اکران و نقد و بررسی فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» با حضور عوامل فیلم و منتقدین در هشتاد و پنجمین سکانس خانه فیلم فردوس برگزار شد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ «سحر عصر آزاد» در این نشست در مقام منتقد درباره کارگردان «بیست و یک روز بعد» و فیلمسازان اول اظهار کرد: نکتهای که درباره این هنرمندان وجود دارد، این است که ذهنیتی در مورد آنان قبل از دیدن فیلم وجود ندارد، این مسئله موقعیت خاصی ایجاد میکند و نمیدانیم با چه اثری قرار است مواجه شویم و این یک امتیاز است که مخاطب با آن روبه رو است.
کار مهم آقای خردمندان این است که به سراغ ژانر یا گونهای رفته اند که در سینمای ایران جای خالی آن احساس میشود، یعنی فیلمهای کودک و نوجوان که به شکل خاص به نوجوانان و مسائل و دغدغههای آنان بپردازد، ایشان توانسته اند فضای فیلم را مطابق با ذهنیات قهرمان قصه که انتخاب کرده اند به تصویر بکشند و این نقطه بسیار ویژهای در فیلم است.
در ادامه «محمدرضا خردمندان» کارگردان «بیست و یک روز بعد» درباره چگونگی رسیدن به چنین فیلمی برای تولید گفت: من پیش از این که اولین فیلم بلندم را تولید کنم، تعداد زیادی فیلم کوتاه ساختم و سالها دغدغه من تولید آثاری با موضوعاتی برگرفته از اجتماع، زندگی و تجربیات شخصی بود که با هم جمع شدند و در «بیست و یک روز بعد» روایتی سالم را برای استقبال خوب مخاطب رقم زدند.
چگونگی شکل گیری این فیلم برمی گردد به سابقه فیلمسازی من که همیشه با یک سری تصاویر خاص در ذهنم شکل میگیرد و در حافظه من ثبت میشود و معمولا آنها که ماندگاری بیشتری دارند من را بیشتر درگیر خود میکنند تا زمانی که آن تصویر گویا شود و حرف داشته باشد.
«بیست و یک روز بعد» هم برای من با یک تصویر شروع شد، تصویر نوجوانی که روی ریل قطار ایستاده و میخواهد آن را نگه دارد، نمیدانستم این بچه کیست؟ چرا میخواهد این قطار را نگه دارد؟ قبل و بعد این ماجرا و انگیزه آن را نمیدانستم فقط احساس میکردم تصویر بسیار قدرتمندی است یعنی از آن جنس تصاویری که در پس ذهنم ثبت شده بود.
مادرم مبتلا به سرطان بود وی در ادامه افزود: در یک دوره مادرم به بیماری سرطان مبتلا بود و ما در دوره درمان او، رفت و آمدها به بیمارستان و داروخانه برای تهیه دارو را طی کردیم، با انواع این جنس آدمها ارتباط و تعامل داشتم و هر زمان که آنها را میدیدم راجع به مشکلاتشان حرف میزدم، چون خودم بخشی از همان جامعه بودم.
سال ۹۱ یا ۹۲ بود که در داروخانه ۱۳ آبان پسربچهای را دیدم که در کنار مادر مبتلا به سرطان خود ایستاده بود و یک کیسه دارو در دست داشت. او آمپولها را آگاهانه کنار گذاشت و فقط داروهای شیمی درمانی را تحویل گرفت. این صحنه برای من تکان دهنده بود و در ذهن من ماند.
به این نتیجه رسیدم تصویر پسربچه همان پسری است که روی ریل قطار ایستاد و بخشی از پازل برایم حل شد. در فیلم صحنهای وجود دارد که مادر وقتی به مرتضی پول میدهد تا فیلمش را بسازد و میگوید وقتی از داروخانه داروها را تحویل گرفت یک آمپول تقویتی است که نیاز نیست آن را بخرد. این صحنه از همان داروخانه ۱۳ آبان و آن پسر در ذهنم تداعی شد.
تصویر بعدی که در ذهنم شکل گرفت محسن برادر مرتضی بود که میخواست ترمز را بکشد و قطار را نگه دارد یعنی همان شب این صحنه هم شکل گرفت و این دو تصویر آن قدر در کنار هم قدرتمند بودند که مرا مطمئن کرد که فیلمنامهای خواهم نوشت و این قطعا فیلم کوتاه نخواهد بود یعنی نقطه عزیمت من به فیلم بلند همین دو سکانسی بود که آن شب نوشته شد.
خردمندان درباره گذارش از عرصه فیلم کوتاه به عرصه فیلم بلند و موفقیتش در اولین اثر بلندش بیان کرد: من علاقه بسیاری به فیلم کوتاه دارم و هر وقت فرصت شود سریعا فیلم کوتاه میسازم و بلافاصله بعد از «بیست و یک روز بعد» نیز یک فیلم کوتاه ساختم.
در آن شب احساس کردم که نمیشود این قصه را کوتاه ساخت و باید از آن فیلمی بلند تولید کرد تا بسط و گسترش پیدا کند و در سینما عرضه شود. من از آن شب شروع به نوشتن سکانسها کردم و جغرافیای قصه برایم تقریبا آشکار شد.
خانوادهای که در کنار ریل راه آهن زندگی میکنند، دوستی که اطمینان به حضور و همدردی در کنار مرتضی داشتم و باید به گونهای فیلم طراحی میشد که این رفیق همانگونه که در زندگی واقعی حضورش آرامش میدهد به فیلم نیز تعادل و قدرت دهد که تلخی و تندی آن را گرفته و همواره شخصیت اصلی را یاری کند تا مخاطب پس نزده و تا پایان با فیلم همراه شود.
سینایی که مرتضی شد «مهدی قربانی» شخصیت اصلی فیلم نیز درباره چگونه بازیگر شدن خود و حضور در «بیست و یک روز بعد» عنوان کرد: از سن ۱۰ سالگی در یک آموزشگاه فعالیت خود را شروع کردم، دو سال گذشت تا این که فراخوانی داده شد و از سنین ۹ تا ۱۲ سال بازیگر برای فیلم «ابد و یک روز» میخواستند.
قبل از آن برای نقشهای متعدد تست دادم، اما اولین نقشی که قبول شدم «ابد و یک روز» بود که توسط آقای روستایی، دستیار ایشان و آقای ملکان تست گرفته شد و بازی کردنم در آن فیلم قطعی شد و با موفقیت هایی نیز همراه شد. بعد از آن فیلم دو کار تئاتر کردم و در شهریور ۹۵ برای «بیست و یک روز» بعد دعوت شدم.
کارگردان «بیست و یک روز» بعد در ادامه درباره نقشهای این فیلم و بازی مهدی قربانی اظهار کرد: در ابتدا این بازیگر برای بازی در نقش سینا انتخاب شده بود، من به دنبال بازیگر برای شخصیت اصلی فیلم بودم و در همه جا به دنبال بازیگر برای نقش مرتضی بودم، اما در پایان مهدی قربانی این نقش را با روشهای مختلف و رندی از من گرفت.
اولین تستی که از مهدی قربانی گرفتم به این شرح بود که پنکهای روشن بود و از او خواستم که با نیروی درون آن را متوقف کند. تلاشش را کرد و با تمام زور خود قصد داشت که آن را متوقف کند. مهدی با حرکتهای خودجوش خود به دنبال گرفتن نقش مرتضی برای این فیلم بود و در طول زمان دیدم شخصیت مهدی قربانی از همه جهات اعم از سخت کوشی و مردانگی به شخصیت مرتضی نزدیک است بنابراین نقش مرتضی را به او سپردم.
وی در ادامه تاکید کرد: مهدی قربانی واقعا بازیگری را دوست دارد و با تمام وجودش بازی میکند. سکانسی که روی ریل راه آهن کتک میخورد یکی از سختترین سکانس هاست. در اطراف ریل سنگهای تیز و چند گوش بود و باید با همان تک پوش زرشکی که پوشیده بود روی ریل میخوابید تا او را بزنند. از نظر بازیگری صحنه بسیار سختی بود و ما حدود ۱۲ بار این صحنه را فیلمبرداری کردیم و هر بار این صحنه درست انجام نمیشد که بیشترین دلیل آن درست کتک نزدن بازیگران کار بود و من به دلیل سلامت مهدی نمیتوانستم فشار بیاورم.
بعد از ۱۲ بار برداشت بالاخره مهدی به سمت من آمد و گفت: بگو تا میتوانند بزنند که کار درست از آب در بیاید. من هم گفتم رحم نکنید و تا میتوانید بزنید که صحنه بالاخره درست از آب در آمد.
۲۵ بار از نوید محمد زاده سیلی خوردم مهدی قربانی در ادامه با گلایه توام با شوخی گفت: کتک خور من خوب است. ۲۵ بار از نوید محمدزاده در «ابد و یک روز» سیلی خوردم. در سکانسی، سینا رازانی قرار بود در کوچه به من سیلی بزند که گفتم نزند. یک بار حمیدرضا آذرنگ در کلوپ به من سیلی زده است، در ریل من را کتک میزنند پس تکلیف قهرمان فیلم چه میشود. من از سگی که برای سکانس کتک زدنم هم گذاشته بودند میترسیدم، چون آدمخوار بود.
عصر آزاد درباره قهرمان اصلی فیلم خاطرنشان کرد: تلاش و پشتکار مهدی قربانی برای گرفتن این نقش از هوشمندی ایشان است، چون در سینمای ما در تولیدات یک سال قهرمان نوجوان وجود ندارد، با این شرایط کار به یک نوجوان سپرده میشود و این میزان قصه حول محور اوست و مهارتهای بازیگری اش بروز میکند که درخشش او را به همراه دارد.
همچنین خردمندان درباره شرایط سخت تولید فیلم نیز بیان کرد: هیچوقت برای یک کارگردان شرایط موفقیت صد در صد نمیشود، اما یک نظریه وجود دارد که میگوید اگر یک فیلمساز ۶۰ تا ۷۰ درصد از چیزی که مدنظر دارد محقق شود موفق شده است. برای یک فیلمساز اول همیشه بودجه کم وجود دارد و بیشتر از زمان در نظر گرفته شده نمیتواند برنامه ریزی کند.
ما باید دو سکانس را در یک آفیش میگرفتیم یعنی یک سکانس از ساعت ۸ صبح شروع میشد و تا ساعت ۱۲ ادامه داشت. در آبان روزها کوتاه و شبها بلند بود و ما باید دو سکانس را در این زمان میگرفتیم و این فشار زیادی وارد میکرد که باعث میشد تا ۲ شب آنجا باشیم و مهدی قربانی از ۹ شب به بعد توان نداشت، این قدر فشار وجود داشت که من و مهدی قربانی با هم دعوا میکردیم، چون از خستگی به خواب میرفت و این خواب میمیک، احساس و چهره را با نقص روبه رو میکرد.
تهرانیها درگیر آمپولهای ۷ میلیونی وی درباره برداشتهای مختلف نسبت به پایان فیلم توضیح داده و اظهار کرد: مرتضی در طول فیلم ایده نگه داشتن قطار را دارد که هیجان زده و خام به نظر میرسد و براساس همان قرار است فیلمی بسازد. باور و قدرت لازم را برای نگه داشتن قطار ندارد بلکه صرفا یک سری مراسمات صوری برای چنین خواستهای انجام میدهد.
به طرق مختلف این مسئله در فیلم تکرار میشود، اما در بار آخر وقتی این اتفاق میافتد که تجربهها و سختی را پشت سر گذاشته است و به یک بزنگاه و درک جدیدتری رسیده است، این که مشکلات زندگی تمام نمیشود و باید طریقه ایستادن در برابر سختیها را پیش بگیرد. بعد از این مرحله است که فقط خودش است و خودش و برای اولین بار روی ریل به دور از مراسمات صوری قرار میگیرد و میخواهد واقعا محکم جلوی قطار و سختیها را بگیرد.
حتی همه حرف هایی که مهران از هوای ابری، باران، گرگ و کلاغها در هر بار نمایش مرتضی در فیلم به دروغ میگوید در سکانس پایانی در واقعیت اتفاق میافتد. در بازخوردهایی که در این روزها داشتم مخاطبان میگویند بعد از چند روز از دیدن «بیست و یک روز بعد» هنوز به فیلم و سکانس پایانی آن فکر میکنیم.
کارگردان «بیست و یک روز بعد» در واکنش به این نقد که فیلم با تلخی و بزرگی نسبت به سرطان پرداخته با صراحت بیان کرد: در زمان کودکی ما اسمی از سرطان نبود، اما امروز سرطان مثل نقل و نبات در خانوادهها افتاده است.
برای این که جدیت یک مسئله بیان شود باید برجستهتر بیان شود تا به گوش مخاطب برسد. بسیاری از مردم در شهر تهران درگیر ماراتن بیست و یک روز بعد، بیست و یک روزها و آمپولهای ۵ تا ۷ میلیونی برای رفع سرطان هستند؛ بنابراین باید محکمتر و بزرگتر بیان کرد تا شنیده شود و این شکل بیان درست است.
خردمندان در پایان گفت: از این که فیلم را دیدید تشکر میکنم. بیست سال است جنس فیلمی مثل «بیست و یک روز بعد» در سینمای ایران دیده نمیشود. ما فیلم را از فضای آپارتمانی و تک لوکیشن بیرون آورده و در لوکیشنهای متعدد برای پرده سینما تولید کرده ایم تا لذت داشته باشد بنابراین دیگران را برای دیدن فیلم تبلیغ و تشویق کنید.