گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»، متن پیش رو خلاصهای است از جزوه «اومانیسم در ساحت حقوق» که از درس گفتارهای دکتر عطاالله بیگدلی در باب نسبت بین اومانیسم و حقوق استخراج شده است. در این مقاله ابتدا اومانیسم معرفی شده و خاستگاه و تاریخچه آن بیان میشود، سپس علاوه بر بیان جایگاه حقوق در نظام تمدنی و شرح فضای حاکم بر آن، تأثیرات اومانیسم بر این لایه تمدنی شرح داده میشود. همچنین در این نوشتار به مصادیق تأثیرات اومانیسم بر حقوق ایران اشاره شده است.
تاریخچه اومانیسم
اومانیسم مانند بسیاری از مفاهیم دیگر که در مغربزمین شکل گرفت، یک مفهوم تاریخی است. در یونان، مفهوم خاصی از اومانیسم وجود دارد. انسانهای یونانی به چند دسته تقسیم میشوند که در رأس تقسیمبندی افراد جامعه، کسانی قرار دارند که آزادند؛ به این معنا که برده نیستند و در اصطلاح، «Educated» شدهاند و یک سیر آموزشی را گذراندهاند. یونانیها این دسته از انسانها را که در این طبقه وجود داشتند، «human» میخواندند.
این روند در روم هم ادامه پیدا کرد با این تفاوت که نوع آموزشها اندکی متفاوتم شده یا به عبارتی تمدنیتر میشود. در واقع بهجای آتن که بیشتر فکری و تفکری بود، در روم بیشتر تمدنی میشود. در واقع، انسانِ مبادی آداب در نظام رومی «human» نامیده میشود و بقیه طبقات اجتماعی نامهای دیگری دارند.
مسیحیت و اومانیسم
با ظهور مسیحیت و قرون وسطی، اومانیسم با تزلزل مواجه شد و دلیل اصلی این امر، بیشتر نگاه مسیحی موجود در قرون وسطی بود، اما عدهای از نظریهپردازان، درصدد برآمدند که بین نگاه مسیحی و اومانیسم، را جمع کنند. البته مسیحیت اصولاً استعداد پذیرش اومانیسم را در خودش داشت. این به سبب نوعی اعتقاد خاص در مسیحیت بود؛ اعتقاد به اینکه مسیح، تجلی و تجسد خدای پدر است و خداوند در مسیح متجلی شده است. یعنی عالم ملکوت، به تمامه در یک انسان تجلی کرده است. این اعتقاد اندکی راه را برای اومانیسم غیر دینی باز کرد؛ از اینرو اومانیسم در این روند تاریخی در طول قرون وسطی ادامه یافت.
رنسانس و ظهور اومانیسم واقعی
با آغاز رنسانس، اومانیسم در دولتشهرهای ایتالیا آغاز و آرام آرام بزرگتر میشود. مشخصه اومانیسم در عصر رنسانس این بود که آرام آرام در مقابل کلیسا قرار گرفت. حدود سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۶۰۰، شاهد ظهور مکتبی در اومانیسم مدرن هستیم که به آرامی جوانه میزند و هدف آن جمعکردن نگاههای اومانیستی و نگاههای مسیحی است که به اومانیسمهای الهی معروف شدند، اما به تدریج، متفکران و اندیشمندان اومانیستی به این نتیجه رسیدند که به هیچوجه، این دو نگاه قابل جمع نیستند؛ این روند در اواخر رنسانس ادامه پیدا کرد، اومانیستهای قدیمی کمرنگ شدند و اومانیستهای جدید متولد شدند که به اومانیسم واقعی رسیدند.
شاخصههای اومانیسم جدید
شاخصههای اومانیسم جدید این است که منِ انسان در هستی فارغ از خلیفةاللهی، محوریت دارم؛ یعنی انسان بما هو انسان محوریت دارد، نه یک انسان خاص، نه یک خلیفةالله و نه امام. در ادامه، اومانیسم در نگاه کانت، کاملاً عقلمحور میشود و این روند عقلگرایی کانت، ادامه پیدا میکند تا اینکه در قرن نوزده، انتقاداتی به قرائت عقلانی از اومانیسم وارد شد.
در پی این انتقادات، مکاتب اومانیستی شمولگرا ایجاد شدند که معتقد بودند انسان نه عقل تنها، بلکه عواطف و احساسات است؛ یعنی کلیتی است که هم عقل دارد، هم احساس دارد. از اینرو مکتب رومانتیسم، در اواخر قرن نوزده ایجاد میشود و در ادامه رومانتیسم، مکاتبی مانند «existansialism»، «post modern»، «فرانکفورتیها» و دیگر مکاتب به وجود آمدند که مکاتب انتقادی به غرب هستند، اما همگی در انسانمحوری، اشتراک دارند.
جایگاه حقوق در سهگانه تفکر، فرهنگ و تمدن
حقوق، در لایه بیرونی نظام تمدنی قرار میگیرد و از آن حفاظت میکند. آخرین چیزهایی که در یک تمدن عوض میشود، حقوق آن تمدن است. به عنوان مثال، در انقلابها معمولاً آخرین ساختاری که از رژیم گذشته عوض میشود، قانون و حقوق اساسی است.
حقوق اروپایی در اواخر قرون وسطی دو شاخه داشت: یک شاخه، اروپایی برّی یا قارهای بود که به نظامهای «رومی– ژرمنیک» معروف هستند و یک دسته در انگلستان و جزیره اروپایی به حقوق «کامن لا آنگلاساکسون» معروف هستند. البته در هر دو نظام، آن چیزی که محوریت داشت، نظام اخلاقی کلیسایی یا همان نظام مسیحی بود.
دین مسیحیت، نگاه مثبتی به صنف تجار ندارد، لذا از اینرو تجارت در حقوق مسیحی، محدودیتهای زیادی دارد. صنف تجار که نمیتوانستند با این حقوق کنار بیایند، حقوقی عرفی برای خودشان ایجاد کردند و به تدریج، دادگاههایی بر همین اساس شکل دادند. از این طریق، مفاهیم جدیدی وارد دستگاه حقوقی اروپا شد و به تدریج، در این سالها مفهوم «ناسیونالیست» و «ملیت» شکل گرفت.
ورود اومانیسم به حقوق
در عصر روشنفکری چند نظریهپرداز بزرگ مانند «جان لاک»، «هابز»، «مونتسیکو»، «ماکیاولی» و «روسو» وجود دارند که حقوق به معنای مدرن از زمان آنان آغاز میشود و اومانیسم به معنای واقعی، نظریهپردازی میشود. در نظریات اندیشمندان آن عصر، روشنفکری معنی عقل به خود میگیرد و منشأ جعل، وضع، انتشار و اعتبارِ باید و نباید، عقل است و دیگر خداوند نباید در عرصه حقوق و سیاست دخالت کند.
در نظام لیبرال همه آزادیها بالذات هستند
اگر در نگاه سنتیِ غیر اومانیستی، خداوند انسان را آزاد قرار داده بود و حدود آزادی را خداوند جعل و تعیین مینمود، در نظام لیبرال، همه آزادیها بالذات هستند و انسان بما هو انسان آزاد است. با این وضعیت، امکان ایجاد تنازع بین آزادیها در جامعه پیش میآید و در نتیجه ناچار به جعل قانون میشوند. در واقع، قانون در نگاه اومانیستی مدرن، ریشه در تنازع آزادیها دارد.
در عصر روشنگری به تبع تغییر حقوق، مفاهیم فراوانی مانند آزادی، قرارداد اجتماعی، مشروعیت، حاکمیت، کشور، ملت، تبعه و… تولید میشود که پیش از آن، چنین مفاهیمی در عرصه حقوق وجود نداشت. علاوه بر این مفاهیم، تقسیمبندیهای جدیدی وارد میشود. در عصر قرون وسطی، سخن از حق الله و حق الناس بود، اما در این عصر، حقوق به نحو دیگری به دو بخش عمومی و خصوصی تقسیمبندی میشود.
تاریخِ حقوق را کسانی مانند مونتسکیو و روسو نوشتند که در آن بر خلاف نظامهای کلیسایی، حقوق از social contract شروع میشود. بنابر آنچه گفته شد، روشن است که مفاهیم جدید، تقسیمبندیهای حقوق، تاریخ حقوق و فلسفه حقوق، همه ذیل تاریخ اومانیسم سیر میکنند.
اولین قانون اساسی در ایران و تحولات پس از آن
از سال ۱۲۵۸ که مشروطه تصویب شد، اولین قانون اساسی ایران نوشته شد که دینی نبود. پس از چند سال، متمم قانون اساسی به اصرار شیخ فضلالله و دیگران نوشته و نهادی با عنوان نهاد علمای ناظر، تأسیس شد که وظیفهشان این بود که در هر عصری جمع شوند و بر قوانین مجلس نظارت کنند.
از سال ۱۳۰۴ که رضا شاه به صورت رسمی انقراض سلسله قاجاریه را اعلام کرد، آن قانون اجرا نشد. در این دوره، متجددین در ایران صاحب مسند شدند. چند نفر حقوقدان بسیار متبحرِ متجدد که در خارج درس خوانده بودند مانند «داور»، عدلیه را تأسیس کردند. نفر دوم، «محمد علی فروغی» بود.
پس از چند سال که به تدریج امر قانوننویسی نهادینه شد، اولین قانون ماهوی ایران که بهترین قانونی است که بین فقه و نظام متجدد جمع کرده است (قانون مدنی) مصوب ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ را نوشتند. به این صورت که از یک طرف، فقهایی مانند مرحوم فاطمی و از طرف دیگر، متجددینی چون فروغی و داور، اقدام به نوشتن قانون مدنی کردند.
در واقع این قانون مدنی، جمع بین دو گرایش است و به همین دلیل در پارهای موارد فقهی است، در مواردی هم آثاری از قوانین فرانسه و سوئیس دیده میشود. در واقع، نه در تولید قوانین و نه در نظارت بر قوانین، فقه، نقش بسزا و تأثیرگذاری مستقیم ندارد و به عبارت دیگر، مدخلیت فقه به صورت استنباط قانون از منابع شرع نیست، بلکه صرفاً در مرحله نظارت بر عدم اختلاف قانون با شرع است.