به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، محمدرضا سرشار، در وبلاگ شخصی خود خاطره ای با عنوان «آیت الله مجتبی تهرانی؛ دبیرستان "نور"؛ دهه 1360» منتشر نموده است.
متن این خاطره به شرح ذیل است.
تابستان پارسال، حوزه هنری تهران - مرکز متولی برگزاری چشم انداز هنر و ادبیات ایران در سال 1404 بود. یکی از سخنرانان این نشست - در باره ادبیات داستانی - بنده بودم. مجری، من و آقای دکتر مجید شاه حسینی را با هم روی صحنه فراخواند. این در حالی بود که هر یک از ما قرار بود در باره یک موضوع مستقل جداگانه صحبت کنیم. بعد هم برای اینکه - لابد - توجیهی برای این خوانش همزمان ما بیابد، وقت را به این گونه تقسیم کرد که هر یک از ما به نوبت 15 دقیقه صحبت کنیم و بعد دوباره همین روال تکرار شود.
در پایان جلسه، ما نماز و ناهار را مهمان آقای مؤمنی - در دفتر کار ایشان - بودیم.
با نام آقای شاه حسینی، اولین بار، سالها پیش - آن زمان که آقای احمد شاکری یکی از کتابهایش را - در شناسنامه آن - همزمان به آقامجتبی شاکری (اخویاش) , من و آقای شاه حسینی تقدیم کرده بود آشنا شدم. بعدها نیز در برخی مطبوعات نام یا تصویر ایشان را می دیدم. در دفتر آقای مومنی, فرصتی شد که برای اولین بار صحبتهایی بین ما رد و بدل شود.
آنجا او مرا به یاد یکی از روزهای یکی از سالهای - اگر درست به خاطرم مانده باشد - اواخر دهه 1360 انداخت: آن زمان از طرف یک دبیرستان پسرانه به نام «نور» واقع در خیابان ایران از من دعوت کرده بودند که بروم و برای بچهها در باره ادبیات داستانی معاصر صحبت کنم.
جز موارد کاملا خاص، من اغلب از قبول دعوت مدارس به طور کلی و مدارس به اصطلاح غیرانتفاعی به طور خاص خودداری میکردم. اما وقتی شنیدم موسس این دبیرستان حاج آقا مجتبی تهرانی هستند، پذیرفتم.
دبیرستان یک ساختمان قدیمی سابقاً مسکونی، در انتهای یک کوچه بن بست در خیابان ایران بود. (اگر اشتباه نکنم، منزل سابق یا مدرس خود حاج آقا بود که تبدیل به دبیرستان شده بود. ضمن اینکه این دبیرستان زیاد دوام نیاورد و پس از شاید پنج - شش سال - گویا به علت مشکلات مالی- تعطیل شد.)
مراسم در نمازخانه مدرسه که حکم تالار اجتماعات آن راهم داشت برگزار شد. بچهها روی فرش نشسته بودند و من روی یک صندلی پشت یک میز؛ و یکی از دبیران هم - که آن روز در حوزه هنری، با معرفی دکتر شاه حسینی متوجه شدم خود ایشان بوده است - گرداننده جلسه بود.
نشست خوبی بود. بچهها به خلاف تصور من، مطالعات زیاد و - البته، از نظر من، متأسفانه - آزادی در عرصه رمان و داستانهای کوتاه معاصر داشتند و سؤالهای حساب شده ای هم میکردند. دبیر گرداننده جلسه نیز معلوم بود که با این مقولهها به اندازه کافی آشناست.....
سالها سکونت ما در خیابان ایران و بعد خیابان مجاهدین اسلام و توصیه های آقای مصطفی زمانی - از مدیران انتشارات پیام آزادی که از شاگردان پای ثابت درس اخلاق هفتگی حاج آقا تهرانی بود - هم، متاسفانه نتوانست توفیق درک محضر این عالم بزرگوار را - که اندازه واقعی بزرگیاش تنها پس از ارتحال ایشان - با پیام رهبر معظم انقلاب - بر آشکار شد، نصیب این فقیر کند. تا پریشب که خبر ارتحال ایشان از سیما پخش شد، من حتی چهره یا تصویری هم از آن بزرگوار ندیده بودم. دیروز صبح که با خانواده برای شرکت در مراسم تشییع مشارالیه رفتیم تصویری از ایشان هم به ما رسید، تا آن را با خود به خانه بیاوریم و به تلافی این همه سال ندیدن، یک دل سیر، تماشایش کنیم.
خداوند درجات ایشان را متعالی فرماید، و به احترام و منزلت این بزرگان، ما را نیز مشمول رحمت و غفران واسعه خود قرار دهد.