مساله بقای روح بعد از مرگ انسانها از جمله مسائل و معارف اسلامی بوده، همه مسلمین اعم از شیعه و سنی و همه متکلمین اسلامی اعم از فرقه شیعه و معتزله و حتی اشاعره و ... این حقیقت را از دیدگاه اسلام و قرآن و احادیث پذیرفته اند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، بقای روح پس از مرگ امری مسلم است که امروزه از طرف دانشمندان علوم روحی و فلاسفه شرق و غرب مورد تایید قرار گرفته و بزرگان اسلام هم با دلائل روشن این امر را ثابت کرده و حکماء و عرفا مانند شیخ الرئیس و صدرالمتالهین و دیگران هرکدام در اثبات این، بحثهای مفصلی آورده اند که هیچ گونه شک و تردیدی برای اهل تحقیق باقی نمیگذارد. اینک در اینجا اضافه میکنیم که:
«غزالی» بر دلایل «ابن سینا» در مورد خلود نفس چند دلیل شرعی میافزاید و آیه: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا...» (آل عمران، ۱۶۹). را ذکر کرده، ذیل آن روایتی از رسول خدا چنین نقل میکند:
«ارواح الشهداء فی حواصل طیر خضر تسرح فی ریاض الجنة برحمة» «ارواح شهدا در باطن پرندگان سبز رنگ در استراحت بوده، در باغهای بهشتی در سایه رحمت الهی زندگی میکنند».
سپس میگوید: عقیده به بقای روح در تمام اندیشههای اسلامی و عرفانی موج میزند، پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «مغفرت و رحمت برای کسی است که باقی است نه برای کسی که فانی است». براهین عقلی غزالی جملگی ماخوذ است از ابن سینا چنانکه گوید: روح ناطق، فساد نمیپذیرد و دستخوش اضمحلال نمیشود و فانی نمیگردد و نمیمیرد، بلکه جوهری است ثابت، دائم و فساد ناپذیر».
جالب این است که قرآن به دنباله آیه مذکور در بالا چنین میفرماید:
«فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (آل عمران، ۱۷۰). «شهداء بعد از شهادت زنده بوده، به افرادی که پشت سر آنان قرار دارند و به آنها پیوسته اند، بشارت میدهند و میگویند که برای آنان ترس و اندوهی نیست».
این آیات از حیات شهیدان در راه خدا خبر میدهند که هم آثار جسمانی حیات را دارا هستند (آنجا که میخورند) و هم آثار روحی و نفسانی را دارا میباشند آنجا که میگوید: «فرحین بما آتاهم الله» یعنی به آنچه خدا داده است، شادمانند.
بقای روح منحصر به شهیدان نیست، بلکه یک مساله اصلی و کلی در کل خلقت انسانی است چنانکه در قرآن حالات فرعونیان را نقل میکند که بعد از مردن در آتش جهنم وارد میشوند:
«النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب» (سوره غافر، ۴۶). «آل فرعون بامداد و عصر به آتش عرضه میشوند و روزی که قیامت برپا میشود، حکم میشود که آل فرعون را به سختترین عذاب وارد کنید».
واضح است که منظور از آتش که آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه میشوند، آتش برزخی است چرا که آنها از دنیا رفته اند و هنوز هم قیامت برپا نشده است همانگونه که ذیل آیه گواهی میدهد، این تعبیر شاهد زنده دیگری است بر بقای روح چرا که اگر روح باقی نباشد، چه چیزی را صبح و شام بر آتش عرضه میکنند؟ آیا تنها جسم بی جان و خاک شده را؟ اینکه تاثیری ندارد پس باید روح آنها باقی بماند و دارای درک و شعور باشد و در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهی گردد.
تعبیر به «غدو» و «عشی» (صبح و شام) ممکن است به خاطر آن باشد که موقع صبح و شام از مواقع قدرت نمائی طاغوتیان و عیش و نوش آنها است، درست در همین ساعات گرفتار مجازات الهی میشوند!
تعبیر به «یعرضون» (عرضه میشوند) مسلما با داخل شدن در آتش که در ذیل آیه آمده، تفاوت دارد و ممکن است اشاره به نزدیک شدن آتش به آنها باشد، یعنی در برزخ نزدیک آتش دوزخ میشوند و در قیامت داخل آن!
بسیاری از مفسران این آیه را دلیل بر عذاب قبر و برزخ گرفته اند و مسلم است که عذاب قبر و برزخ بدون بقای روح معنی و مفهومی نخواهد داشت.
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میخوانیم که فرمود: هر یک از شما که از دنیا میرود، صبح و شام جایگاهش را در قیامت به او عرضه میکنند اگر بهشتی باشد، جایش را در بهشت و اگر دوزخی باشد، در جهنم به او نشان میدهند و به او گفته میشود: «این جایگاه تو است در قیامت و همین امر مایه نشاط یا شکنجه و عذاب او است».
این حدیث نشان میدهد که پاداش و کیفر برزخی، منحصر به شهیدان یا آل فرعون نیست و دیگران را نیز شامل میشود.
چنانکه خوانندگان توجه دارند، این آیه از حیات مجرمانی مانند آل فرعون گزارش میدهد که هم پیش از وقوع آخرت زنده اند و هم پس از برپائی آن، چیزی که هست، کیفر آنان پیش از برپائی آخرت، نشان دادن آنان بر آتش است، چنان که کیفر آنها پس از برپائی آخرت، ورود به خود آتش است.
اصولا این نکته بسیار جالبی است که از کلمات گهربار امام علی علیه السلام نقل شده است:
«واعلموا انکم خلقتم للبقاء لا للفناء». «بدانید که شما انسانها برای جاوید ماندن آفریده شده اید، نه برای از بین رفتن».
راستی اگر تمام مردم به این مساله اعتقاد داشته باشند، دیگر هیچ گونه فساد و تباهی در دنیا به وجود نمیآید و دیگر ظلم و ستمی بر کسی روا نخواهد شد، اگر انسانی علم پیدا کند که روز جزا و سزا برای هر کسی در انتظار است این، معلوم میدارد که حیات دائمی است و بقای روح امر مسلم و پابرجاست خداوند در قرآن مجید مکرر میفرماید: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها و ما ربک بظلام للعبید» (فصلت، ۴۶). «کسی که عمل صالحی انجام دهد، سودش به خود او باز میگردد و هرکسی بد کند، به خویشتن بدی کرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمیکند»؛ و هم چنین میفرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها ...» (اسراء، ۷). «اگر نیکی کنید به خودتان نیکی میکنید و اگر بدی کنید، بازهم به خودتان بد میکنید».
این مساله که سود و زیان داشتن اعمال نیک و بد در پایان کار زندگی انسانها، امری مسلم است، خود دلیل است برای آدمی که مراحلی در پیش رو دارد که در هر حال نتیجه کار و رفتار خود را خواهد یافت و این معنا نشانگر این حقیقت است که بعد از مرگ روح آدمی در جهان، ماندگار است تا صحت گفتار الهی ظاهر و آشکار گردد.
پس بقای روح پس از مرگ امری مسلم است که امروزه از طرف دانشمندان علوم روحی و فلاسفه شرق و غرب مورد تایید قرار گرفته و بزرگان اسلام هم با دلائل روشن این امر را ثابت کرده و حکماء و عرفا مانند شیخ الرئیس و صدرالمتالهین و دیگران هرکدام در اثبات این، بحثهای مفصلی آورده اند که هیچ گونه شک و تردیدی برای اهل تحقیق باقی نمیگذارد.
در کتاب «روح، ماده، کائنات» نوشته دکتر «محسن فرشاد» پس از شرحی پیرامون این معنا که اطلاق کلمه «من» همان اشاره بر روح است، چنین مینویسد:
«هرجا که شخصیت اشخاص ارائه میشود و یا آن که کسی بخواهد اظهار وجود نماید، با تلفظ کلمه «من» وجود روحی خود را اثبات یعنی اشاره به شخصیت روحی خود مینماید.
پس اعتقاد به وجود یک روح مطلق که «من» است، و یک شکل «اتری» دارد، و کاملا از بدن «من» جدا است، در قرن نوزدهم قابل قبول نبوده، اما امروزه بیشتر قابل قبول است. سابقا عقیده داشتند که روح در بعضی از قسمتهای بدن قرار دارد مانند عضو صنوبری قلب یا مخچه، اما امروز پذیرفته اند که هر قسمتی از بدن یعنی تمام قسمت ها، به نحوی در زندگی همه قسمتهای بدن که زندگی روحی را میسازند، مؤثر است؛ و «من» به اعتبار این قسمتها و اندامها باقی بوده و اگر آنها از بین بروند، آیا میتوان گفت که باز روحی باقی خواهد ماند؟
برای پاسخ به این سؤال باید دید بعد از مرگ، از بدن ما چه چیزی باقی میماند؟
اگر ذرات ما باقی میماند علم فیزیک میگوید این ذرات دارای زندگی نامتناهی هستند. پس به این معنا میتوان گفت که ماجرای روح در جهان کائنات ماجرای میلیاردها الکترونیکی است که این جهان را پر نموده و میتوانند در این دستگاه چهار بعدی مخصوص، اطلاعات ذخیره نمایند و آنچنان این اطلاعات را برای امور خود بکار برده و ترکیب نمایند که پیشرفتهترین مغزهای ما را متحیر میسازد بنابراعتقاد فلاسفه فیزیک دانان، هر یک از سلولهای بدن ما دارای حدود صد میلیارد الکترون روحی است که حاصل «من» یا روح انسان است و سلولهای بدن ما طبیعتا به میلیاردها میرسد احتمالا همان قدر در بدن خود برای حمل در جهان الکترون داریم که در جهان کائنات ستاره و سیاره وجود دارد باز صنعت، ما را در برابر ارقام نجومی قرار داده است چه در سطح روح و چه در سطح ماده». پس میتوان این ادعا را دقیق دانست که جدائی روح از بدن موجب فنای او نخواهد بود و هرگاه فساد و تباهی بدن موجب فساد و از میان رفتن روح نباشد، از هیچ راه دیگری فساد و تباهی بر او راه نخواهد یافت.
بنابر گفته برخی از حکما، روح و سایر مجردات قابل هیچ گونه عدمی نیستند مگر عدم ذاتی و این که در قرآن مجید آمده است: «.. کل شی هالک الا وجهه ...» (قصص، ۸۸) «همه چیز جز ذات (پاک) او فانی میشود». در نزد اهل تحقیق این معنا حمل بر عدم ذاتی است. برخی از روان پژوهان چنین قائلند که، چون روح از بدن مفارقت کند، پس به ذات خود قائم باشد و آزادی و استقلال خود را حفظ مینماید.
شاید این اشاره به این حقیقت باشد که چنین قائلند:، چون روح جزئی افاضه شده از کل است و کل، فناپذیر نیست، لذا از این هت بقای روح ثابت است چنانکه در قرآن این آیه وارد شده است.. «..؛ و نفخت فیه من روحی ...». «. در او از روح خود دمیدم ...»؛ و برخی دیگر از مفسران بقای روح را این گونه معنی میکنند که هر چیزی که به نحوی با ذات پاک باریتعالی پیوند و ارتباطی داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک برای او نیست.