این روزها و به دنبال کم کاریها و اقدامات اخیر دولت در بخش های مختلف موجی از انتقادها به عملکرد دولت روحانی ایجاد شده است؛ به گونهای که الان حامیان دولت نیز میگویند پشیمانیم!
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو -حسین حقیقت*؛ این روزها و به دنبال کم کاریها و اقدامات اخیر دولت اعم از زلزله کرمانشاه تا گران شدن حاملهای انرژی و سه برابر شدن عوارض خروج از کشور در بودجه سال ۹۷ موجی از انتقادها به عملکرد دولت روحانی ایجاد شده است؛ البته مسئله قابل تامل این است که این بار این انتقادات نه از سوی مخالفان دولت که تندرو یا دلواپس عصر حجری باشند بلکه از سلبریتیها گرفته تا اصحاب رسانه و سیاسیونی که در طیف حامیان روحانی قرار میگیرند و در انتخابات اخیر ریاست جمهوری برای او سنگ تمام گذاشته اند بروز و ظهور یافته است به گونهای که الان آنها از دولت دل خوشی ندارند و در واکنش به این رویه میگویند که پشیمانیم!
از آنجایی که در این یادداشت مجال بحث تفصیلی و پرداختن به سایر ابعاد موضوع نیست، سعی شده بصورت کلی، توصیفی از این ماجرا داشته و در نهایت یک طرح مسأله صورت پذیرد. واقعیت این است که در این دوره و با رفوزه شدن دولت در بزنگاه هایی که میبایست با اقدامات شایسته مسایل را تدبیر و گره گشایی کند، این واکنشها نمایانگر یک نارضایتی اجتماعی که معرض به دولت ضعیف و نا کار آمد است مانند زلزله کرمانشاه -که زلزلهای با شدت بسیار بالا بود- نه تنها اقدامات موثر از دولت شاهد نبودیم بلکه با ماهیگیری از آب گل آلود، یک تخم لق سیاسی کاشتند تا سر پوشی باشد بر کاستیهای خود!
تقریبا بر همه مبرهن است که اگر نبود کمکها و نیروهای مردمی که فرقی نداشت از چه قوم و نقطهای از ایران باشد و همینطور نیروهای سپاه پاسداران و ارتش و گرد آوری کمکها به وسیله برخی افراد مشهور، قطعا میزان تلفات این زمین لرزه بسیار بالاتر از وضعی کنونی بود، هر چند وضعیت فعلی رضایت بخش و ایدآل نیست!
و، اما موارد دیگر شامل حذف بیش از بیست میلیون از یارانه بگیران برای جبران کسری بودجه طرح شکست خورده تحول سلامت، گران کردن حاملهای انرژی برای سومین بار در دورهی روحانی و سه برابر شدن عوارض خروج از کشور است که حتی کشوری همچون عراق را که پول رایج ایران در آن معتبر است را استثنا نکرده است.
این مجموعه مشکلات فشار بر قشر متوسط و ضعیف جامعه را بیشتر میکند و باعث شکل گیری یک اعتراض عمومی نسبت به وضع نا به سامان کشور میشود به نحوی که طبقه متوسط با قشر ضعیف جامعه همراه میشوند که این موضوع را نیز میتوان از دو جهت بررسی کرد:
اول اینکه این انتقادات که حتی از سوی طرفداران و حامیان دولت در واکنش به وضع موجود صورت میگیرد اتفاق مبارکی است؛ چراکه هم نقد باعث پویایی جامعه میشود و دیگر اینکه شاهد هستیم معیار نقد از موضوعات فرعی که مخصوص طبقه بی درد جامعه است -نقد بر اساس معیار آزادی که دغدغهی اشراف و کسانی است که به دنبال قدرت بیشترند- به نقد بر اساس زندگی روزمره و نیازهای واقعی (معیار عدالت برای نقد اجتماعی) تغییر پیدا کرده است.
بحث دیگر اینکه اگر نقد سرکوب شود و یا حتی نقد نباشد، جامعه به سمت وسویی میرود که رکود و بحران ایجاد شود در نهایت این رویه میتواند به فروپاشی بینجامد. پس گریزی نیست جز اینکه با معیار واقعی یعنی بر اساس دغدغههای اصلی مردم به نقد اجتماعی و نقد ساختار سیاسی بپردازیم در غیر اینصورت و در صورت محافظه کاری -که صرفا به نهاد دولت محدود نمیشود و سایر نهادها را باید ملحوظ داشت- آینده و عاقبت خوشی در انتظار نیست.
در باب همین نقد اجتماعی و تفصیل آن و هر چه با آن مرتبط است در شمارههای بعدی نشریه خواهم نوشت.
اما ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مرزگذاری دوم خردادیها با حسن روحانی صرفا سیاسی است، یعنی اینکه علت این موضع گیریهای ظاهری در برابر دولتی که خود بدون شک شریک آنند را درجای دیگر باید جستجو کرد و آن اینکه روحانی به آنها کم محلی میکند و در مواقع نیازش از آنها برای حفظ قدرت خودش استفاده می کند.