با آتش کبریت کنی آب زره را
از پیچ و خم گردنه حیران با باد
با بادبزن محو کنی توده مه را
کاری کنی از قحط بزه هر چه بزهکار
یک عمر بگردند نیابند بزه را
یا طبق یکی از نسخ خطی نایاب
از هم نشاسند پس از این مه و که را
با تیر و کمان آرش اگر زنده شود باز
جرأت نکند لمس کند مرکز زه را
طوری بشود فخر کنند دانش امروز
بشکافی به جای اتم هسته به را
از گوجه به رب میرسد آدم نه به انگور
گر دیگ بجوشاند اگرگوجه له را
از قفل گذشتیم بماند که نشد باز
حاشا که کلید تو کند باز گره را