به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، طاهره غفوری از جمله بانوان انقلابی یزد است که خیلیها او را با فعالیتهای جهادیاش در دوران هشت سال دفاع مقدس می شناسند. غفوری در آن دوران در زمینههای آموزش نظامی بانوان، سازماندهی خواهران پشتیبان جنگ و تهیه اقلام مورد نیاز رزمندگان فعال بود. او همچنین یک بانوی جانباز شیمیایی است. پس از دوران دفاع مقدس در عرصههای خیریه فعالیت دارد و بیت الزهرا (س) را برای فعالیتهای خیریه راهاندازی کرد. امروز و با شیوع ویروس کرونا، فعالیتهای خودجوش خانم غفوری به جمعآوری کمکها و تلاش برای مبارزه با ویروس کرونا تبدیل شده است. این مصاحبه روایت بخشی از این تلاشهای یکی دیگر از زنان جهادگر یزدی است.
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
طاهره غفوری هستم متولد سال ۱۳۴۴. اصالت ما به مروست بر میگردد و از کودکی در روستاهای آن منطقه بزرگ شدهام. پدرم چای بریز مجلس امام حسین (ع) بودند و مفتخرم که در مکتب اهل بیت رشد کردم.
چه شد که وارد عرصه مبارزه با کرونا شدید؟
با شیوع این بیماری به یاد حرفهای مادرم افتادم که تعریف کرده بود در گذشته هم مشابه همین اتفاق افتاده است. در روستای ما، مردم گرفتار وبا میشوند و اوضاع بسیار فجیع بوده است. شیوع این بیماری بسیار مرا مضطرب و ناراحت کرد، تا جایی که این فشارها کارم را به بیمارستان کشاند. پزشکان پس از انجام آزمایش و چکاپ تأکید کردند به دلیل عوارض شیمیایی که به خاطر دوران جنگ در بدنم باقیمانده، بههیچوجه از خانه بیرون نروم. مدتی در خانه ماندم، اما نمیتوانستم دست روی دست بگذارم. این ویروس روز به روز داشت مردم بیشتری را گرفتار میکرد. به محض این که حالم اندکی بهبود پیدا کرد، دست به کار شدم. در وهله اول بیتالزهرا را تعطیل کردم تا خدایی نکرده فردی در اجتماعات آنجا درگیر این بیماری نشود. با تعطیلی بیتالزهرا خوابگاههایی که زیر چتر حمایت ما بودند هم باید تعطیل میشد. دانشجویان را ملزم کردم به شهرهایشان بروند. آن موقع وضعیت قم اورژانسی شده بود. بنابراین به یک سری از بچههای قمی اجازه ماندن در خوابگاه را دادم تا از این بیماری مصون بمانند. یک سری از بچهها هم شاغل بودند و شرکتهایشان در زمینه تولید ماسک فعالشده بود. آنها نیز ماندگار شدند؛ البته با شرایط خاص، رعایت نکات بهداشتی و بدون پرداخت اجاره خوابگاه.
در روزهایی که بیمار بودم با یک سری از دوستان فعال در زمینه پزشکی مشورتهایی کردم. سعی کردم با جوانب بیماری کرونا بیشتر آشنا شوم. اینطوری هم خودم را برای مبارزه با این بیماری آماده میکردم و هم تا حدودی به دوستان و آشنایان اطلاعرسانی کردم. متوجه شدم برای مبارزه با این بیماری، یک سری پیشنیازهایی لازم است که ما امکان تهیه آنرا با جمعآوری کمکهای مردم داریم. پیامکهایی را به اطرافیان، آشنایان و برخی خیرین ارسال کردم. اعلام کردم احتمال دارد به آبمعدنی، آبمیوه و تعداد زیادی خیاط نیاز داشته باشیم. پیامکها مثمر ثمر واقع شد و در همان روزها مقدار زیادی آبمیوه طبیعی بهداشتی و مبلغ قابل توجهی وجه نقد جمعآوری شد که همه را در اختیار بیمارستان شهید صدوقی قرار دادیم. همچنین مقداری بسته معیشتی شامل برنج، روغن، گوشت، ماکارونی تهیه کردیم و به دست خانوادههای نیازمند رساندیم.
خانواده و اطرافیان شما با فعالیتهایتان مخالف نیستند؟
شکر خدا اتفاقا همسر و فرزندانم بسیار کمک میکنند. مثلا با تعدادی از خیرین هماهنگ کردم که مواد ضدعفونی تهیه کنند تا توزیعش را ما انجام دهیم. همسرم به کمک آمد و تانکری تهیه کردیم و عقب وانت گذاشتیم. هر دفعه با کمک خیرین مایع ضدعفونی تهیه میشود، در شیشههای یک بار مصرف میریزیم. بعد هم با وانتمان که پلاکاردی هم بالای آن نصب کردیم و الان دیگر شناخته شده، در سطح محلات یزد دور میزنیم و آنها را بین مردم تقسیم میکنیم. دخترهایم هم در تقسیم مواد و تهیه تراکتهای آموزشی به ما کمک میکنند.
به نظر شما اقدامات خودجوش مردمی برای مبارزه با کرونا چه تأثیری بر جامعه و مردم داشته است؟
بگذارید در مورد این تاثیرات خاطرهای برایتان بگویم. یک روز با وانت در حال پخش مواد ضدعفونی بودیم. روی پلاکاردی که بالای وانت نصب کردیم، نوشته “توزیع مواد ضدعفونی کننده رایگان؛ از طرف موکب امام حسین (ع) بیت الزهرا”. دخترخانمی را دیدم که حجابش مثل ما نبود را دیدم که در حال عکس گرفتن از ماشین ما و پلاکاردش بود. خوب که دقت کردم دیدم دارد گریه میکند. بعد با همان چشمان اشکآلود بر روی زمین نشست. رفتم پیشش و پرسیدم طوری شده ؟! با چشمان گریان رو به من کرد و گفت: خانم چادر اضافی دارید؟! واقعا لحظه تاثیرگذاری بود. همان ثانیه تصویر مادر شهید برهان جلوی چشمم آمد که میگفت: «دلم به این خوش است که با شهادت پسرم از من پرسیدند خانم جوراب کلفت دارید که با جوراب نازکمان عوض کنیم؟!»
به دوران جنگ اشاره کردید. چقدر فعالیتهای این روزها شما را یاد آن دوران میاندازد؟
خیلی زیاد، من هر موقع میروم برنامهای برای کرونا انجام بدهیم، یاد دوران جنگ و فعالیت بچهها برای پشتیبانی از جنگ میافتم. یادم میآید اولی که جنگ شروع شد، اعلام کلی صورت نگرفت که مردم وحشتزده نشوند. ما هم از طریق بچههای سپاه مطلع شدیم. با اینحال روحیهمان را حفظ کردیم و همه تقسیمبندی شدیم. یک سری به جهاد سازندگی رفتند. عدهای در ستاد نماز جمعه و هلالاحمر مشغول فعالیت شدند و من هم برای کمک به سپاه رفتم. در این مراکز نیروهای داوطلب خانم را بر اساس علائق و مهارتهایشان سازماندهی میکردیم. بعضیها در خیاطخانهها فعالیت داشتند. بعضیها را به قلعه خیرآباد برای جمعآوری و بستهبندی انار میفرستادیم. عدهای نیز در خرد کردن قند، آبمیوهگیری، پختن رب و این کارها به صورت خودجوش کمک میکردند. شرایط بهگونهای شده بود که ناز بچههای جبهه را میخریدیم! لب تر میکردند که لباسهایمان ضخیم است و گرممان میشود. بدون چونوچرا برایشان لباسها تابستانه تهیه میکردیم. همه با جانودل و بدون هیچ چشمداشتی کار میکردند و حواسشان به همهچیز بود. حتی تکه نخها را جمع میکردند و با آنها دکمهها را میدوختند که مبادا سرنخها دور ریخته و اسراف شود.
کدام فعالیت شما در ایام جنگ، بیش از همه شبیه به اقدامات امروزتان برای مبارزه با کروناست؟
با شدت گرفتن جنگ تعداد مجروحین هم بیشتر شده بود و بیمارستانها با کمبود نیرو مواجه بودند. بیمارستانها از جمله بیمارستان سیدالشهدا (ع)، امیرالمؤمنین (ع)، بیمارستان راهآهن و بیمارستان افشار، غلغله بود. پرستاران از وضعیت موجود خسته شده بودند و از ما درخواست نیرو کردند. ما هم به تعدادی از خواهران کمکهای اولیه را آموزش دادیم و آنها را برای کمک در بیمارستانها تقسیم کردیم. بالای سر رزمندگان حضور داشتیم و از آنها پرستاری میکردیم. اطلاعات کامل نیز از محل زندگی، آدرس و شماره تلفن آنها میگرفتیم و خانوادههایشان را از وضعیتشان باخبر میکردیم. یک دفعه یادم است که دکتر گفته بود حتماً به بیماران شیمیایی آبمیوه با یخ زیاد بخورانید، گرنه اعضای درونی آنها تاول می زند. با هر زحمتی بود یک خانه را مرکز آبمیوهگیری قرار دادیم. یکدفعه خبر دادند که در تامین یخ به مشکل خوردهاند. مانده بودیم چه کنیم! چون آن زمان یخچالها مثل الآن نبود. خلاصه با اینکه تازه رانندگی یاد گرفته بودم به همراه یکی دیگر از خانمها سوار لندرور پایگاه شدیم و در کوچههای اطراف با بلندگو اعلام کردیم که به یخ نیاز داریم. شاید باورش سخت باشد، ولی خیلی طول نکشید که ماشین پر از کیسههای یخ شد! هر کس هر چه میتوانست از یخچال خانهاش یخ میآورد. با تلاش خودمان و کمک مردم، آبمیوهها و یخها بهموقع به بیمارستانها رسید.
امسال با سالهای دیگر متفاوت شروع شد. به کسی عیدی هم داده اید؟
با توجه به وضعیت کرونایی امسال، تصمیم گرفتیم برای روحیه دادن به نیروهایی که شبانهروزی برای مبارزه با کرونا تلاش میکنند، عیدی مختصری اهدا کنیم. شاید لحظهای خستگی از تنشان بیرون برود. برای همین با کمک همسر و دخترهایم به مناسبت اعیاد شعبانیه، بستههای عیدانهای تهیه کردیم که شامل یک تراکت کوچک تبریک عید و مقداری شکلات بود. این بستهها به را بیمارستان شهید صدوقی و کارگاه خیاطی دانشگاه آزاد بردیم و بین آنها تقسیم کردیم. حرکت ساده ای که خیلی تاثیرگذار بود. حتی پرستاری با گرفتن بسته به من گفت ممنون که به یاد ما هم هستید، خستگیمان در رفت.
با توجه به نیاز مبرم به ماسک و لباس، آیا برای تهیه این اقلام هم اقدامی انجام دادهاید؟
برای دوخت ماسک و لباس اطلاعرسانی کردیم که هرکس چرخخیاطی دارد و برای همکاری آماده است، اعلام کند. خودم در محله گنبدسبز آموزش یکساعته دوخت لباس و ماسک را دیدم و الان هر کس تمایل به همکاری داشته باشد، میروم و به او آموزش میدهم. پس از آموزش هم پیگیری میکنم حتما پارچه و مواد اولیه دوخت برای آن خیاط ارسال شود تا کارش را شروع کند. بعد هم هماهنگی لازم برای ضدعفونی کردن و جمعآوری لباسهای دوخته شده انجام میدهم. این شرایط و این کارها را در دوران جنگ و خدمترسانی در خیاطخانهها خیلی تجربه کردم. آن دوران مسئولیت هماهنگی خیاطخانهها را بر عهده داشتم و برای رزمندگان لباس تهیه میکردیم و حالا برای بیماران و کادر درمانی. جنگ همان جنگ است فقط نوعش عوض شده؛ امیدوارم بتوانیم سربلند از آن بیرون بیاییم و بتوانیم وظیفه دینی و انقلابیمان را بهخوبی انجام داده و بهزودی زود کرونا را شکست دهیمو
منبع: ایام