گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛بخش زیادی از تصاویر ذهنیمان از او را به کتابها مدیونیم. سکانسهایی که اغلب خودمان ساختیم و کمتر پیش آمد تا آنها را در قاب تلویزیون یا پردهنمایش ببینیم. به جای خیل عظیم فیلمهایی که ساخته نشد، کتابهایی نوشته شد تا خودمان گوشه گوشه زندگیمان را به سیره او پیوند بزنیم. حالا که محدودیت نمایش تصویر برای پرداختن به شخصیتهای قدسی و معصوم مثل پیامبر و ائمه هدی (ص) به صورت دقیق و شایسته امکانپذیر نیست و سینما و تلویزیون به عنوان ابزارهای فناورانه و زیباشناختی، به خودیخود هرچیزی را به تصویر تقلیل میدهند، تلاش میکنیم کتابهایی که برای شناخت هرچه بهتر زندگی پیامبر (ص) نوشته شدهاند را با هم مرور کنیم.
«چیزی را که از بازار می خرید، خود به خانه می آورد. می فرمود: از فروتنی آن است که آدمی خرسند باشد [و نه ناگزیر] که [اگر لازم شد] پایین مجلس بنشیند و به هر کسی می رسد سلام کند.
می فرمود: پنج رفتار است که تا هنگام مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن روی زمین [مفروش]، سوار الاغ بی پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن و به بچه ها سلام کردن ... .
هر گاه سواره ره می سپرد، اجازه نمی داد کسی پیاده همراهش بیاید. می خواست او نیز سوار شود، اگر نمی پذیرفت می فرمود: جلوتر برو و در جایی که می خواهی منتظر باش. من نزد تو می آیم.
می فرمود: در ستودن من از اندازه تجاوز مکنید؛ آن چنان که مسیحیان در مورد عیسی (ع) کردند. همانا که بندة خدایم. درباره من بگویید: بنده و رسول خدا.»
متنی که خواندید برشی بود از کتاب «همنام گل های بهاری» یا «نگاهی نو به زندگی و شخصیت پیامبر گرامی» اثر حسین سیدی از نشر معارف بود. روایتی مستند و جذاب که با نثری روان، قابل فهم و کاربردی به خصوصیات اخلاقی پیامبر (ص) و توصیه های آن حضرت در چهار فصل خویشتن، خدا، دیگران و طبیعت میپردازد. این کتاب در سال ۹۷ با استفاده از منابع معتبر شیعی و اهل سنت گردآوری شده است. موضوعات متنوع این کتاب علاقمندان به پیامبر را با ویژگی های انسان کامل آشنا می کند. نویسنده نه ماه حدود ۵۰۰ کتاب مطالعه کرده است تا این کتاب را بنویسد. «هم نام گل های بهاری» جلد اول از مجموعه چهارده جلدی «سیره کاربردی چهارده معصوم» است که برنده جایزه کتاب سال حوزه شد.
مسیر را می شناسی و به مقصد باور داری اما آیا باور به مسیر، تنها کافی است؟ تنها کافی است که حق را شناخته ای؟ مسلما شناخت مقصد کفایت نمیکند. تو باید به هدف برسی. باید گام برداری برای رسیدن. اما این گام برداشتن لازم است طبق گامهای راهنمایی باشد که مقصد را به تو شناساند و راه را نشانت داد. گام هایت را که با او تنظیم کنی، به مقصد و مقصود خواهی رسید. هرطور او قدم بر داشت، قدم بر میداری، هر طور او ایستاد، می ایستی، هر طور او نشست، می نشینی، هرطور او پوشید، می پوشی، هرطور او... تو نیز هم! و این یعنی تو در مسیر، در حال حرکتی و پایان حرکت تو رسیدن به حق است.
که حق فرمود: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».
علامه طباطبایی در کتاب «سنن النبی» به خوبی هر آنچه حضرت برای ما آورده و از آن نهی فرموده، نشان داده است. از وضعیت درون و بیرون منزل، طریقه ی برپایی مجلس، سنت و شیوه ی حضرت در گفتار و رفتار و اخلاق، شیوه ی معالجه و مداوا، امور اموات و... و در پایان ادعیه ی آن حضرت در شرایط و اماکن متفاوت. و این یعنی روشن شدن طریق حرکت... و با اطمینان گام بر داشتن یعنی پایت را در جای پای پیامبر بگذاری و کم کم به حق برسی آنگونه که رسیدنت شبیه رسیدن پیامبر باشد.
علامه طباطبایی با الهام از آیۀ 21 سورۀ احزاب «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ «همانا در رسول خدا (ص) اسوهای نیکو برای شما است» کوشید تا کلیاتی از اخلاق، سیر و سلوک و رفتار پیامبر اکرم (ص) و آنچه «سنّت پیامبر» نامیده میشود، در این کتاب جمعآوری کند. اصل این کتاب به زبان عربی تألیف شده که در واقع بهعنوان بخشی و ضمیمهای بر تفسیر المیزان نوشته شده بوده و بعدها علاوه بر درج در آن تفسیر به عنوان یک کتاب مستقل نیز منتشر شد. این کتاب به زبانهای متعددی از جمله فارسی، اردو، انگلیسی و ... ترجمه شده است.
«چه بسیار مرگ ها دیده اید شما، ای خورشید، زمین، کوه ها، دشت ها و آسمان...و خود هنوز پا برجایید، چه سان بی احساس و چه مایه سنگدل...! آنان که دراز زمانی با شما آنگونه پیوسته و بدان مایه دلبسته بودند و احساس خویشی و آشنایی شان بود اینک نیستند؛ شمایان اما بی هیچ تغییر ماندهاید و بیاعتنا هستیِ خویش را پی می گیرید؛گویی هیچگاه نمیشناخته ایدشان و میان آنها و شما الفتی نبوده است، انگار که بود و نبود ایشان برای شما یکی است!... آه که چه ناپایدار مونسانی هستید»
«آنک آن یتیم نظر کرده» رمانی با قلمی به سبکی پرِ رها شده کبوتر در هوای نسیمی که گرد کعبه میچرخد از زندگی و سیره پیامبر اعظم، از زمان تولد تا هجرت به حبشه. روایتهایی با ظرافت و هوشمندی نویسنده و پریدن های به موقع راویها. روایتهای کتاب آنقدر واقعی است که مخاطب در لحظه لحظه زندگی و غم و شادیهای آن یتیم نظر کرده با او همراه میشود.
این کتاب حاصل تحقیقات محمدرضا سرشار در متون معتبر تاریخی مرتبط با زندگی و سیره پیامبر اسلام (ص)، در قالب داستانی و به لحنی شاعرانه است. این اثر، پس از چاپ به صورت کتاب در دو قالب ویژه نوجوانان و بزرگسالان موفق به دریافت جوایز معتبری از سوی جشنوارههای کشوری قرار گرفت. که از آن جمله میتوان به عنوان اثر برگزیده دومین جشنواره قصههای قرآنی، پیامبران و ائمه» (مربوط به بررسی کتابهای ده سال سالهای ۱۳۷۴تا ۱۳۸۴) برای آن اشاره کرد. در کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» گرچه نویسنده در پرداخت به سیره و زندگی حضرت محمد(ص) به منابع تاریخی استناد کرده ،اما بهرهگیری او از تخیل در پرداخت احوال روانی شخصیتهای فرعی و توصیف مکانها و اشیاء،نیز به وضوح مشهود است.
«وَرای این قاف راه نیست و بر وی گذر نیست / گویند کجا میشوی؟ ما خود همین جای با توایم!»
کتاب «قاف»، پیشنهادی برای خوانده شدن سه کتاب بزرگ سیرت رسول الله، شرف النبی، و تفسیر سورآبادی است. سه کتابی که از کهنترین متنهای فارسی هستند و کمترینشان هشت قرن پیش نوشته شده است.
یاسین حجازی در این کتاب که نوشتن آن 3 سال زمان برده است، همچون اثر قبلی خود «کتاب آه»، نقش ویراستاری را داشته و که تلاش کرده است تا متنهای کهن را برای خواننده امروزی خواندنی کند. قاف مرور زندگی آخرین پیامبر از دل منابع قدیمی است. ویراستار در این بازخوانی دو اصل را برای خود تعیین کرده است. اصل اول اینکه فقط پیامبر را دنبال کند. یعنی واقعهها و شخصیتها صرفا بهانههایی برای تعقیب پیامبر بودند و اصل دوم اینکه از تمام متن سه کتاب فقط عناصر دراماتیک را جدا کرده است؛ عناصر دراماتیک یعنی ایماژها و دیالوگها. شاید بتوان گفت که این اثر نوعی کولاژ موفق است که ویراستار با استفاده از کنار هم قرار دادن تصویرها و دیالوگها داستان نهایی آن را رقم میزند. این کتاب از چندین سال پیش از ولادت آخرین پیامبر آغاز میشود و هر صفحه از آن بازگوکننده یک روایت یا یک اتفاق پیرامون زندگانی پیامبر است.
بخشی از کتاب را در ادامه میخوانید.
آنگه مرا گفت: «یا حبیب من، هفت کرامت به جای تو و جای امت تو بکردم که هرگز به جای هیچ پیغامبری نکردم: یکی آنکه هر پیغامبری که آفریدم او را مانندی آفریدم؛ تو را که آفریدم، بینظیر آفریدم. دیگر آنکه همه رسولان را از وقت آدم تا به روزگار تو مشتاق دیدار تو داشتم تا امشب که تو را بدیدند. سه دیگر آنکه امت تو را قوّتِ بسیار ندادم تا دعویِ خدایی نکنند چون دیگر امّتان. چهارم آنکه امت تو را مال بسیار ندادم تا شمار ایشان دراز نباشد در قیامت. پنجم آنکه ایشان را عمرهای دراز ندادم تا گناهان ایشان بسیار نبوَد. ششم آنکه درِ توبه بر ایشان گشاده دارم تا آن وقت که جان ایشان به غَرغَره رسد. هفتم آنکه ایشان را آخر همه امّتان کردم تا بودنِ ایشان در گور دراز نباشد تا به قیامت.»