گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، «ممكن است حكومت آمريكا با شدت عمل، اين جنبش اعتراضي را سركوب كند اما نميتواند ريشههاي آن را از بين ببرد. ريشههاي اين حركت در آينده آن چنان گسترش خواهد يافت كه نظام سرمايهداري آمريكا و غرب را زمين خواهد زد.» این جملات پیشبینی رهبری است که همیشه دشمنانش بیشتر از دوستان به حرفهایش توجه میکنند. او درباره یک جنبش انقلابی سخن میگفت. جنبشی که سال 2011 شعله گرفت اما هنوز آنقدر قوی نشده بود تا بتواند کاخ بزرگ سرمایهداری را به آتش بکشد. به ناچار به آتش زیر خاکستر تبدیل شد. حالا پس از 5 سال و در روزگاری که همه فکر میکردد این جنبش دیگر مرده است، پیشبینی رهبر ایران درست از آب درآمده و آرمانها و شعارهای این جریان وارد معادلات سیاسی غرب شده است. جنبش 99 درصدی چگونه وارد سیاست شد؟ شخصیتهایی مانند برنی سندرز و جان کوربین چرا محبوب جوانان غربی هستند؟ گام بعدی تحولات سیاسی دنیای غرب چه خواهد بود؟
وال استریت را اشغال کنید چه بود؟
«جنبش وال استریت را اشغال کنید» در وب سایت خود و در بخش معرفی آوردهاست: «ما 99 درصدی هستیم که از خانههای خود بیرون رانده شدهایم. ما از خدمات درمانی مطلوب محروم بودهایم. ما از آلودگی محیط زیست رنج میبریم. ما ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد و بدون بهرهمندی از حقوق قانونی خود سخت کار میکنیم، البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم. در حالی که یک درصد دیگر از همه چیز برخوردار است، ما از هیچ چیز برخوردار نیستیم. ما 99 درصد جامعه هستیم».
این جنبش متاثر از اوضاع نامساعد آمریکا در دوران بحران عمیق اقتصادی به سرعت در میان برخی گروههای سیاسی و اجتماعی فراگیر شد. اولین نشانه ظهور این جنبش به روز 17 سپتامبر باز میگردد که تعدادی از فعالان اجتماعی در برابر ساختمان بورس اوراق بهادار نیویورک در خیابان وال استریت تجمع کردند و اعلام کردند تا زمانی که به خواستههایشان رسیدگی نشود، به تجمع خود پایان نخواهند داد. خواستههایی که گستردگی آنها از بیمه تامین اجتماعی بود تا پایان بخشیدن به جنگ های آمریکا در جهان و ایجاد شغل برای جوانان. نقطه تلاقی این خواستههای متفاوت، باور به فساد سیستمی در نظام سیاسی- اقتصادی ایالات متحده است. فسادی که زمینه تسلط 1 درصد از جامعه بر 99 درصد دیگر را فراهم کرده است.
«فرانکلین فیشر» استاد اقتصاد دانشگاه ماساچوست آمریکا درباره علل شکلگیری جنبش وال استریت میگوید: « این جنبش را عوامل زیادی پدید آوردهاند؛ اما آنچه بیش از همه، مردم را دور هم جمع کردهاست احساس و اعتقاد فزاینده نسبت به دو موضوع است. نخست این اعتقاد که نه تنها خودشان وضعیت مناسبی ندارند بلکه کودکانشان نیز آینده مناسبی نخواهند داشت. دوم آنکه تظاهرکنندگان از وجود نابرابری فزاینده در درآمد و ثروت در آمریکا خشمگین هستند؛ نابرابریهایی که جمهوریخواهان کنگره با اتخاذ هرگونه اقدام برای مقابله با آن مخالفت میورزند. طرفداران جنبش وال استریت وضعیت جاری را شدیداً ناعادلانه و نامناسب می دانند.»
نمای بیرونی جنبش مثل چادرها، دست نوشتهها و جوانانی که در کنار خیابانها به گفتوگو و شعار دادن مشغول بودند و درگیریهای روزنامه با پلیس به هر حال تمام شد. هم زور دولت روی سر انقلابیون 99 درصدی بود هم دیگر در خیابان ماندن فایدهای نداشت! این مرحله تمام شد. جنبش 99درصدی آمده بود تا در دنیای مدرن خاموش، فریاد بیداری سر بدهد. فریادش را زد و باید میرفت. اما سوالی هنوز باقی مانده بود. «آیا قیام بر علیه سرمایهداری تمام شد یا باید منتظر ظهوری دوباره از آن باشیم؟»
گروهی از تحلیلگران فروکش کردن تظاهرات خیابانی را نشانه عمیق نبودن این جریان دانستند و احساسات زودگذر جوانان و فقیران را عامل این حرکت تلقی کردند . بر خلاف تصور این گروه حرکت خزنده و آرام این جریان اینبار در عمق سیاست غربی میوه داد و از درون دستگاههای عریض و طویل سیاسی غرب شکوفا شد.
اکونومیست در یادداشتی تحلیلی ضمن بررسی ریشه دواندن جریانات ضد سرمایهداری در اروپا و آمریکا هشدار داده که جریانات چپ در حال رشد فزاینده هستند. این مجله در تبیین چرایی این امر به نقل از دیو اسپارت (Dave Spart) طنزپرداز مشهور چپگرا می نویسد : «مردم به این نتیجه رسیدهاند که بازار آزاد یک توهم است. شرکتهای بزرگ انحصارگرانی جویای رانت هستند و مدیران اجرایی آنها با سیاستمداران لابی میکنند تا به امتیازات خاص و معافیتهای مالیاتی دست یابند. طبقه روسا همیشه به خود پاداش میدهد؛ چه موفق باشد چه ناکام!»
نتیجه این باور فراگیر بروز چپگرایی با طعم تند مخالفت با سرمایهداری در کشورهای مختلف است. قدرت گیری گروههای چپگرا در اروپا و پدیدهی «جرمی کوربین» و «برنی سندرز» را میتوان میوهی درخت جریان 99 درصدی در سیاست غرب دانست که اکنون به بار نشسته است.
جرمی کوربین؛ چپگرایی با طعم پنیر
سیاستمدار 68 ساله بریتانیایی از سال 1983 عضو پارلمان است. او خود را یک سوسیال دموکرات مینامد که گرایشهای چپ در تفکر او نقش زیادی دارد. او توانست در سال 2015 با کنار رفتن اِد میلیبند رهبری حزب کارگر را بدست بگیرد. کسی که به سیاستهای ضد ریاضتی و ضد سرمایهداری معروف است. کوربین از مدافعین اصلی شفاف سازی مالیاتی و اعمال مالیات بیشتر بر ثروتمندان برای تامین رفاه اجتماعی است. در کنار سیاست داخلی مردم محور، کوربین از مخالفین سلاحهای هستهای است. سیاستهای ضد جنگ مخصوصا سیاستهای ضد اسرائیلی او از دیگر نقاط برجسته در تفکر کوربین 68 ساله به شمار میورد. او یک گیاهخوار و از اعضای گروه پنیر پارلمان است.
کوربین سابقه همکاری به شبکه Press TV ایران را نیز در کارنامه دارد. تایمز بین الملل در مورد او مینویسد: «رهبر متفاوت حزب کارگر مخالف اسراییل و طرفدار قاطع فلسطین و حتی متهم به ارتباط با حماس بوده است. وی در مصاحبه خود از «حماس» و «حزب الله» با کلمه «دوستان» یاد می کند.» البته او مخالف سرسخت بشار اسد و مدافع ازدواج همجنسبازان نیز هست.
صعود کوربین به راس جریان سیاسی کارگر در بریتانیا برای اکثر کارشناسان معادل یک زلزله عظیم بود. مخصوصاً یک پارچه شدن چپگراها و جوانان در حمایت از او نگرانیها را تشدید کرده است. اقبال عمومی مردم به کوربین چنان خطرناک بوده که حزب محافظه کار و مخالفین کوربین در حزب کارگر تلاشی گسترده برای اجبار کوربین به کنارهگیری از قدرت آغاز نمودند اما نتایج انتخابات شهرداریها تا حدودی قدرت او را تثبیت نمود. اکنون بسیاری از احتمال بروز هرگونه کودتا در حزب و یا حذف فیزیکی او ابراز نگرانی میکنند.
روزنامه تایمز در گزارشی در مورد اتهامات وارده از طرف مخالفین نوشت: «جرمی کوربین تاکنون متهم به تهدیدی علیه امنیت ملی، سوسیالیستی خطرناک و همدرد با تروریست ها می باشد شده است.»
مردی که با سیاست های 99 درصدی توانست قدرت را در حزب کارگر بدست بگیرد اکنون نمادی از قیام مردمی بر علیه سرمایهداری فاسد است.
برنی سندرز؛ مرد نه به میلیاردرها
سیاست مدار 76 ساله آمریکایی که دومین دوره حضور خود در سنا را پشت سر میگذارد این روزها پدیدهی دیگری در عرصهی سیاست غرب را رقم زده است. سیاست مداری که خود را سوسیال دموکرات میخواند اکنون در سرزمین کاپیتالیستها حماسه سازی میکند. او روح چپگرایی را مجدد در ایالات متحده زنده کردهاست و این ترس سیاستمداران و ثروتمندان را برانگیخته است. خوش نامی و صداقت سندرز، ترس بانوی فساد و دروغ آمریکا ( هیلاری) را دو چندان نمودهاست.
زمانی که سندرز اعلام نامزدی برای انتخابات درون حزبی کرد چیزی نزدیک 15 درصد محبوبیت داشت اما اکنون او کابوس شبهای هیلاری کلینتون است. کسی که با تاکید بر استقلال از سوپر پکها به تمام لابیهای ثروت در ایالات متحده پشت کرده. سندرز تیغ تیز نقدهای خود را به سمت اوباما نیز گرفتهاست و گرفتن کمک های مادی و معنوی اوباما از وال استریت را نشان ریاکاری او میداند. کمپین تبلیغاتی او بیشترین حمایت مردمی را توانسته جمع آوری کند و به همین دلیل لابی های قدرت با استفاده از رسانههای وابسته و اقماری بزرگترین هجمه مشترک را بر علیه او به راه انداخته اند.
سندرز به صراحت در سخنرانیهای پر جمعیتش میگوید: «سوپر میلیاردرها باید مالیات بدهند. شرکتهای بزرگ باید مالیات بیشتری بدهند. برای تامین هزینههای آموزشی و بهداشتی همه شهروندان باید بیشتر تلاش کرد. دیگر باید به این روند که میلیاردرها پولدارتر شوند و فقرا فقیرتر پایان بدهیم.»
جریانات اصلی جنبش اشغال وال استریت نیز یک صدا به حمایت از سندرز پرداختهاند و رویای سرکوب شده در حاشیه پارک زاکوتی را در کمپین او دنبال میکنند. پیرمرد آشفته و شلخته سیاست آمریکا این روزها محبوب جنبش جوانان آمریکا شدهاست و این بخش عظیمی از سرمایه برنی در انتخابات است.
گاردین در تحلیل پدیده سندرز می نویسد : «شکست یا پیروزی سندرز تفاوتی ایجاد نمیکند چون او الهام بخش تعداد زیادی از سیاست مداران چپگرا و نماد جریان مقابله با فساد سرمایهداران شدهاست. اگر لابیهای ثروت اکنون از یک سندرز هراس دارند با دهها سندرزی که در حال ظهور در سیاست آمریکا هستند چه میخواهند بکنند.»
فرجام
پدیده برنی و جرمی شاید به نتیجه نرسد و حتی ممکن است این سیاستمداران پس از رسیدن به قدرت به تمام شعارهای خود پشت کنند اما یک واقعیت تغییر نخواهد کرد و آن همان جمله آغازین این نوشتار است. شاید بسیاری پس از فروپاشی تحصن پارک زاکوتی، جنبشهای ضد سرمایهداری را مرده فرض کردند و پیشبینی رهبر معظم انقلاب از احیاء این جنبش را غلط ارزیابی میکردند اما اکنون این حرکت بخش جدایی ناپذیر سیاست در غرب شدهاست. طوفانی که با یا بدون پدیدههایش (جرمی و برنی) به این سادگی حذف شدنی نیست.