به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، جنس انتقادات امین فردین به سبک زندگی افراد مشهور یا همان سلبریتیها هم از آن جنسی نیست که در چند سال اخیر باب شده است. همان موجی که به تابعیت دوگانه، رفتارهای سیاسی، مشارکت در پروژههای مشکوک مالی و همدستی با مفسدان اقتصادی یا نپرداختن مالیات توسط سلبریتیها معترض است. او بهطور واضحی دندان بر هم میساید و نسبت به شهرت این افراد حسادت میکند؛ همین.
در گیرودار جنگ روسیه و اوکراین از یکسو و اخبار مربوط به مذاکرات هستهای از سوی دیگر، ناگهان خبر فوت خانم زهره فکورصبور، هنرپیشه تلویزیون منتشر میشود. آنقدر رگبار اخبار شگفتانگیز در این روزها بیامان است که این خبر تلخ، نه اینکه اصلا هیچ بازتاب و واکنشی دریافت نکند، اما ابتدا به آن حدی سروصدا نمیکند که اگر در شرایط دیگر رخ میداد، ممکن بود بازتاب داشته باشد. وقتی عنوان شد که این هنرپیشه با قرص خودکشی کرده و علت مرگ، طبیعی نبوده است، واکنشها مقداری بیشتر شد. اینجور مواقع همه دنبال دلیل قضیه میگردند. ابتدا پست آخری که خانم فکورصبور در اینستاگرامش گذاشت، موردتوجه قرار گرفت. این آخرین مصاحبه او بود که مقابل دوربین انجام میشد و در آن میگفت از کودکی آرزوی یک زندگی آرام و بیدغدغه داشته و اگر به عقب برگردد، بازیگر نمیشد.
گفت بهتر بود که به جای این همه غوغا بچهدار میشد و با آنها مشغول بود. مخاطبان ابتدا چنین استنباط کردند که او دچار افسردگی و پوچی شده، اما بهمرور مشخص شد که قضیه فقط همین نبوده است. یک پاپاراتزی بسیار بددهان که وقتی داخل ایران بود، نتوانست در خبرنگاری تلویزیونی موفقیت چندانی پیدا کند، چندسالی است به آلمان رفته و یک برنامه اینترنتی تهیه میکند که در آن روبهروی دوربین مینشیند و با مخلوط کردن راست و دروغهایی از شخصیترین زوایای زندگی افراد مشهور، عقبماندهترین مخاطبان فضای مجازی را به خود جلب میکند. نام او، لااقل نامی که به آن در فضای مجازی شناخته میشود، امین فردین است. این شخص شایعاتی را درمورد زندگی خانم فکورصبور بیان کرده بود که به نظر میرسد برای این بازیگر بسیار سنگین و غیرقابل تحمل بودهاند.
بلافاصله در فضای مجازی چنین جا افتاد که علت خودکشی خانم بازیگر، شایعهپراکنیهای این فرد بوده است. خانم فکورصبور هم دیگر در این دنیا نبود تا چنین خبری را تایید یا تکذیب کند؛ اما به هرحال امین فردین ویدئوی دیگری منتشر کرد و ضمن دفاع مشمئزکنندهای از رفتارش، بار دیگر اتهاماتی کاملا بیپایه و اساس را نسبت به خانم فکورصبور مطرح کرد. او چیزهایی گفت که بدون نیاز به صحتسنجی، بهدلیل وجود تناقضات درونی، مشخص بود که دروغ هستند.
جنس انتقادات امین فردین به سبک زندگی افراد مشهور یا همان سلبریتیها هم از آن جنسی نیست که در چند سال اخیر باب شده است. همان موجی که به تابعیت دوگانه، رفتارهای سیاسی، مشارکت در پروژههای مشکوک مالی و همدستی با مفسدان اقتصادی یا نپرداختن مالیات توسط سلبریتیها معترض است. او بهطور واضحی دندان بر هم میساید و نسبت به شهرت این افراد حسادت میکند؛ همین. چنین رفتاری برونداد ناکامیهای فردی است که هیچچیز را در این دنیا بیشتر از دیده شدن دوست نداشته، اما از هنری بهرهمند نبوده است.
پیش از این، صدف طاهریان را هم دیده بودیم که، چون در بازیگری به هیچجا نرسید و اساسا استعدادی در این زمینه نداشت، به خارج از کشور رفت و تمام سینمای ایران را متهم به فسادهای اخلاقی کرد. گفت هرکس که در این سینما به جایی رسیده، بهدلیل تن دادن به یکسری مسائل غیراخلاقی بوده است؛ یک حسود ناکام که بقیه را میخواست از اعتبار بیندازد. در همین ویدئو که امین فردین راجعبه خانم فکورصبور منتشر کرد، میگفت ما فساد شهردار سابق تهران را هم منتشر کردیم که با وجود متاهل بودن، با دختر جوان دیگری رابطه داشته است. بعد وقتی شهردار همسرش را کشت، همه گفتند این تقصیر امین فردین بوده که قضیه را لو داده است. خیلی واضح است که این فرد درتلاش برای بزرگ و مهم جلوهدادن خودش است.
نه ماجرای همسر شهردار سابق تهران را او لو داده بود و نه کسی بعد از این اتفاق از امین فردین، اسمی برد. اساسا افراد بیمایهای که عاشق دیده شدن هستند، برای رسیدن به هدفشان دست به تلاشهایی میزنند که در اکثر مواقع چندشآور و خیلی از اوقات خطرناک است. تلاش برای «دیده شدن به هر قیمتی» معمولا به محیط یک فرد و بهطورکل به جامعه پیرامونیاش صدمات زیادی میرساند. کسی که عاشق نمایش قهرمانانهای از خودش در اینستاگرام است، هر ازچندگاهی ویدئوهایش را با انواع اسلحههای گرم نمایش میدهد و وقتی به تعداد فالوور دلخواهش نرسید، میرود و یک روحانی کاملا معمولی را میکشد، فیلم میگیرد و در اینستاگرام استوری میگذارد. این البته یک نمونه است که، چون به قتل منجر شد، توجهات زیادی را جلب کرد؛ اما مواردی مثل این فراوان هستند.
امین فردین هم که به احتمال قوی نام اصلیاش چیز دیگری باشد، یکی از همین دست افراد است. یکی از همان بیهنرهایی که به هر راهی برای دیده شدن متوسل میشوند و وقتی راههای مشروع و مفید و متعادل، دم دستشان نیست یا از نیل به آن عاجز هستند، از راههای ناهنجاری اقدام میکنند که میتواند به جامعه صدمه بزند. موجی در فضای مجازی راجعبه این فرد به راه افتاده که سراسر نفرت است، اما به نظر میرسد او از این وضع هم راضی و خوشحال باشد، چون توانسته با این روش دیده شود.
همان فرمول قدیمی «بدنامی بهتر از گمنامی است» از طرفی هر چقدر هم کلیت جامعه با چنین رفتارهایی مخالف باشند، یا حتی حس تنفر داشته باشند، باز هم درصد کمی هستند که جذب عجیبترین و نفرتانگیزترین جریانها میشوند. برقراری هنجار اجتماعی یعنی اینکه آن اقلیت نادان که در هرحال طرفدار چنین موارد عجیبی میشوند، توسط قانون و ابزارهای قهری مهار شوند.
اگر حتی یک درصد از مخاطبان هم جذب افرادی مثل این پاپاراتزی دروغباف شوند، همین خودش تعداد زیادی خواهد شد. توجه کنیم که حتی کمپینهایی در نقاط مختلف دنیا وجود دارند که مثلا به کروی بودن زمین اعتقاد ندارند یا دارای عقاید عجیب و غریب دیگری از ایندست هستند. اما موارد استثنایی، بهخصوص وقتی بتوانند ریل جامعه را از مسیر اصلیاش خارج کنند، نباید رسمیت پیدا کنند. این قضیه پس از برگزاری دادگاه تد باندی، قاتل زنجیرهای بسیار مخوف آمریکایی برای جامعهشناسان پررنگتر شد. این دادگاه را شبکههای تلویزیونی پخش میکردند و عدهای دیوانه، بهخصوص بین دختران جوان و نوجوان آمریکایی، به کمپین هواداران این قاتل بیرحم پیوسته بودند.
قاتلی که اتفاقا روشی را در قتلهایش داشت که بیشتر زنهای جوان را میترساند. یعنی با زنان جوان ارتباط برقرار میکرد و آنها را به شنیعترین شکل ممکن میکشت. وقتی دیده شد که حتی یک قاتل مخوف و پست هم میتواند طرفدارانی پیدا کند، بحث هنجارهای اجتماعی در برابر فردگرایی و اجازه به انتخابهای شخصی پررنگ شد. این مجوزهای فردی و دلبخواهی و مرز هنجارها آیا نباید روشن شوند؟ چنین مجوزهایی تا کجا حق پیش رفتن دارند؟ اینکه هر فرد اجازه داشته باشد طرفدار هر شخص یا عقیدهای که دلش خواست باشد، تا کجا مجاز است؟ بالاخره آیا جایی نیست که باید ترمز این وضع کشیده شود و مرز هنجارها روشن شود؟ حتی اگر اکثر مطلق جامعه از تد باندی متنفر باشند، وجود یک گروه کوچک که طرفدار چنین قاتل مخوفی هستند، بهمنزله سوراخی است که در یک سد بزرگ ایجاد شده و باید جلوی آن گرفته شود.
درمورد شخصی مثل امین فردین هم باید به همین شکل برخورد شود. مشکل، اما اینجاست که او به خارج از کشور رفته و هر کاری دلش میخواهد، انجام میدهد. اما چرا چنین شده که فردی توانسته با پناه بردن به کشوری اروپایی، نهتنها قوانین و ارزشهای جامعه ایران را زیر سوال ببرد، بلکه حتی مطابق قوانین همان کشور هم رفتارهایش نامشروع باشد و با این وصف، تابهحال کسی نتوانسته مانع از ادامه چنین رفتارهایی شود. آیا به این دلیل که ضرر رفتارهایی که امین فردین دارد، به جامعه ایران میرسد نه آلمان؟ در چنین شرایطی آن جامعه میزبان نباید از ادامه این روند جلوگیری کند؟ متولی پیگیری چنین مواردی در دولت و دستگاه قضایی ایران کدام بخش و نهاد است؟ چرا اقدامی برای این موارد صورت نمیگیرد؟ آیا راهی غیر از بستن و فیلتر کردن بلد نیستید، آن هم در شرایطی که با اقدام قانونی، میتوان به شکل موجهتری قضیه را فیصله داد و زالوها را از پوست جامعه فرهنگی کشور کند؟