سعید تشکری در یادداشتی مینویسد: به نظر میرسد یک ساز و کار در جایزه جلال مورد تردید است؛ آیا کتابهایی که جایزه جلال را میگیرد، میتوانند هویت جلال آلاحمد را در خود متبلور کنند؟
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو سیزدهمین دوره جایزه جلال نامزدهای نهایی خود را در بخشهای نقد ادبی، مستندنگاری، داستان کوتاه و داستان بلند و رمان معرفی کرده است و حالا یکی دو هفتهای است منتظر اعلام زمان مناسب برای ضبط تلویزیونی اختتامیه به دلیل محدودیتهای ناشی از اپیدمی کروناست.
خبرگزاری تسنیم پیش از این با داوران هر بخش به صورت مجزا گفتگوهایی را منتشر کرد، گفتگوهایی که داوران این دوره جایزه در آن به کم و کیف آثار منتشر شده در سال ۹۸ و طبعا داوری شده در این دوره پرداختند. گفتگوهایی که وجه مشترک تمامی آنها پایین بودن کیفیت آثار و عدم رضایت از وضعیت موجود ادبیات بود.
حالا سعید تشکری داور بخش رمان جایزه جلال در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است به این موضوع پرداخته که آیا جایزه ادبی جلال آل احمد به عنوان مطرحترین جایزه ادبی کشور تنها باید نام جلال یا یدک بکشد و به عنوان یک جایزه سمبلیک مطرح شود یا باید اشاعهدهنده و ادامه دهنده تفکر جلال در ادبیات باشد؟ موضوعی که به نظر میرسد طرح آن در دورهای که ادبیات بنا به گفته صاحبانش در سراشیبی قرار گرفته است، حائز اهمیت است. این یادداشت به شرح ذیل است:
«اگر بپذیریم جایزه جلال مطرحترین جایزه کتاب کنونی ماست و بسیاری از ماکتهای دیگر جوایز سعی میکنند خود را به این جایزه نزدیک کنند، نام جلال بر این جایزه، صرفا یک اسم سمبولیک یا یک اسم تصادفی نیست و نباید باشد. اما آیا چنین است؟
قطعا بحث ما در مورد این جایزه در مسیری باید قرار بگیرد که ما را به نتیجه مفهومی برساند. برای من در طول تمام این سالهای نوشتن، جلال آل احمد نمونه کامل و مصداق یک نویسندهای است که در جایجای ِ زمانهاش حضور دارد، حضور به این مفهوم که بخش عظیمی از ایران و مشکلات ادبی و مصداقی ایمانی و نقد جامعه شناسی را در قبل از انقلاب به ما معرفی کرده است، مثل تاتنشینهای بلوک زهرا و بسیاری دیگر از سفر نوشتهای مستندنگاریاش، نویسندهای که بسیار سفر رفته است، بعضی سفرها به همراه همسرش سیمین دانشور و برخی دیگر تنها، به کشورهای مختلف سفر کرده است و خروجی آن چهار سفرنامه سُترگ است.
در حوزه نقد اجتماعی، نقدهای مختلف ادبی و هنری صاحبنظر است، کار مطبوعاتی شگرفی انجام داده است و در ضمن یک معلم بزرگ علیه غربزدگی و شبه روشنفکری است، و در بسیاری از آثارش مثل یک «چاه و دو چاله» به نقد خود میپردازد. این حضور وسیع و عمیق، تقریبا بیشتر ما را برآن داشته به او بگوییم آقا جلال. چرا این را عرض میکنم، به خاطر اینکه میخواهم بگویم، جایزهای به نام جایزه جلال آل احمد در جامعه ما توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بنیاد شعر و ادبیات داستانی انجام میگیرد، اما به نظر میرسد یک ساز و کار در این جایزه همیشه مورد تردید بوده است؛ آیا کتابهایی که جایزه جلال را میگیرند، میتوانند هویت جلال آل احمد را به عنوان یک نویسنده تمام عیار در خود متبلور کنند؟ فکر میکنم در طول این سالها که من از دور به این جایزه نگاه میکردم همیشه و همواره این نگاه و پرسش برایم مطرح بوده است، آیا کسانی که جایزه جلال را میگیرند، قابلیت انتقال این نگاه ِ جلالوار را به جامعه دارند؟
آدمهای متنوعی در این سالها جایزه گرفتهاند، بعضی همخانواده داستاننویسی از نوع تفکر جلال آل احمد بودند و برخی بیشتر کاریزمای فرمیکال داشتند، مثل ابوتراب خسروی و رضا امیرخانی، دو وزنهای که دو نوع جریان ِ داستاننویسی را دنبال میکنند و خیلیها هم با همه شایستگیها اصلا جایزه نگرفتهاند و از نویسندگان مطرح ما هستند. امسال به عنوان داور جایزه اعتقاد راسخ داشتم، منتخبِ این جایزه در دو حوزه ادبیات و تکنیک و محتوا باید پاسخی در شان خود به این جایزه بدهد. این حداقل کاری بود که از ما به عنوان هیات داوران بر میآمد، با همین نگاه ۸۰۰ کتاب را خواندیم. بحث کردیم و در این یک ماه حتی لحظهای را بدون کتابهای جایزه جلال روزگار نگذراندیم. میشود در این موضع قرار بگیریم و با یک نظر کلی همه آثار را زیر سوال ببریم و بگوییم رمان ایرانی دچار ضعف شده است، من این ضعف را بیشتر انعکاسی از وضعیت موجود میدانم، موجودیتی سرگردان. در واقع نویسندگان ما در برابر اثری که تولید میکنند، سرگردانیهای بسیاری را از سر میگذرانند، سرگردانی در ترجمههای زیادی که میخوانند، شرایطی که ناشران برایشان میگذارند، سرگردانی در انتخاب نوع نشر و در روزگار کنونی که هرلحظه هویت نویسندگان ما به جهت معیشت و زندگی آسیبپذیر کرده است، این سرگردانی ِ فکر کردن به ادبیات را، کاری بس دشوار کرده است و در این اوضاع سرگردانی است که نویسندگان دست به انتشار آثارشان میزنند.
این سرگردانی را به این جهت عرض میکنم که بیست سال پیش کتابی در ایران در آمد با نام «جزیره سرگردانی» از سیمین دانشور. در این کتاب شخصیت جلال آل احمد و سیمین دانشور را میبینیم، متعلق به دوره و سالهایی که بسیاری از نویسندگان، این سرگردانی را دارند و عبور از این سرگردانی به ادبیات ممتاز خلق میشود. ما نمیتوانیم با گرتهبرداری از ادبیات دهه چهل و ادبیات پنجاه به ادبیات دهه نود بریسم، ما نمیتوانیم با ورق زدن و تورق ادبیات و کتابهای ترجمهای و حتی خواندن مکرر موراکامی و بسیاری نامهای معتبر جهانی، به جایزه جلال برسیم. جایزه جلال شاخصه خود را دارد، و باید نویسندهای در جایزه جلال طرح و بحث شود که این سرگردانی را نداشته باشد و یک اعتماد به نفس شاخص در تولید اثری خود داشته باشد.
به نظر میرسد این دلیل توافق ما در انتخاب جایزه جلال بوده است، یعنی جلالگونه اندیشیدن در دوره خودمان. من باز هم تاکید میکنم نام جلال هیچ وقت یک نام سمبولیک برای من نبوده و نیست. جایزه جلال برای من همیشه جایزهای بوده که هستی جلال آل احمد را با آن مفهوم یک نویسنده متعهد، یک نویسنده ایمانی، یک نویسندهای که راههای مختلف را میرود و بعد به نقد خود میپردازد. نشان داده است. نویسندگان ما خودشان را نقد نمیکنند. گذشته خود را نقد نمیکنند، بنابراین در تولید اثر هنری و داستانی، جای نویسنده خالیست و بیشتر فکر میکنم قهرمانیهای انجام نداده خود را مینویسند، قهرمانیهایی ذهنی، نه قهرمانهای عینی.
جلال آل احمد یک عینیت کامل از آثاری است که میتوانیم با خواندن آثار او به دوره زمانی و کنش و واکنشی او پی ببریم، و اگر بخواهیم از دهه سی، چهل و پنجاه یک چشم انداز وسیع از نویسندگان جمع کنیم جلال در همه آنها وجود دارد چه در فرم، چه در تکنیک، چه در محتوا، چه در جاهای مختلفی که یک نویسنده به عنوان یک منتقد اجتماعی باید حضور پیدا کند.
به نظرم کسانی که جایزه جلال آل احمد را میگیرند باید برای داشتن مشخصات جلال هم تلاش کنند، و همه تلاش من و همکارانم این بود، تا در این حوزه هم یک اثر خوب به جامعه معرفی کنیم و هم بشود از آن به عنوان یک اثر خوب یاد کرد و در ضمن در دل آن اثر، اقلیمی که در آن زندگی میکنیم حضور داشته باشد.