در هفتم تير سال1360، تعدادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، هيأت دولت و... به تدريج در سالن اجتماعات دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران واقع در سرچشمة تهران حضور يافتند. پس از پايان قرائت قرآن كريم، دكتر بهشتي سخنانش را با اين جملات آغاز كرد:
ما بار ديگر نبايد اجازه دهيم، استعمارگران براي ما مهرهسازي كنند و سرنوشت مردم ما را به بازي بگيرند. تلاش كنيم كساني را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازي نميگيرند، انتخاب شوند. اين كلمات كه از لبان حقگوي ايشان بيرون تراويد كه ناگهان برقي جهيد و نوري خيره كننده و صدايي مهيب برخاست. زمين تكان سختي خورد و ديوارها به شدّت لرزيد. در كمتر از ثانيهاي از سالن جز تلي از خاك چيزي باقي نماند. بيش از هفتاد تن از بهترين عزيزان انقلاب زير خروارها خاك مدفون شدند و روح فرزندان رشيد اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ايثار در ملكوت اعلي به پرواز درآمد.
زندگي نامه شهيد آيت الله دکتر سيد محمد حسيني بهشتي
1307 تولد، دوم آبان 1307 در محله، لبنان نزديک چهار سوق، اصفهان
1308 در گذشت پدربزرگ مادري حاج مير محمدصادق مدرس خاتون آبادي، از مجتهدين مبارز عصر خود که در تحصن روحانيون در قم نيز شرکت داشت.
1312 شروع تحصيلات مکتب خانه اي، در سن چهارسالگي
1313 ورود به دبستان، 15 بهمن (صارمي)
1319 شروع تحصيلات در دبيرستان سعدي اصفهان
1321 رها کردن تحصيلات دبيرستاني، در پايان دوم دبيرستان ـ رفتن به مدرسه، صدر تحصيل تا حد کفايه (اواخر دوره، سطح)
1324 اخذ اجازه از والدين جهت ماندن در حجره به صورت شبانه روزي ـ فراگيري زبان انگليسي.
1325 عزيمت به قم، ادامه تحصيلات حوزوي ـ گرفتن حجره اي در مدرسه حجتيه ـ تکميل بقيه سطح مکاسب و کفايه
1326 شروع درس خارج، نزد مرحوم آيت الله محقق يزدي (داماد)، حضرت امام و آيت الله بروجردي، مقداري درس مرحوم آيت الله محمدتقي خوانساري ـ انجام کارهاي تبليغي و رفتن به روستاها در ماه مبارک رمضان
1327 گرفتن ديپلم ادبي به صورت متفرقه ـ تصميم به ادامه، تحصيلات علوم جديده ـ ورود به دانشکده، معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي)
1329 عزيمت به تهران در سال آخر دانشکده، جهت استفاده، بيشتر از دروس جديد و کاملتر کردن زبان انگليسي ـ تدريس جهت تأمين هزينه، همگامي با مبارزات نهضت ملي نفت
1330 اخذ درجه، ليسانس فلسفه ـ قبولي در بورس خارج از کشور ـ بازگشت به قم براي ادامه، تحصيل ـ شروع جلسات درس با علامه طباطبائي ـ ورود به آموزش و پرورش و تدريس زبان انگليسي در دبيرستان حکيم نظامي
1331 تابستان، رفتن به اصفهان و فعاليت در اعتصابات 26 تا 30 تير و انجام سخنراني براي اعتصابيون در ساختمان تلگراف خانه اصفهان.
1331 ازدواج با يکي از بستگان
1333 تأسيس مدرسه، دين و دانش، به سبک جديد، دائر کردن کلاس زبان براي طلاب
1335 شروع دوره، دکترا
1338 اخذ درجه، دکترا ـ شروع جلسات «گفتار ماه» در تهران در هر ماه، در کوچه قائن
1339 اقدام به تشکيل کانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان قم ـ تشکيل جلسات متعدد جهت برنامه ريزي نظم حوزه و سازمان دهي به آن. با شرکت آقايان: رباني شيرازي، سعيدي، مشکيني.
1340 اقدام به تاسيس مدارس برنامه ريزي شده براي طلاب همراه عده اي از مدرسين مبارز حوزه
1341 سخنراني در جشن مبعث در غذاخوري کوي دانشگاه تهران ـ شروع کار تحقيقاتي بر روي مسئله حکومت در اسلام ـ تدوين اعلاميه ها و ايفاء نقش فعال در تجمع ها
1342 تأسيس مدرسه حقاني يا منظريه ـ زمستان، منتظر خدمت شدن ايشان از کارهاي آموزش و پرورش ـ ترک اجباري قم و عزيمت به تهران به فشار ساواک ـ شرکت در شوراي فقهي جمعيت مؤتلفه به همراه آقايان: مطهري، انواري و مولايي ـ شرکت در برنامه ريزي کتب تعليمات ديني به همراه آقايان: باهنر، غفوري، برقعي، رضي شيرازي و مرحوم روزبه
1343 دستگيري توسط ساواک اصفهان به دنبال سخنراني در مدرسه، چهارباغ (امام جعفر صادق) اصفهان در 17 ربيع الاول
1344 عزيمت به آلمان جهت اداره، مسجد هامبورگ، به اصرار آيت الله حائري و آيت الله خوانساري ـ تغيير نام «مسجد ايرانيان» هامبورگ به «مرکز اسلامي هامبورگ» ـ ايجاد هسته اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان گروه فارسي زبان
1348 مسافرتهايي به: حج، سوريه، لبنان، ترکيه و عراق جهت ديدار با امام (1348)
1349 مراجعت به ايران ـ ممانعت رژيم از بازگشت به آلمان ـ ادامه، فعاليت در برنامه ريزي کتب درسي ـ فعاليت هاي تحقيقاتي با همکاري آقايان: مهدوي کني، موسوي اردبيلي و مرحوم مفتح در رابطه با مدرسه، حقاني و ادامه آن تا سال 57
1350 شروع جلسات تفسير قرآن به نام «مکتب قرآن» در روزهاي شنبه، تعطيلي جلسات توسط ساواک پس از 15 جلسه
1354 دستگيري توسط کميته مشترک ضذ خرابکاري و ساواک به مدت چند روز
1355 تشکيل هسته هايي براي کارهاي تشکيلاتي ـ تلاش گسترده در جهت ايجاد روحانيت مبارز تهران، به همراه شهيد مطهري، مفتح و آقايان امامي کاشاني، حجت الاسلام ملکي، که در ابتدا تحت «نام مجمع روحانيت مبارز در شميران» بود.
1356 شکل گيري روحانيت مبارز ـ تصميم به ايجاد تشکيلات مخفي يا نيمه مخفي به عنوان يک حزب
1357 دستگيري مجدد توسط ساواک در عاشوراي 57 به مدت چند روز در کميته مشترک ضد خرابکاري ـ ديدار با امام در پاريس و شرکت در هسته شوراي انقلاب به همراه آقايان: مطهري، موسوي اردبيلي، باهنر، مهدوي کني، خامنه اي، طالقاني، بازرگان و سحابي ـ اعلام موجوديت حزب در 29 بهمن 57 شمسي
1358 عضويت در مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي ـ رياست ديوان عالي کشور
1360 هفتم تير ماه 1360 شهادت بواسطه انفجار در دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي به همراه 72 تن از مسئولين نظام جمهوري اسلامي
زندگي نامه شهيد حجت الاسلام سيد کاظم موسوي
(معاون وزارت آموزش و پرورش)
سيد کاظم موسوي در سال 1314 در ميامي از توابع شاهرود بدنيا آمد. ايشان به فراگيري دروس حوزوي مشغول بودند و در محضر اساتيدي چون ايت الله ميلاني به فراگيري علوم ديني مي پرداخت. در سال 36 به منظور همکاري با انتشارات کتب اسلامي دعوت شدند و براي يادگيري سهل و آسان عربي کتاب عربي آسان را در 4 جلد تدوين مي نمايد تا جهت آموزش بهتر در اختيار طلاب و دانشجويان و دانش آموزان قرار گيرد.
ناگفته نماند که ايشان تاليفات و تصحيحاتي بر کتابهايي از جمله بحارالانوار و مجمع البيان و... داشته اند. از تاکيدات ايشان اين بود که خانم ها را به فعاليت هاي اجتماعي در کنار تحصيل دانش تشويق مي کردند و استدلالشان اين بود که در جهت رها سازي جامعه از سلطه فرهنگي و سياسي اجانب و تقويت زمينه ها و بارور کردن انديشه هاي اسلامي نبايد دست از تبليغ و ارشاد برداشت.در مورد علاقه ايشان به امام و انقلاب، برادر رجائي مي فرمود: ما سخنان امام را گوش مي داديم و بعد منتظر مي مانديم تا آقاموسوي با برداشت هاي خاص خود به اداره بيايد و با بازگو کردن آنها ما را به وجه بياورد. و ايشان در پست هاي مختلف از جمله سنگر تعليم و تربيت خدمات ارزنده اي را انجام داده اند.
مسئوليت انجمن اسلام شناسي خانم ها را که بوسيله مرحوم شاهچراغي بنيانگذاري شده بود داشتند،سعي ايشان بر اين بود که خانم ها درک صحيحي از تعبيرات اسلامي داشته باشند و به عمق مفاهيم پي ببرند و در همين جهت گاهي روي مباحثي از قبيل توکل، هدايت، شفاعت، قضا و قدر و مرجعيت و تقليد، صبر و قناعت، ادب و تواضع، حلم و ولايت تکيه نمود و به بررسي و تحليل دقيق آنها همت گماشت. ايشان موسس و پايه گذار مدرسه راهنمايي و دبيرستان روشنگري دخترانه را در سال 1350 پايه گذاري کرد. در جهت تشويق خانم ها به فعاليتهاي همه جانبه هشدار مي داد. عمري براي مطالعه و عمري براي خودسازي و عمري براي مبارزه بطور جدا جدا نداريم بايستي طوري برنامه ريزي کنيم که به همه تکاليف خود در کنار يکديگر بپردازيم.
سرانجام در راه اعتلاي اسلام و خون شهدا خود در 7 تير ماه 60 در فاجعه حزب جمهوري به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
زندگي نامه شهيد علي اکبر سليمي جهرمي
متولد سال 1317 و اهل جهرم بود مبارزه از سال 32 شروع کرد و علاقه زيادي به تحصيل داشت و در دانشسراي عالي مقدماتي دوره ديد. و معلم شد بعد به تهران آمد بدليل مبارزات سياسي که داشت يا وجود اينکه در رشته پزشکي قبول شد ولي به دانشگاه راه نيافت. در رشته زبان انگليسي در دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد. شهيد سليمي ميارزات سياسي خود را همراه گروه رجائي و دستغيب و دکتر لاري ادامه داد و در سال 57 دختر شهيد سليمي در پاريس شهيد مي شود و او براي گرفتن جنازه به پاريس ميرود و توفيق ديدار امام را مي يابد.
وي گفت وقتي امام را ديدم روحيه ديگري گرفتم و هنگام دست دادن با امام ايشان پرسيدند چرا دستت آنقدر سرد است؟ گفتم قلب گرم شما آن را گرم مي کند. از موسسين انجمن اسلامي معلمان بود و در تشريف فرمايي امام به ايران شرکت فعال داشت. شهيد سليمي در سمتهاي مختلفي مشغول بود. و همواره خدمتگذار اسلام و مسلمين و 23 سال سابقه خدمتي در آموزش و پرورش تهران و مدتي هم معاون وزير و رئيس سازمان پژوهش و برنامه ريزي بود. در سال 26/1/60 طي حکمي از سوي شهيد رجايي رئيس سازمان امور اداري و استخدامي کشور بود و سرانجام در فاجعه بمب گذاري دفتر حزب جمهوري به درجه رفيع شهادت رسيد.
زندگينامه شهيد ايرج شهسواري
در سال 1325 در خانواده متوسطي در بيجار به دنيا آمد. بعد از گذراندن دوره متوسطه و معلم روزمزد در روستاهاي اطراف و دوره سربازي بعنوان سپاه دانش به تدريس مشغول بود. و همچنين از فراگيري علوم شرعيه غافل نبود در سال 47 در روستاهاي بيجار بعنوان معلم رسمي مشغول به خدمت شد. در سال 48 به شهريار کرج منتقل و ضمن تدريس در رشته ادبيات فارسي در قسمت شبانه در دانگاه تهران ادبيات عرب تحصيل نمود و دوره فوق ليسانس زبان فارسي به تحصيل پرداخت.
در جريان انقلاب به ياري و راهنمايي يکي از برادران متعهد در مجلس شوراي اسلامي در جهت ارشاد دانش آموزان و اهالي (جنوب و جنوب غربي) تهران اداء وظايف شرعيه کرد و تا سال 59 به صلاحديد شهيد رجائي به سمت معاون اداري مالي وزارتخانه مشغول بود. فعاليتهاي شهسواري که در پستهاي مختلف مشغول خدمت و همزمان با حزب جمهوري فعاليت مي کرد که سرانجام با ياران با وفايش در هفتم تير ماه 60 بدست منافقين در فاجعه حزب جمهوري به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
زندگينامه شهيد دکتر محمدعلي فياض بخش
شهيد در سال 1316 در خانواده اي مذهبي و خير در تهران بدنيا آمد او در دامان خانواده همزمان با پيشرفت تحصيلي از تعليمات ديني و مکتبي نيز غافل نشد و اين مراحل را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از اخذ درجه تخصصي جراحي عمومي بطور رايگان در مدت 4 سال در بيمارستانهاي وابسته به دانشگاه خدمت نمود و در سال 45 با کمک دوستان و همفکران کلينيک را به همراهي شهيد دکتر لواساني در دروازه شميران تهران اداره مي نمود. و کمک هاي اوليه پزشکي را براي کمک به مجروحين و معلولين انقلاب چه در کلينيک و چه در منزل بطور پنهاني شروع کرد که هم اکنون با سطح وسيعتري در سراسر کشور با همکاري وزارت بهداري ادامه دارد.
شهيد فياض بخش اعتقاد کامل به ولايت فقيه داشت و ديگران را در اين مورد آموزش مي داد و پيوسته آرزو ميکرد جزء خدمتگذاران امام زمان حضرت مهدي(عج) محسوب گردد.
شهيد فياض بخش يکي از سه نفر پزشکي گروه رابط 7 نفري منتخب امام در انقلاب فرهنگي بودند در شاخه پزشکان حزب جمهوري اسلامي فعاليت داشتند و سرانجام در روز 7 تير ماه 60 در دفتر حزب جمهوري جام شهادت را سرکشيد.
زندگينامه شهيد محمود قندي
شهيد قندي در سال 1323 در خانواده اي مذهبي در تهران بدنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را با موفقيت به پايان رسانيد و در رشته مهندسي برق و الکترونيک در آمريکا موفق به اخذ مدرک شد.
مبارزات سياسي خود را از کتابخانه اسلامي دانشکده فني آغاز کرد. در آمريکا به فعاليت هاي خود ادامه داد و يکي از افراد مؤسس انجمن اسلامي دانشجويان در آمريکا و کانادا بود. او در سمت هاي خود خدمات شايان ذکري را به مرحله اجرا درآورد و بسياري از طرحهايي که وابستگي کشور ايران را از نظر مخابراتي و پستي به کشورهاي بيگانه خودکفا نمود.
شهيد قندي در يکي از سخنرانيهاي آخرش در مورد شهادت دکتر مصطفي چمران گفته بودند: «شهادت فيض عظيمي است و نصيب هر کس نمي شود» و در 7 تير ماه 60 اين فيض عظيم که از آن ياد مي کرد نصيب خودش نيز شد.
زندگينامه شهيد مهندس مهدي حاجيان مقدم
شهيد مهندس مهدي حاجيان مقدم روز 23 تير ماه سال 1333 در تهران در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. پدرش همراه شهيدان فدائيان اسلام در مبارزات عليه رژيم بود، مادرش زني مؤمن که هرگز بدون وضو به او شير نداده بود. در سال 51 موفق به اخذ مدارک ديپلم شد سال 52 وارد دانشکده را در مدت دو سال و نه ماه با معدل 7/3 موفق به اخذ دانشنامه ليسانس در رشته مديريت اقتصاد شد.
مبارزاتش را از دانشگاه آغاز کرد براي ادامه تحصيل به آمريکا عازم شد و در تظاهرات شهر اوکلاهما و سن آنتونيوتگزاس و تظاهرات ضد رژيم انجمنهاي اسلامي کانادا و آمريکا شرکت فعال داشت. بدليل صلاحيت و تسلط داشتن به زبان انگليسي به عنوان سخنگو با تشکيل کنفرانسهاي مطبوعاتي فعاليت شبانه روزي و موثر در جهت رسانيدن پيام انقلاب اسلامي و حقانيت حرکت دانشجويان مسلمان و پيرو خط امام داشت. با تلاش خستگي ناپذير چهره رژيم سفاک پهلوي را به جهانيان شناساند و در سال 59 به ايران بازگشت.
از خصوصيات اخلاقي وي همواره عاشق الله بود و پيوسته به ياد محرومين و در صدد خدمت به مردم مستضعف بود داراي عزت نفس و عفت و پاکدامني خاص بود و روح با تقوا و پاکدامنش در برخورد و در اجتماع کاملاً محسوس بود. او در خط اصيل اسلام و امام (ره) بود و هر چه که غير از اين بود از نظر طرد بود. هيچگاه از تکميل علم و معلومات علمي و تحقيقي غفلت نورزيد بطوريکه مدرک فوق ليسانس خود را با معدل 5/3 کسب کرد معتقدي سرسخت و پاي بند به ولايت فقيه بود و هميشه مي گفت: اگر نتوانيم گامي در جهت کمک به انقلاب برداريم و از اسلام منحرف شويم مورد بازخواست خداوند قرار مي گيريم.
و سرانجام آنچنان رفت که مي زيست و از ابرار بود و پاکان بند از پاي بريد و خود را به جوار معشوق رسانيد و با 72 تن ديگر از ياران صديق اسلام و امام شهد شيرين شهادت نوشيد.
زندگي نامه شهيد رضا ترابي
شهيد ترابي در سال 1336 در خانواده اي فقير در جنوب تهران به دنيا آمد. و در سال 49 با اينکه 13 سال بيشتر نداشت پدرش را از دست داد علاوه بر درد فقر درد يتيمي را نيز چشيد. در سال 56 دوره متوسطه را به پايان رساند و در همين سال وارد دانشگاه شد و در رشته برق دانشگاه صنعتي تهران مشغول تحصيل شد.
شهيد ترابي به خاطر وجود ريشه هاي مذهبي خانوادگي از همان کودکي با مسائل اسلامي و مباني عقيدتي آشنايي داشت و با اعتقاد و علاقه خاص به اسلام و رهبران دين مخصوصاً امام خميني هميشه و در همه حال در حال مبارزه با رژيم کثيف پهلوي بود، پس از پيروزي انقلاب با عضويت در انجمن اسلامي دانشگاه به فعاليت مذهبي سياسي خويش شدت بخشيد و فعاليت مستقيم خودش را در سال 58 در حزب جمهوري اسلامي شروع کرد. در شاخه دانشجويي مشغول به خدمت شد و سرانجام در هفتم تير 60 به آرزوي خويش که همان شهادت در راه خدا بود رسيد.
زندگينامه شهيد مهندس حسين اکبري
شهيد اکبري در سال 1323 در يک خانواده کارگري پا به عرصه گيتي نهاد و در سال 39 تا 45 تحصيصلات متوسطه خود را بپايان رساند. و در سال 46 وارد دانشکده کشاورزي کرج گرديد و در سال 1350 در رشته دامپروري فارغ التحصيل و در بانک تعاون کشاورزي استخدام شد. در سال 1350 ازدواج کرد که ثمره ازدواج 2 دختر و يک پسر است.
مبارزات سياسي در به ثمر رساندم انقلاب اسلامي نقش بسزايي داشت و در کشتار بي رحمانه 17 شهريور باتفاق پسر کوچکش بطور معجزه آسايي از مرگ نجات يافت اين فاجعه در روحيه انقلابي او تاثير زياد داشت. پس از پيروزي انقلاب با اکثر ارگانهاي جوشيده از انقلاب جهاد سازندگي، دادستاني، حزب جمهوري، ستاد تبليغات شوراي عالي دفاع، فعاليت مستمر داشت. ايشان يکي از بانيان تاسيس انجمنهاي اسلامي در بانک کشاورزي بود با تمام وجود در خدمت مردم ستمديده و مستضعف بود و هميشه اين گفته رهبر انقلاب که به من خدمتگذار بگوئيد بهتر است تا اينکه رهبر بگويد را مدنظر داشت بارها به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شتافته بود و عاشق شهادت ولي شهادت نصيبش نمي شد و تا اينکه در هفتم تير ماه 60 در دفتر حزب جمهوري اسلامي باتفاق 72 همرزمش به شهادت نائل شد.
وصيت نامه شهيد مهندس حسين اکبري:
به نام خدا
خالدين فيها ابدا ان الله عنده اجر عظيم
با سپاس خداوند متعال را که اين توفيق را به ما عنايت کرد که در دوران کفر و ماديگري زور خود را و دين خود را به دنيا نشان بدهد و اين توفيق را نصيب اين ملت اسلام درست کرده که در راهنمايي امام امت خميني عزيز و با وحدت در پرتو اسلام بتوانيم اسلام راستيين را در جهان نشان بدهيم اينجانب با شناخت و توفيقي که خداوند انشاء الله نصيب من خواهد کرد به طرف جبهه جنگ با کفر مي روم تا خون ناقابل خود را نثار اسلام و کشور جمهوري اسلامي کنم. خدايا مرا بيامرز و توفيق بده که بتوانم با شهادت خود کوچکترين خدمتي به اين دين پر عظمت تو انجام داده باشم. به خانواده خود سفارش مي کنم که هر چقدر مي توانند به دستورات اسلام گردن نهند و خداوند هميشه يار و ياور شماها مي باشد پيروزي نزديک است انشاء الله.
ان تنصروا الله ينصرکم و يثبت اقدامکم.
بچه ها در راه اسلام و سپاه اسلام خدمت کنند و خون خود را در راه اسلام بدهند.
زندگي نامه شهيد حسن محمد عيني
زندگي شهيد از زبان همسرش:
در سال 1330 در شهرستان قم به دنيا آمد و در خانواده اي فقير و کاسب نشو و نما کرد. در کودکي علاقه اي شديد به درس و يادگيري داشت. اما خانواده اش به واسطه فقر مالي نمي خواستند درس خود را ادامه بدهد و بيشتر مايل به کار کردن و تامين درآمد خانواده بودند. با اين همه فشارها حسن توانست همگام با درس و تحصيل کار روزانه هم بکند. شهيد محمد عيني به تحصيلاتش ادامه داد و تا کلاس هشتم درس خواند و سپس متوجه شد هم مي تواند درس بخواند و هم کار را ادامه دهد و تا حدود زيادي هم بهبودي حاصل کرده بود. شهيد محمد عيني براي درجه داري نيروي هوائي شرکت کرد و بعد از قبول شدنش روزها آنجا بود و شبها تا دير وقت درس مي خواند.
تا اينکه در سال 1350 به خواستگاري من آمد و با من ازدواج کرد. مدتي به دزفول منتقل شد و در پايگاه وحدتي بوديم. شهيد محمد عيني روزهاي تعطيل خود را نيز وقف تزکيه و تهذيب اخلاق و خودسازي اسلامي ميکرد و هميشه جلساتي با دوستان مذهبي اش ترتيب ميداد. شهيد محمد عيني ديپلم خود را در همان دزفول گرفت و چون به نيروي هوايي تعهد خدمت هفت ساله داده بود بعد از هفت سال همانجا ماتند و در انبار نيروي هوايي به کار پرداخت.
وقتي که به تهران منتقل شد در سال 55 استعفايش را داد و بعد از استعفا در شرکت کارگري پارس الکتريک مشغول به کار شد. از اينکه کار و بار ارتش را رها کرد و چون شناخته شده بود بارها مورد تعقيب ساواک قرار گرفت. تا اينکه يک سال بعذ از استعفايش در خيابان او را به ساواک برده و بارها مورد اذيت و آزار قرار دادند و هميشه از او مي پرسيدند که چرا با فاميل ها و اقوام ضد امنيتي ارتباط دارد. ايشان زندگي مخفي خود را توام با مبارزه و افشاگري و تشکيل جلسات مذهبي شروع کردند و در کميته استقبال امام حضور داشت و مامور حفظ نظم بهشت زهرا بود. انبار اسلحه هاي بدست افتاده زمان انقلاب در دست او و يارانش بود، شبو روز خود را وقف جريانات انقلاب کرده بود.
بعد از انقلاب در سازمان گسترش صنايع و معادن مامور پاکسازي گرديد و چون در اداره مذکور بني صدريها و ليبرالها اذيتش ميکردند و ميدانست عواملي هستند که آزارگرند و کارشکني مي کنند استعفايش را داد اما قبول نکردند، سپس مامور به خدمت شد و در تدارکات مجلس شوراي اسلامي مشغول به کار گرديد و پس از انجام ماموريت برادر رفسنجاني ک هايشان را خوب مي شناختند، نگذاشتند برگردد و همانجا ماند.
زندگي نامه شهيد حجت الاسلام محمدعلي حيدري
حجت الاسلام والمسلمين محمد علي حيدري در سال 1315 در قم به دنيا آمد. پدر ايشان از علماي برجسته منطقه غرب بود. در سن 12 سالگي در نجف به تحصيل علوم ديني پرداخت و بعد از آن در مدرسه فيضيه قم به کسب علم و دانش پرداخت. وي دروس سطح، خارج، زبان انگليسي، فلسفه، فقه و اصول، منطق، ادبيات عرب و ادبيات فارسي را نزد اساتيدي چون آيت الله بروجردي و دکتر بهشتي فرا گرفت و در 30 سالگي به درجه اجتهاد رسيد. ايشان مبارزاتش را بر عليه رژيم شاه در سال 1342 آغاز و در سال 1355 به لبنان سفر کرد و با امام موسي صدر به گفتگو پرداخت و مدتي پس از بازگشت ساواک او را به شهر بايک تبعيد نمود.
پس از پيروزي انقلاب بعنوان امام جمعه نهاوند از طرف امام منصوب شد و همچنين حاکم شرعي استان همدان را پذيرفت و سرپرستي کميته انقلاب اسلامي و اکثر نهادهاي انقلابي نهاوند را بعهده گرفت. ساختن حمام و مدرسه در روستاها و بيل زدن جهت آبرساني در روستاها و ساختن 50 واحد ساختماني جهت مستمندان از کارهاي ايشان است و در همين راه نيز شربت شهادت نوشيد.
از جمله فعاليت هاي اجتماعي و عمراني ايشان مي توان به موارد زير اشاره کرد:
تاسيس موسسه قرض الحسنه بنام صندوق پس انداز «قائم (ع)» جهت ياري مستضعفين
دارالايتام يا کمک به بي سرپرستان ـ در زمينه کساني که يتيم و بي سرپرست بودند مستمره ماهيانه دريافت مي نمودند و در فصل زمستان طبق ليست تنظيم شده ذغال و در ايام عيد لباس دريافت مي نمودند.
تاسيس يک کتابخانه عمومي در حسينيه جوانان
اعزام طلاب و مبلغين مذهبي در ماه مبارک رمضان ـ محرم و صفر به روستاها جهت ارشاد و تبليغ اسلام و آگاه نمودن مردم نسبت به مسائل و حوادث روز .
ايجاد يک برنامه ماههانه دعوت از مبلغين که هر 15 روز يک سخنران به نهاوند ميآمد.
دائر نمودن يک کتابفروشي که در آن خفقان نياز شديدي به کتاب بود.
زندگي نامه شهيد حبيب الله مالکي (فرماندار ايرانشهر)
شهيد مالکي در سال 1344 در تهران در خانواده اي اصيل و مذهبي بدنيا آمد. تربيت خانوادگي و عشق و علاقه او به مذهب، اسلام و قرآن او را به شرکت در جلسات مذهبي سوق مي داد. قبل از انقلاب نقش بسزايي در پخش و تکثير جزوات و اعلاميه امام مي کوشيد. در پي تعطيلي مسجد جاويد به مسجد قبا رفت و اين کانون گرم مبارزات گرم و پرشور اين شهيد هميشه بيدار انقلاب بود. همزمان با فعاليت انقلابي اش در کنکور رشته جمعيت شناسي دانشگاه تهران پذيرفته شد و در همه حال خدمت به اسلام و مردم را فراموش نکرد و خود را وقف مردم کرد.
با ثبت نام در حزب جمهوري در اوايل در واحد دانش آموزان حزب جمهوري مشغول فعاليت شد و سپس به ايرانشهر رفت.آري عاشقان راه خدا را تبعيد مي کنند تا پرچم اسلام عزيز برافراشته تر و با خون رنگين تر نمايد و اينچنين در روز هفتم تير 60 در دفتر حزب جمهوري بدست منافقين با 72 يار صديق امام با خون خود پرچم اسلام را رنگين نمود.
زندگي نامه شهيد جهانبخش حمزه نژاد ارشاد
زندگي نامه شهيد جهانبخش حمزهنژاد ارشاد معاون دفتر آموزش و سازمان بهزيستي شهيد ارشاد در سال 1323 در تهران متولد شد و سراسر عمر پريارش را بعنوان يک مصلح و يک مددکار در خدمت به مستضعفين و محرومين سپري ساخت. وي بعد از 17 شهريور خونين به همراه چند تن از همفکرانش انجمن اسلامي مددکاران را بوجود آورد که در رسيدگي به خانواده هاي شهداء، محرومين، معلولين و افشاگري در رسيدگي به جنايات دوران طاغوت فعاليت مخفي و مستمري داشتند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در اواخر عمر دولت موقت به انتخاب دانشجويان و کارکنان متعهد به سمت رياست دانشکده خدمات اجتماعي منصوب شد و به لحاظ احاطه بسيارش در برنامه ريزي هاي آموزشي و تبيين مسائل روز بدعوت سازمان بهزيستي کشور به عنوان معاون دفتر آموزش اين سازمان عهده دار مسئوليت شد، ولي اين فعاليتها مانع از حضور مستقيم او در جبهه هاي نبرد صداميان کافر نبود و از نخستين روزهاي آغار جنگ تحميلي به عنوان سرپرست ستاد تداوم امداد به کرمانشانشاهان رفت و تا آخرين روزهاي عمر سراسر خدمت و ايثارش در اين جبهه نيز در خدمت توده هاي مستضعف بود و هميشه يک شعار داشت و آن اينکه «جانم فداي يک لحظه از عمر امام»