شهرستانی گفت: با کمتوجهی و حذف برنامههای گفتگو محور، جامعه را بهسمت ابتذال میکشانیم و ترجیح میدهیم جامعه ناآگاه و مبتذلی داشته باشیم تا اینکه یک جامعه آگاه و مطالبهگر داشته باشیم. این چیزی است که از این شیوه مدیریت در تلویزیون برمیآید و پیام میدهیم مسخرگی پیشهکن و مطربی آموز!
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در این یک هفته برنامه «زاویه»، هم برای دولتیها و هم برای مدیران صداوسیما دیگر یک برنامه گفتگومحور نبود و محلی برای بروز جدلهای سیاسی شده بود. دیروز که خبر عذرخواهی رئیس صداوسیما منتشر شد واکنشها و هشدارها برای حذف «گفتگو» در رسانه ملی بیشتر شد. حالا هم که شنیده میشود تیم سردبیری این برنامه، قرار است تغییر کند هراسها در باب امکان «گفتگو» در تلویزیون بیش از گذشته شده است. سیدحسین شهرستانی، پژوهشگر فلسفه این شکل مواجهه با برنامه «زاویه» را نشانهای منفی میداند و نسبت به اینکه چنین رفتار مدیریتی در برخورد با فضای گفتگو تبدیل به رویه شود هشدار میدهد. گفتوگو با سیدحسین شهرستانی، مدیرگروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی را در ادامه میخوانید.
اتفاقات اخیر که حولوحوش برنامههای تلویزیون رخ داد، بحثها و اظهارنظر درمورد اهمیت گفتگو کردن و مناظره در فضای رسانهای را بار دیگر مطرح کرد. برخی میگویند که ما جامعهای ضدگفتوگو هستیم. برخی هم میگویند گفتگو کردن درنهایت خروجی ندارد. اگر بخواهیم تعریف مناسب و دقیقی از گفتوگوی حقیقی داشته باشیم؛ آن تعریف چیست و در ساحت اندیشهای باید به چه سمتوسویی هدایت شود؟
این که گفتوگو در ایران به لحاظ تاریخی، فرهنگی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی دشواریهایی دارد، گزاره نادرستی نیست. البته در این مورد اغراق زیاد میشود. با نگاهی گذرا به تاریخ علم و معرفت درخواهیم یافت که زمینههای فرهنگی مثبت بسیاری در گفتگو داشتیم و البته که موانع فرهنگی و تاریخی هم بوده است. همینطور زمینههای اجتماعی و ساختاری معاصر در این حوزه وجود دارد و از طرف دیگر موانع ساختاری و سیاسی و نهادی برای گفتگو وجود دارد.
مهم این است که ما قرار است به کدام سمت حرکت کنیم و جهت حرکت ما به چه سمتی است. باید از این مباحث کلی عبور کنیم. بخشی از بدنه روشنفکری ما در دورههایی مشغول سروکله زدن سر این مساله بود که آیا گفتگو در جامعه ایران ممکن است یا نیست؟ اما مساله این است که گفتگو با خود گفتگو حل میشود. خود گفتگو، گفتگو را ممکن میکند و به میدان میآورد.
کافی است وارد میدان گفتگو شویم تا امکان آن فراهم شود. یعنی وقوع شیء مهمترین دلیل و مهمترین امر امکان بخش آن میشود؛ بنابراین دائما حرف زدن درباره اینکه گفتگو ممکن است یا نیست، گفتگو را ممکن نمیکند. خود گفتگو کردن و تن به میدان گفتگو سپردن و مسئولیت گفتگو را برعهده گرفتن است که گفتگو را ممکن میکند.
بخشی از جامعه روشنفکری ما به نحو غیرگفتوگوپذیرانهای دم از گفتوگوناپذیربودن جامعه ایران میزنند. کسانی که خود توان گفتگو و روحیه گفتگو ندارند دائما مدعی گفتگو بودند و مونولوگ کردند و تکگویانه دم از فقدان اخلاق گفتگو در ایران زدند و این مانع گفتگو است. خود این خطابههای تکگویانه و مونولوگ که از طرف بخشی از بدنه روشنفکری در ایران که صرفا در پی گفتگو نیست و در پی ابراز موضع سیاسی است، مانع گفتگو بوده است. ادعاهای گفتوگوپذیرنبودن و فقدان اخلاق گفتگو در ایران که به نحوی در گفتوگوناپذیری این گفتار طرح میشود، مانع از گفتگو است.
به هرحال اخلاق گفتگو و هویت گفتگو باید در گفتار فلسفی و معرفتی ما حضور داشته باشد. هم ساختارهای اجتماعی و سیاسی آن را تایید و حمایت کنند و هم اینکه این گفتگو مرزها و مراقبتهای مرزی خود را حفظ کند. مراقبت از گفتگو یعنی حدود گفتگو و آداب گفتگو رعایت شود و اگر این چنین نشود به ضرر گفتگو است. البته که این موانع متعدد وجود دارد و برای حل آن قدری حوصله نیاز است.
به ساختارهای اجتماعی و سیاسی اشاره کردید که باید گفتگو را تقویت کنند. وقتی به سال ۵۸ و ۵۹ برمیگردیم که از آن مرحله سختتر برای انقلاب وجود نداشت، انقلاب تازه شکل گرفته بود و شبهات در آن زمان بیشتر بود، ناآگاهی هم در آن مقطع بوده است. در آن مقطع متفکران انقلاب رو به گفتوگوی سخت نظری آوردند. اما هرچه جلوتر آمدیم و سالهای دیگر طی شد، این گفتگو کمرنگتر شد، درحالیکه قوای تئوریک وجود داشته است. نمونه بارز آن اتفاقاتی است که در این هفته برای برنامه زاویه افتاد و الان شاهد هستیم برخوردهای سلبی با این برنامه گفتوگومحور شد و تیم سردبیری هم کنار گذاشته شد. این نشاندهنده این است که ساختار قرار نیست خیلی از بسترهای فراهمکننده «گفتگو» حمایت کند یا به این نتیجه رسیده که مسائل تئوریک فرع داستانهای دیگر است. شما چه برداشتی دارید؟
دامن زدن به گفتگو و کمک کردن به ایجاد گفتگو مستلزم وجود یک روحیه فرهنگی و گفتوگوپذیری است. مدیریت سازمان صداوسیما در انحطاطیترین وضع خود در طول ۴ دهه گذشته قرار دارد. مدیریت سازمان به گونهای است که ساختارهای امکان بخش گفتگو تقویت نمیشود که هیچ، تضعیف میشود، چون گفتگو صرفاً اتفاقی نیست که در لحظهای و در برنامهای رخ دهد. گفتگو از درون یک روحیه ایجاد میشود. روحیه دامن زدن به گفتگو، روحیه فرهنگی، روحیه مدیریتی که بتواند از گفتگو حمایت کند. گفتگو نیازمند مراقبت و حمایت است. گفتگو ضرورتا هزینه دارد و بدون هزینه نیست.
آن گفتوگویی که بدون هزینه است، گفتگو نیست، تعارف است. گفتگو هزینه دارد و مدیری که میخواهد از گفتگو حمایت کند باید هزینهها را بپردازد. اتفاقی که در برنامه زاویه افتاد حداقل هزینه پرداختی برای گفتگو است که اگر سیستم نخواهد این هزینه را بپردازد ابدا آمادگی گفتگو را ندارد و اعلام میکند من قائل به گفتگو نیستم.
در این مورد مساله متوجه شخص آقای علی عسگری، مدیر سازمان صداوسیماست. جدای از ساختار تاریخی و فرهنگی در بابت «گفتگو» با مورد خاصی روبهرو هستیم. این که در تاریخ ما چه بوده و چه نبوده، ساختار سیاسی و سازمان صداوسیما چیست، بحثهای دیگری است. این بحثها جداگانه در جای خود موضوعیت دارد، ولی بهطور خاص در اینجا با یک مدیریتی روبهرو هستیم که چنین روحیهای ندارد. در چنین شرایطی در برابر تشر افراد ذینفوذ نیروی پاییندست خود را ذبح میکند.
این گمانه تقویت میشود که چنین مدیریتی تیپولوژی را که باید مدیریت صداوسیما داشته باشد، ندارد.
از مدیر زیردست خود حمایت نمیکند و در برابر مدیر بالاسری، چون امکان گفتگو ندارد نمیتواند با مدیران ذینفوذ به شکل اصولی برخورد کند. به زمان ریاست صداوسیمای آقای لاریجانی نگاه کنید. ممکن است نقدهایی به لاریجانی داشته باشیم، ولی رئیس سازمان صداوسیما بود و صداوسیما متحمل هزینه رویارویی با دولت وقت شد. لاریجانی اینطور نبود که هر روز از کسی عذرخواهی کند.
منتقد فرهنگی آزادی را که از موضع دلسوزی و انقلابیگری نقد میکند، مواجهه سخت میکند و از سوی دیگر از فرد ارشد اجرایی که هر روز توهینی به هر کسی کرده و تاکنون از هیچکسی عذرخواهی نکرده، عذرخواهی میکند؛ این رفتار سازمان را تضعیف میکند. در یک برنامه تلویزیونی استاد دانشگاهی حرفی زده و حرفهای او دوپهلو بوده و تصریح نکرده فلانی پای منقل مینشیند که حالا شاید ادبیات خوبی نباشد، ادبیات سیاسی ادبیات تندی است. خود آن آقا که فشار وارد کرده قبلا همه این حرفها را بهکار برده و همه شنیدهاند. صدبار حرفهای تندتر از این بهکار برده و توهین کرده است و همین تعبیرات را بهکار برده است. اگر آقای روحانی عذرخواهی کرد، رئیس صداوسیما هم عذرخواهی کند.
این عذرخواهی و این مدل برخورد اصلا ارتباطی به برنامه «زاویه» ندارد. اصلا این ربطی به برنامه ندارد و برنامه زنده بود. شرط برنامه زنده این است که ممکن است این اتفاقات رخ دهد. این حداقل ممکنی است که باید پذیرفت.
نکته دیگر این است که مدیر سازمان باید حامی برنامه باشد ولو در خفا تذکری بدهد، اما باید در علن حامی سازمان خود باشد. ثانیاً باید شرایط را در نظر بگیرد. یک نفر با لحنی حرف میزند و شما با آن لحن با او گفتگو میکنید. یادمان باشد که آقای روحانی گفتار سیاسی را در کشور این طور کرده است.
در تراز گفتار سیاسی که آقای روحانی در این چند سال ایجاد کرده، این حرف هم زده میشود. اگر بد است خب آن هم بد بود. یعنی این حرفها بهصورت نقلونبات در سیاست ما گفته میشود، کسی عذرخواهی نمیکند. در تریبونهای رسمی دولت و در تریبونهای رسمی شخصیتهای دولت حرفهای کمی نشنیدهایم. در مناظرات انتخاباتی خیلی چیزها شنیدیم. هریک از اینها باید بیانیه عذرخواهی صادر کنند؟
از منظر کسی که علوم اجتماعی مطالعه کرده است اگر از همان لنز نگاه کنیم، کمتوجهی به این برنامهها چه پیامدهایی دارد؟ فارغ از تیپولوژی و از منظر علوم اجتماعی چه پیامی برای مخاطب و نخبگان اجتماعی دارد؟
ابتذال است. جامعه را بهسمت ابتذال میکشانیم و ترجیح میدهیم جامعه ناآگاه و مبتذلی داشته باشیم تا اینکه یک جامعه آگاه و مطالبهگر داشته باشیم. این چیزی است که از این شیوه مدیریت در تلویزیون برمیآید و پیام میدهیم مسخرگی پیشهکن و مطربی آموز! با ۴ برنامه علمی و فکری که مطالبهگری بهطور جدی داشته باشد همانند جهانآرا، ثریا و... برخورد شد. جایی که مطالبات جدی با لبههای تند و پرهزینه باشد، حرف جدی را بخواهید پیگیری کنید، هزینه دارد و هر حرفی که هزینه نداشته باشد میتواند جدی نباشد. البته همه برنامهها اینطور نیست. برخی برنامههای سرگرمی، برنامههای کارآفرینی و... هستند که آگاهیبخشی دارند و لازم هستند.
در فضای رسانهای امروز که امکان دسترسی به ابزارهای رسانهای فراهم است مدیران سازمان صداوسیما باید به این توجه کنند که از قافله عقب نمانند که الان عقب ماندهاند. الان گفتگوها در لایو اینستاگرامی، در ساختارهای شبکههای دیگر، شبکههای ماهوارهای و تولیدی اتفاق میافتد و برنامه زاویه کمک میکرد تا صداوسیما از این قطار عقب نماند و سهمی از این گفتوگویی داشته باشد که در فضای اجتماعی و سیاسی اتفاق میافتد. این اتفاق میافتد چه صداوسیما باشد و چه نباشد.
در این مقطعی که اکثر شبکههای مهم دنیا برنامههایی همانند گفتگوهای سخت دارند، میبینیم که چه وضعیتی برای برنامه زاویه و شوکران ایجاد کردند. این نوع نگاه را فقط میتوان به تیپولوژی مدیریت صداوسیما ربط داد یا یک نوع انفعال امر سیاسی که همهچیز را فراگرفته است؟
در مقطع فعلی کلا دولت آقای روحانی دولت غیرپاسخگو است. مدیریت رسانه هم با این فضا همراه است. گفتگوهای تلویزیونی رئیسجمهور، گفتگوهای خبری رئیسجمهور در این دوره کاملا با دوره قبل متفاوت بود. خاطرتان باشد مجریانی که با آقای احمدینژاد گفتگو میکردند، پرسش میکردند یا حداقل چالشی را ایجاد میکردند، اما در این ۸ سال، هیچ گفتوگوی چالشیای از آقای روحانی در تلویزیون ندیدیم. ایشان را در هیچ جایی در مقام پاسخگویی ندیدیم.
نه تنها در تریبون رسمی و علنی که ظاهرا در خفا هم گفتوگویی ندارد یعنی با وزرای خود هم گفتوگویی ندارد؛ بنابراین این رویکرد آمرانه، ترکیبی از یک نوع رویکرد امنیتی است. چون آقای روحانی سوابق امنیتی دارد، بهعلاوه یک اشرافیت که ظاهرا از روحیات شخصی ایشان است و روحیات جریان سیاسی وابسته نیز هست. مهمتر اینکه جریان سیاسی اصلاحات در ایران بهطورکلی از این جهت که خود را مدعی آزادی میداند همواره بیش از دیگر جریانها آزادی را مخدوش میکند و مراقبت از اینکه خود آزادمنشانه عمل کند، ندارد.
کسی که مدعی چیزی است بیشتر در معرض این است که نسبت به مراعات آنچیز مراقبت نکند. این جریان سیاسی خود را مدعی ایده آزادی میداند، البته شعار آزادی را دوستان اعتدالی از جریان اصلاحات عاریه گرفتند. به هر حال بحرانهای گفتمانی این جریان نیز وجود دارد یعنی هم رویکرد تکنوکراتی است که توسعه آمرانه از کارگزارانی است و هم یک نوع ادعای گزاف آزادیگرایی اصلاحطلبی است که در این دولت موج میزند. از یکسو روحیه تکنوکراتی مدرنیته نوسازی از بالاست که اسم آن را نوسازی هم نمیتوان گذاشت و یکطور اداره امور است که هیچ انرژی و تحرکی در آن وجود ندارد و از سوی دیگر رویکرد مدعیانه اصلاحطلبی که خود را مدعی دموکراسی میداند، ولی در بزنگاههای انتخابات بازی دموکراتیک را به هم میزند و خود را مدعی گفتگو میداند، ولی هیچگاه تن به گفتوگوی جدی نمیدهد و خود را مدعی آزادی میداند و آنجایی که بتواند محدودیتهای شدیدی به آزادی اعمال میکند. دیگریِ خود را تبدیل به هیولای زشت میکند. رادیکال، افراطی است. وقتی از «اعتدال» میگوید در برابر آن افراطی است و هیچ «دیگری» ندارد.
گفتار سیاسی اعتدالی هیچ دیگری را برای خود تعریف نمیکند. وقتی از اعتدال حرف میزنید دیگریِ اعتدال، افراط است یعنی هیچ «دیگری» در این گفتار تعریف نمیشود. «دیگری» شر و امر ناپسند است. دیگری را به رسمیت نمیشناسد.
صداوسیما وابسته به گفتمان انقلاب اسلامی است. صدمه به آن متوجه همان گفتمان میشود و شاید کمترین صدمه را دولت ببیند و به قول شما دولت از این تکنیک استفاده میکند و دوره او میگذرد و تمام میشود. اگر بخواهیم در این وضع تدبیر کنیم چه باید کرد. با توجه به اینکه پلتفرمهای مجازی از صداوسیما جلو میزنند، باید به چه سمتی حرکت کرد؟
نماینده مجلس در خیابان اشتباهی کرد و سرباز وظیفه جلوی او ایستاد و این نماینده هیچ کاری نتوانست انجام دهد. این نشانههای مثبتی است. سیلی که زده شده، بد است، ولی اینکه یک سرباز وظیفه تا این اندازه جلوی نماینده مجلس میایستد و حرف خود را بیان میکند و از او نیز حمایت میشود، نشانههای مثبتی است. الان دورهای نیست که کسی بتواند هر کاری بخواهد انجام دهد. رسانهها قدرتی دارند که میتوانند قدرت مدیران را محدود کنند.
البته اینجا بدین معنا نیست که امر کاملاً مثبتی است یا موازنه کاملاً به نفع حقیقت و عدالت است، اما یک میدان کارزاری وجود دارد. رسانهها کامل میتوانند فشار وارد کنند و هزینه تصمیمات نادرست بخاطر وجود شبکهها و رسانهها و ساختار رسانهای موجود بسیار بالا رفته است. یک جریان سیاسی باید از حیثیتش دفاع کند. جریانهای مدعی و شبهاپوزیسیون که در سیستم هستند و هم اپوزیسیون هستند، جریانهای غربگرا در ایران از ناکارآمد بودن و بد بودن صداوسیما استقبال میکنند. این روحیه غیرمسئولانهای است بهخاطر اینکه شخصیت ملی ندارند. کلا از اینکه صداوسیمای ملی خود و تلویزیون ملی خود را در برابر نظام رسانهای جهانی تحقیر کنند، لذت میبرند و دوست دارند که چنین وضعیتی ایجاد شود. ما اینچنین نیستیم. چنین روحیه مازوخیستی نداریم و دوست نداریم اینچنین باشد.
دوست نداریم نقد کنیم و صداوسیما ملی را تحقیر و کوچک کنیم. باید این اتفاق اصلاح شود. این شکل مواجهه با برنامه «زاویه» نشانه منفی است، چون برای دوستان و تیم سردبیری زاویه مسالهای پیش نیامده و اینها میروند در جای دیگری کار میکنند و برنامه دیگری را میسازند. اگرچه این شکل برخوردها، نیروها را دلسرد میکند، اما مساله اشخاص نیست بلکه مساله این است که این فرد مدیر اگر این تصمیم را بگیرد و هزینه این تصمیم نادرست را نپردازد و این خطا تصحیح نشود راه غلطی باز میشود و این راه غلط ادامه مییابد و رویه میشود، چنانچه شده است.
تاکنون تبدیل به رویه شده است، اما باید جلوی این رویه گرفته شود. این موردی است که دوستان میتوانند فشار سیاسی و رسانهای روی این داشته باشند تا رئیس رسانه ملی این راه را ادامه ندهد. ایشان بهخاطر فشاری این کار را کرد. از این طرف هم باید فشار بیاید که فکر نکند فقط فشار از یک سمت است. فشارهای اینسو را هم تجربه کند و بداند نمیتواند بهراحتی به یکسو برود. همانطور که حمایت از گفتگو هزینه دارد، به هم زدن میز گفتگو هم میتواند هزینه داشته باشد و باید هزینه به هم زدن میز گفتگو را هم بپردازد و خیال نکند میتواند در این میان هم از آنسو آسوده باشد و هم از اینسو آسوده باشد.