به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، به مناسبت انتشار تقریظ رهبر معظم انقلاب، روی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» که خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهد ژاپنی در ایران است، برشهایی از این اثر را انتخاب کرده و باهم میخوانیم تا شناختی از این مادر شهید که چندی پیش درگذشت به دست آوریم.
در بخشهای پایانی این کتاب کونیکو یامامورا از لحظه فوت همسرش و دلتنگیهایش میگوید:
آقا، ستون زندگی من بود و جای خالی پدر، مادر، برادر، و خواهرانم را پر کرده بود. نمیتوانستم ناراحتیاش را ببینم. همیشه یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشد، روی صندلیاش مینشست و نماز شب میخواند و بعد چند آیه را خیلی آهسته تلاوت میکرد تا وقت اذان شود و برویم مسجد. آن شب، به عادت معمول برخاست، نماز خواند و قرآن را مقابلش باز کرد. گوشم به نجوای آرام او بود که خوابم برد و با صدای اذان مسجد بیدار شدم. تعجب کردم که چرا بیدارم نکرده و چرا به مسجد نرفته. به طرفش رفتم. سرش رو به پایین خم بود و قرآن پیش رویش باز. فکر کردم از خستگی خوابش برده. گفتم: الان نماز جماعت شروع میشود. جواب نداد. تکانش دادم: آقا، آقا، آقاجان!... که سرش به راست خم شد.
صورتش سفید و دستانش سرد بود و نفس نمیکشید. کسی جز من خانه نبود. کنارش نشستم، اشک ریختم، نماز صبحم را در حالی که گریه امانم نمیداد، خواندم. فکرم به جایی نمیرسید. مانده بودم چه کار کنم. به سلمان زنگ زدم و گفتم: بیا آقا نشسته، حرف نمیزند.
سلمان خیلی زود با یکی از دوستانش که پزشک بود، آمد. بلقیس و شوهرش هم خبردار شدند و آمدند. پزشک نبض و ضربان را گرفت و پلکش را بالا داد و گفت: متأسفانه تمام کرده! شوهر بلقیس هم رفت و به اهالی مسجد خبر داد. روز تشییع آقا مثل تشییع محمد بود. همه آمده بودند. پدران و مادران شهدا، اهالی محل و مسجد، بسیاری از افرادی که آقا از آنها دستگیری کرده بود. مردم به قدری گل آورده بودند که دور تا دور مسجد پر شد و من تا آن روز این همه گل ندیده بودم.
دلم گرفته بود. سلمان، بلقیس و نوهها بودند، اما هیچکس برای من جای خالی آقا را پر نمیکرد. سفارشهای آخر او بیشتر در گوشم بود که میگفت: جاده تمدن خوب است، اما جاده ثواب بیانتهاست.
اخبار سیاسی هم خیلی داغ شده بود. غربیها ایران را به یک اتهام ناروا به ساختن سلاحهای هستهای متهم میکردند؛ همانها که برای اولین بار بمب اتم را روی دو شهر هیروشیما و ناکازاکی انداختند، قطعنامه در محکومیت ایران صادر میکردند. ایرانی که خود قربانی سلاحهای کشتار جمعی بود. من بسیاری از جانبازان شیمیایی را میشناختم و میدیدم که، چون شمع یکی یکی خاموش میشوند. به همین علت فعالیت جدیدی را در انجمن حمایت از جانبازان شیمیایی به پیشنهاد دکتر خاطری آغاز کردم.
کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» خاطرات خانم کونیکو یامامورا، مادر شهید محمد بابایی توسط انتشارات سوره مهر و به قلم حمید حسام منتشر شده و تا به حال ۲۶ مرتبه تجدید چاپ شده است.
سیزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت همراه با انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، صبح دیروز در مرکز همایشهای صداوسیما برگزار شد.