرصت طلب قاطعانه برخورد كرد تا این که خطر این گروهک برطرف شد.
رژیم بعثی عراق در غروب روز 31 شهریورماه 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفت و مطمئن بودند كه با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا كنند و در فاصله كوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان را از ایران جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشكر) در این نقطه، زمین گیر كرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل كارون و بهمن شیر، آبادان را به محاصره در آورند.
زمانی که از پشت بیسیم شهادتنامه میخواندند
شهید جهان آرا در مورد یكی از صحنه های حمله به خرمشهر میگوید:
«امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یک نفر پشت بی سیم یادداشت می كرد. صحنه خیلی دردناكی بود. بچه ها می خواستند شلیک كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانكها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و فریاد زدم: الله اكبر، الله اكبر، ... حمله كنید؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود....».
شهادت در اثر سانحه هوایی
در ساعت 30/19 دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه 1360 (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای ۳۰ ــ ۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حركت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین را به بیمارستانها برساند، كه در منطقه كهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط كرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشكر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فكوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشكر پاسدار شهید یوسف كلاهدوز (قائم مقام فرماندهی كل سپاه) و سردار سرلشكر پاسدار شهید سید محمد علی جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند.
تحلیل رهبر معظم انقلاب از شهید جهانآرا
رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران در سال 1382 درباره شهید جهانآرا گفتند: «من مایلم اینجا یادی بكنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی كه در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت كردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه كه صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از كار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست كه افسر ارتشی بسیار متعهدی بود از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر كرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود).
محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی، یک لشكر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روی خرمشهر می بارید سی و پنج روز مقاومت كردند. همانطور كه روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت كردند. بغداد سه روزه تسلیم شد.
ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار كنید. بعد هم كه می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب كمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسیر در یكی دو روز از عراقیها گرفتند...».
وصیتنامه شهید جهانآرا
در وصیتنامه شهید جهانآرا آمده است:
«تو را شکرکه شربت شهادت اين يگانه راه رسيدن به خودت را به من بنده فقير و حقير و گناهکارخود ارزاني داشتي تو را شکر که اين تنها نعمت خدا پسنده خودت را بر اين انسان ذليل عطا فرمودي و من تنها راه سعادت خويش را شهادت در راهت يافتم و چه زيباست که من با زمان کوچکترين وسيله خود اعلاترين و ارزشمندترين ارزشها را گرفتم،و اين نيست مگر لطف و عنايت پروردگارنسبت به بنده اش.
خداوندا مرا ازاين همه لطف و عنايت دورمگردان و شهادت را نصيبم کن.
من براي کسي وصيتي ندارم ولي يک مشت درد و رنج دارم که براين صفحه کاغذ مي خواهم همچون تيغي و يا تيري برقلب سياه دلاني که اين آزادي را حس نکرده اند بر سر اموال اين دنيا ملت را،امتي را و جهاني را به نيستي و نابودي مي کشانند،فرود آورم.خداوندا تو خود شاهد بودي که من تعهد اين آزادي را با گذران تمام وقت هستي خويش ارج نهادم و با تمام دردها و رنجهائي که بعد ازانقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکيبايي کردم ولي اين را مي دانم که اين سران تازه به دوران رسيده نعمت آزادي را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند يا در گوشه هاي درياهاي پاريس و لندن و هامبورگ بوده اند و يا در.....
و تو اي امام،اي که به اندازه تمامي قرنها سختيها و رنج کشيدي از دست اين نابخردان خرد همه هيچ دان!لحظه لحظه اين زندگي برتو همچون نوح،موسي و عيسي و محمد(ص)گذشت.
ولي تو اي امام و اي عصاره تاريخ بدان که با حرکتت،حرکت اسلام را در تاريخ جديد شروع کردي و آزادي مستضعفان جهان را تضمين کردي.ولي اي امام کيست که اين همه رنجها و دردهاي تو را درک کند و کيست که دريابد که لحظه اي کوتاهي ازاين حرکت به هرعنوان خيانتي به تاريخ انسانيت و کليه انسانهاي حاضر و آينده تاريخ مي باشد.
اي امام درد تو را، رنج تو را مي دانم چه کساني با جان مي خرند. جوان با ايمان،که هستي و زندگي تازه خويش را در راه به هدف رسيدن حکومت عدل اسلامي فدا مي کند بله اي امام درد تو را جوانان درک مي کنند اينان که ازمال دنيا فقط و فقط رهبري تو را دارند،و جان خويش را براي هدفت که اسلام است فدا مي کنند و بدان اي امام تا لحظه اي که خون در رگ ما جوانان پاک اسلام وجود دارد. لحظه اي نمي گذاريم که خط پيامبرگونه تو که بخط انبياءو تاريخ وصل است به انحراف کشيده شود.ولي اي امام من به عنوان کسي که شايد کربلاي حسين را در کربلاي خرمشهر ديده ام سخني با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهر برمي خيزد و آن اينست.
اي امام از روزي که جنگ آغاز شد تا لحظه اي که خرمشهرسقوط کرد من يک ماه به طور مداوم کربلا را مي ديدم هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت مي شد و فرياد آنها بي سيم را از کار مي انداخت و هيچ راه نجاتي نبود به اتاق خود مي رفتم گريه را آغاز مي کردم و فرياد مي زدم:«اي رب العالمين بر ما مپسند ذلت و خواري را».