به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شهید ناصر (عبّاس) اِبدام در 30 شهریور 1354 در خرّمآباد دیده به جهان گشود و در 30 شهریور 1369 در تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نام شناسنامهای این شهید والامقام، ناصر است، اما خانوادهاش عباس صدایش میکردند به این نیت که غلام حضرت عباس (ع) باشد.
عباس در پانزده سالگی در راه نماز جمعه و در حال انجام فریضه نهی از منکر در پارک لاله تهران و در دفاع از نوامیس مردم به شهادت میرسد. یکی از اوباش از جورابش قدّاره درآورده و بلافاصله در قلب شهید فرو میکند. قدّاره را هفت بار در بدن فرو برده و در میآورد و هر بار بخشی از اعضای بدن شهید خارج میشود. به این ترتیب با بدن پاره پاره و لبان تشنه به شهادت میرسد. در همان آغازین روزهای پس از شهادت، پدر شهید به همراه آیتالله جنّتی به دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی میروند. در این دیدار آقا برای اولینبار از شهید ابدام بهعنوان نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور یاد مینمایند.
از جمله ویژگیهای ممتاز شهید ابدام میتوان به پایبندی تمام و کمال به امر به معروف و نهی از منکر، دفاع جانانه و تمام قد از مظلومان و سیلیخوردگان، رسیدگیهای شهید به فقرا و محرومان و از کار افتادگان و غیرت شدید روی حجاب و عفاف اشاره نمود.
فقط در عزای امام حسین گریه میکرد مادر شهید از همان ابتدا فرزندانش را به مسجد میبرد و آنها را پای روضه امام حسین (ع) بزرگ میکرد. به این ترتیب همگی حسینی سرشته شده و رشد و تربیت یافتند.
عباس در نوجوانی پای ثابت مسجد و بسیج و هیئت بود. شهید فقط در عزای امام حسین (ع) گریه میکرد و آنچنان هم میگریست که تمام حاضران در هیئت و حسینیه تحت تأثیر قرار میگرفتند و زار زار گریه میکردند. غیر از آن هرگز گریه نمیکرد.
آنچه ذکر شد گوشهای از زندگینامه و فضایل و کرامات شهید ابدام بود. توضیحات بیشتر و مفصلتر در گزارشی با عنوان «فقط برای امام حسین (ع) گریه میکرد»، در شهریور 1397 در روزنامه کیهان منتشر گردیده است.
اظهارنظرها و دلنوشتههای متعددی که از مطالعهکنندگان این گزارش از راههای مختلف اخذ گردیده است، حکایت از اثرگذاری عمیق و متحولکننده بودنِ زندگینامه و مرام حسینی و انقلابی شهید ابدام دارد.
گزیدهای از این دلنوشتهها را نقل مینماییم: «من از زندگی این شهید بزرگوار نتیجه گرفتم جان و مالم را در راه امام حسین و اصحابان بزرگوارشان دریغ نکنم. همه ما بچههای امام حسین هستیم و در راه او از هیچ کاری دریغ نمیکنیم.»
«ایشان شهیدی بزرگ هستند که یک ستاره نوری برای هدایت نوجوانهای کشور و مردم این مرزو بوم بودند. ما جانشینان این شهید باید راه شهید را ادامه دهیم تا موفقیت و شرایط لازم برای بهبود بخشیدن به کشور فراهم شود.»
«من از نحوه زندگی شهید ناصر ابدام پیامهای اخلاقی زیادی مثل ازخودگذشتگی، فداکاری، شجاعت، دلیری، غیرت دینی و... را یاد گرفتم.»
«نتیجه میگیریم حتی به خاطر امر به معروف و نهی از منکر مانند شهید ابدام سیلی بخورم و شهید شوم. تیکه تیکه و پاره پاره هم شوم و فحش هم بشنوم. چون میدانم این کار را به خاطر حجاب، یاد خدا، چهارده معصوم انجام میدهم.»
«زندگینامه آن شهید امر به معروف و نهی از منکر دیدگاه خوب و بهتری به من ارائه داد تا دنیا را طور دیگری ببینم و از خواب بیدار شوم. او در زندگی من بسیار تاثیرگذار و مؤثر بود و من را به سمت کارهای نیک و نماز هدایت کرد و همینطور من را از کارهای بد مانند شراب خوردن، چشم به ناموس مردم داشتن و سیگار کشیدن دور کرد. از تو ممنونم که چشمانم را باز کردی.»
من وقتی زندگینامه این شهید را خواندم اشک از چشمانم جاری شد و این زندگینامه متحولم کرد.
من از آن شهید تشکر میکنم که مرا با زندگینامه خود به راه راست کشاند.
من دیگر نمازهایم را مرتب میخوانم. به چشم نامحرمان نگاه نمیکنم و اگر هم دیدم که کسی کار اشتباهی یا گناه میکند او را نصیحت میکنم و او را از کاری که اشتباه است، خارج میکنم.»
صحبتهای حاج احمد پناهیان
شهید ابدام در مسجد و حسینیه یومالغدیر و پایگاه بسیج مسجد که حدود دوکیلومتری از منزل فاصله داشت، فعالیت دائم و شبانهروزی داشت.
امام جماعت این مسجد حجتالاسلام والمسلمین پناهیان پدر حججالاسلام احمد و علیرضا پناهیان بود و علاوه بر پدر، این دو بزرگوار نیز در آن برهه به این مسجد میآمدند.
حجتالاسلام حاج احمد پناهیان چنین از شهید ابدام تعریف مینماید: «شهید ابدام دائم و تمام وقت به مسجد میآمد و همه کارهای مسجد را هم انجام میداد.
خدا شاهد است یک ساعت قبل از نماز صبح میآمد مسجد، آخر از همه از مسجد میرفت، چه مناجات و چه گریهای.
آن موقع بسیج دانشآموزی هنوز راه نیفتاده بود و بچههای سن پایین را هم جذب و عضو رسمی بسیج نمیکردند. ما با برنامههای مختلف مثل سرود بچهها را جذب و پایبند مسجد و بسیج میکردیم. آن موقع من طلبه بودم.
شهید ابدام در همه برنامهها حاضر و فعال بود. از همه مؤمنتر و فعالتر و انقلابیتر بود و این موضوع برای بچهای که نه در جبهه بوده و نه طلبه بوده، خیلی حیرتانگیز بود که این بچه چه جوری به این مراتب بالا رسیده.
بعضی شبها برنامهها به درازا میکشید و بچهها تا صبح در حسینیه میماندند. وقتی میخوابیدند، ناصر چشم هایش را میبست و صبر میکرد، وقتی همه خوابشان میبرد، بلند میشد و میرفت در یک جای انباری مانندی در آنجا نماز شب میخواند در سن خیلی پایین. یک شب یکی از دوستانش متوجه شده بود و یواشکی دنبالش رفته بود و به ما گفته بود.»
حاج احمد در بیان عظمت مقام این شهید والامقام ابراز میدارد: «یک ناصر ابدام به اندازه یک ملت ارزش دارد.»
حاج احمد ماجرای شهادت این شیربچه انقلابی را چنین شرح میدهد: «شدیداً مقید به امر به معروف و نهی از منکر بود. وقتی هم که شهید شد در همین راه بود.
با دوستش برای نماز جمعه میرفتند، در پارک توقفی میکنند. یک نفر اراذل و اوباش که شب قبلش را هم به غفلت گذرانده بود، مزاحم خانومی میشود. ناصر میرود محترمانه تذکر میدهد. طرف ناراحت میشود و درگیری رخ میدهد تا به اینجا میرسد که مزاحم قداره میکشد و چند بار به بدن شهید میزند. پیکر ناصر غرق در خون روی زمین میافتد و مردم جمع میشوند.
شخص مزاحم مردم را تهدید میکرد که جلو نیایند و ناصر آنقدر درد میکشد و خون از او میرود که وقتی هم مزاحم ناموس را میگیرند و ناصر را به بیمارستان میبرند، کار از کار گذشته بود و قبل از رسیدن به شهادت میرسد.
این اولین بار بود که یک نفر در درگیری با اراذل و اوباش به خاطر امر به معروف و نهی از منکر شهید میشد.
بعد از شهادتش و صدور حکم قصاص برای قاتل، مدام ماشین میآمد و افراد زیادی برای گرفتن رضایت میآمدند.
مرحوم ابوی ما به پدر شهید تأکید کرد که نباید رضایت بدهی، چون اول اینکه نگذاشته کسی به پسرت کمک کند وگرنه اگر زود به بیمارستان میرساندند، شاید زنده میماند و دوم اینکه اگر اینجا کوتاه بیاییم دیگر در آینده سایر آمران به معروف و ناهیان از منکر هم امنیت نخواهند داشت و این رفتارها تکرار میشود.»
حجتالاسلام احمد پناهیان از مصائب و وضعیت دردناک امر به معروف و نهی از منکر در جامعه دل خونین و گفتههای بسیاری دارد: «قاتل شهید ابدام اعدام شد، اما متأسفانه تا کنون بارها ضرب و شتم و به شهادت رساندن جوانان مؤمن انقلابی در حین امر به معروف و نهی از منکر زبانی در شهرهای مختلف اتفاق افتاده و گسترش یافته است و کسی از آمران به معروف و ناهیان از منکر حمایتی که باید را انجام نمیدهد و اقدامات انجام شده هم خیلی با مسامحه و همراه با فشار برای رضایت دادن بوده است.
یکی از مسئولان به خودم گفت که ما نمیتوانیم در مورد مجازات آسیبرسانندگان خیلی دخالت و کمک کنیم؛ اما اگر خانواده شهید یا جانبازِ امر به معروف و نهی از منکر رضایت بدهد و گذشت کند، ما خیلی استقبال میکنیم و رسانهایاش هم میکنیم. همینها باعث شده که پایگاههای بسیج هم کمتر از حد انتظار به این موارد ورود کنند، از ترس اینکه فردا کسی پشتشان را نمیگیرد.
همه مطالبه کنند. همه عامل به معروف بشوند. همه ناهی از منکر بشوند.
ما برای امر به معروف و نهی از منکر چقدر شهید دادیم؟
اباعبدالله الحسین جانش را برای این فدا میکند که حدود الهی جاری بشود.»
این دغدغه حاج آقا پناهیان، دغدغه مقدس و خطیری است که رهبر انقلاب سالها قبل بر آن قاطعانه و با صریحترین تعابیر تأکید فرمودهاند: «نهی از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعی شماست. امروز مسئولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.
به من نامه مینویسند؛ بعضی هم تلفن میکنند و میگویند: «ما نهی از منکر میکنیم. اما مأمورین رسمی، طرف ما را نمیگیرند. طرف مقابل را میگیرند!» من عرض میکنم که مأمورین رسمی چه مأمورین انتظامی و چه مأمورین قضائی حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهی شرعی دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهی از منکر دفاع کند. این، وظیفه است.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در 22/۰۴/1371)
و نیز میفرمایند: «وظیفه ما، مسئولین، قانونگذاران و مجریان است که راه و زمینه را برای اجرای این واجب الهی هموار و فراهم کنیم.
مبادا در گوشه و کنار، یا در دستگاه انتظامی یا قضایی، کسانی باشند که راه را جلو آمر به معروف و ناهی از منکر سد کنند!
مبادا کسانی باشند که اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر کرد، از او حمایت نکنند، بلکه از مجرم حمایت کنند! ...
دولت، مجلس شورای اسلامی، دستگاه قضایی و نیروی انتظامی، موظفند که ناهی از منکر را پشتیبانی کنند.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در 29/۰۷/1371)
از حجتالاسلام احمد پناهیان پرسیدیم حالا شما چه راهکارهایی را مؤثر میدانید در برونرفت از این وضعیت نابسامان و نامطلوب و رسیدن به پویایی هر چه بیشتر در عرصه اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه؟
ایشان در پاسخ در بیانی جامع خاطرنشان نمودند: «اول از خانهها شروع بشود و روی افراد کار بشود تا همه معرفت به امر به معروف و نهی از منکر داشته باشند و خودشان این مسائل را رعایت کنند.
دوم اینکه وظایف حاکمیتی به درستی انجام شود. ما کمبود و نقص قانون نداریم، اما با سستی و مسامحه انجام میشود. همین قوانین موجود در مورد آسیبزنندگان به آمران به معروف و ناهیان منکر به سرعت و قاطعانه اجرا شوند.
سوم اینکه آمران به معروف و ناهیان از منکر به خوبی توجیه شوند و آموزش داده شوند و روشهای صحیح و شرعی و عاقلانه این کار را دانسته و به کار گیرند و شاهد بیاحتیاطی و رفتارهای غیراصولی در انجام این فریضه مهم و اساسی نباشیم. در بعضی جاها این کار انجام و آموزشها داده شده که باید گستردهتر و فراگیرتر گردد.
همیشه هم که امر به معروف و نهی از منکر منجر به آسیب جانی نمیشود؛ اگر افراد این فریضه را به درستی انجام دهند، جامعه از برکات عظیم آن بهرهمند میگردد و معروف برپا و منکر دفع میگردد.»
در ادامه برخی دغدغهها و صحبتهای مهم و انقلابی پدر و مادر گرامی شهید ابدام در مورد شرایط جامعه و مسائل روز را نقل مینماییم.
پدر شهید ابدام یک شهید زنده و مجاهد نستوه به تمام معنا است. از سال 61 تا آخر جنگ مدام به جبهه میرفت و چندین بار هم شدیداً مجروح شد و اکنون نیز با عوارض وحشتناکشان زندگی مینماید.
پدر بزرگوار شهید جانباز پنجاه درصد جنگ تحمیلی است. پدر بیشتر جنگ را در جبههها بوده و دو سال هم در سوریه.
دوره هشت ساله دولتهای یازدهم و دوازدهم، دوره غربگرایی و اعتماد و خوشبینی و خوشخیالی در قبال دشمن، تورم بیسابقه و گرانیهای بدون ترمز چندصد درصدی، مدیریت اشرافی و پیر و خسته، حضور کمرنگ در میان مردم، رواج رانت و مفاسد اقتصادی و از همه بدتر نفوذ تا مناصب عالی دولتی بود که نظام هم به شدت با آن مقابله کرد و مفسدان و جاسوسان متعددی محاکمه و محکوم و اعمال مجازات شدند.
خانواده شهدا دلشان از دولت قبل و برخی مسئولانش خون است. رهبر و مراجع تقلید و روحانیون و تمامی دلسوزان انقلاب نیز در آن دوران تیره و تار، مکرر در مکرر تذکر داده و مشکلات بزرگ و وحشتناک مردم را به مسئولان و دولتمردان گوشزد نمودند، اما متأسفانه گوش شنوایی وجود نداشت.
پدر شهید ابدام خیلی از آن مسئولان و دولتمردان شکایت دارد، آن هم به خاطر خون شهدا.
پدر شهید میگوید: احساس میکنم برخی مسئولان خون خیلی از این جوانها را پایمال کردند.
اخبار مکرر دزدیها و اختلاسها و فسادهای میلیاردی را که در این هشت ساله میشنید، این احساس را مینمود.
پدر شهید از این بابت خون گریه میکند و تعریف مینماید: در جبهه نوجوان خیلی خوشتیپ و خوشسیمایی گلوله در پیشانیاش خورد و افتاد روی پایم. این را ببینم یا دزدیهای برخی مسئولان را؟
ولایتمداری مسئولان مهمترین دغدغه پدر و مادر گرانمایه شهید ابدام است و سخنان تکاندهنده و هشدارهای آتشین و بیدارکنندهای در این زمینه دارند.
پدر شهید خیلی از اوضاع مملکت در هشت سال دولت روحانی ناراحت است و میگوید چرا در این برهه مکرراً حرفهای رهبری روی زمین ماند و برخی مسئولان پشت رهبری نبودند و بارها حرفهای رهبری را گوش ندادند.
انتظار خانوادههای شهدا از تمام مسئولان پدر شهید در عبارتی مهم و ولایی و انقلابی تصریح مینماید: «نباید حرف رهبر روی زمین بماند، باید کاری کنیم رهبرمان خوشحال بشود.»
مادر شهید نیز شدیداً دغدغه ولایتمداری مسئولان را دارد و مبسوطتر در این زمینه صحبت و حق مطلب را ادا مینماید: «من همیشه در این زمینه یک درخواست از مسئولان دارم و آن هم این است که جوری مدیریت کنند که حضرت آقا، سید اولاد پیغمبر، از آنها راضی باشند.
مسئولان اجرایی کشور یک لحظه تصور کنند اگر همین الان امام زمان (عج) ظهور نمایند، آیا شما مدیرها در محضر آن حضرت پاسخی برای شیوههای مدیریتیتان دارید؟ آیا میتوانید در محضر آن حضرت از عملکردتان دفاع کنید؟
اگر پاسخشان مثبت است، که هیچ وگرنه باید شیوه مدیریتیشان را اصلاح نمایند و در مسیر منویات امام زمان (عج) و نایب ایشان قدم بردارند.»
این دو فراز آخر از سخنان پدر و مادر شهید، انتظار مهم و راهبردی تمام خانوادههای شهدا از تمام مسئولان جمهوری اسلامی ایران در تمامی دورانها است.
با توجه به سابقه و وجهه دولت جدید که با عنوان دولت جوان حزباللهی و دولت شدیداً مؤمن و ولایتمدار و در خط رهبری شناخته میشود، انشاءالله دولت آیتالله رئیسی و دولتمردان و مسئولانش بهترین عملکرد را در شاخص ولایتمداری و عمل به فرامین و رهنمودها و منویات مقام معظم رهبری خواهند داشت و انشاءالله در نزد حضرت بقیهًْاللهالاعظم (عج) سربلند و روسفید خواهند گردید.
پدر شهید ابدام میگوید: «امام خامنهای فرمانده ما هستند. درد ما با دارو که حل نمیشود، اما حداقل بگذارند آقا را دوباره ببینیم و درد و دل کنیم تا دردمان کمتر شود.» در سال 1397 نیز این آرزوی پدر شهید ابدام را منتشر نمودیم و اکنون نیز پدر شهید باز بر انتشار مجددش تأکید نمود و مشتاقتر و بیصبرانهتر از قبل در انتظار وزیدن نسیم این دیدار مقدس و مبارک است. انشاءالله که هر چه زودتر این آرزو محقق گردد.
حُسن ختام این گزارش سخنان فوقالعاده ارزنده و ارزشمند مادر گرامی و گرانقدر شهید ابدام است. مادر شهید معتقد است: «خدا بندگان خاص خودش را برای شهید شدن انتخاب میکند و هرکسی لیاقت شهید شدن ندارد. من از این بابت خوشحال هستم که فرزندم توفیق شهادت داشته است و خدا را شاکرم که توانستهام فرزندی تربیت کنم که به سجایای اخلاقی و اعتقادی آراسته شده بود و در نهایت هم جان خودش را در راه اقامه معروف الهی داد.»
مادر شهید مایه شادی و خشنودی دلش را چنین اعلام مینماید: «خونهای زیادی پای اسلام ریخته شد. از زمان صدر اسلام تا امروز برای زنده بودن این دین خون و جان دادیم. چه جوانهایی که برای حفظ دین جانشان را در راه خداوند دادند. آنها حق را پیدا کردند و رفتند. امروز مسئولیت سنگینی برعهده ما است تا از این خون محافظت کنیم. من فرزندم را در این راه دادم و توقع دارم که جوانان در مسیر شهدا باشند. چیزی که دلم را شاد میکند، همین است.»