گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- مریم عظیمی؛ مارکسیست ها در عین اینکه به اصل حتمیت و جبر تاریخی معتقدند هرگز نمی خواهند بپذیرند که در فلسفه شان اختیار و آزادی نقشی ندارد. از خود مارکس سوال شده است که حتمیت و جبر تاریخی چگونه با اختیار و آزادی انسان سازگار است و او در پاسخ اختیار را توجیه کرده است ولی به نحوی توجیه کرده که با حتمیت تاریخی که خودش قائل است منافاتی نداشته باشد.
مارکس معتقد است که تحول تاریخی به هر حال رخ می دهد و نمی شود با آن مبارزه کرد و جلویش را گرفت ولی به قول خودشان به نوع خاصی می تواند به یاری اینها بیاید، همچنانکه می تواند با آن مبارزه کند و خودش را فانی کند. لذا در اینجا سوال می شود که چگونه می توان به یاری این تحول تاریخی در آمد؟ و سپس پاسخ می دهند که همه این سوال ها به مسئله عمل و تعهد مربوط می شود، یعنی به چیزی که مارکس به دنبال فوئر باخ آن را پراکسیس نامید. پس پراکسیس یعنی عمل و تعهد و نه مطلق عمل. لذا در اینجا باید اصطلاح خاص فوئر باخ را در مورد این تعبیر درک کرد.
پراکسیس، فلسفه عمل
پراکسیس مثل اکثر لغات فلسفه جدید، یک ریشه یونانی دارد و به معنای عمل است، درصورتی که خود، مقصد برای خود باشد، نه عملی که مقدمه یک عمل دیگر است، ولی در اصطلاح مارکس و فوئر باخ، پراکسیس یک مفهوم خاصی دارد.
مارکس در مورد پراکسیس می گوید: دیگران گفته اند فلسفه تفسیر جهان است، اما من می گویم فلسفه تغییر جهان است. مقصود مارکس از این جمله این است که تفسیر جهان فقط با تغییر آن ممکن است و پراکسیس همین است. پراکسیس در مفهوم مارکس یعنی دگرگون کردن، برای شناختن و شناختن برای دگرگون کردن.
گاهی می گویند مارکسیسم پراکسیس است، این اصطلاح یک معنای ساده دارد و آن این که خود مارکسیسم که در دنیا به وجود آمد، یک پراکسیس بود. یعنی عکس العملی در برابر وضع موجود بود.
اما وقتی می گویند مارکسیسم فلسفه پراکسیس یا فلسفه عمل است این، دو مفهوم دارد:
1. مارکسیسم دانش مبارزه و پیروزی است، چون مجهز به منطق دیالکتیک است و مجهز به فلسفه مادی (از نظر جهان طبیعت) و ماتریالیسم تاریخی (از نظر اجتماع) است. و معتقد به پیاده کردن منطق دیالکتیک (که منطق تضاد و مبارزه است) بر اجتماع است، و با چنین دید و بینشی و چنین منطقی دانش مبارزه و پیروزی را می توان بدست آورد.
2. شناخت از نظر مارکسیسم از راه عمل پیدا می شود، باید عمل کرد تا شناخت، باید تغییر جامعه را تغییر داد و دگرگون کرد تا آن را شناخت، و باز در پرتو شناخت دوباره جامعه را ساخت و ساختنش هم دگرگون کردن است.
پراکسیس و بشرگرائی کار
مارکسیسم، بر کار از جنبه های مختلف تکیه دارد و لهذا این فلسفه را فلسفه کار می نامند. یکی از آن جنبه ها جنبه اقتصادی است که کار را یگانه ملاک ارزش از نظر اقتصادی میداند، یعنی می گوید: همه ارزش های اقتصادی به وسیله کار به وجود می آید و سرمایه هیچ نقشی در ایجاد ارزش ندارد، و سرمایه را به کار مرده تعبیر می کند، کاری که بی اثر است و مولد نیست. از این نظر این مکتب، مکتب کار است.
اما از نظر انسانی نیز این فلسفه، فلسفه کار است، چون منکر هر گونه امر فطری در انسان است، و معتقد است به این که انسان را کار خود انسان می سازد، انسان ساخته کار خودش است. تغییراتی که در طول تاریخ در انسان پیدا شده است، نتیجه کار انسان است نتیجه ابزار تولید و ابزار کار است.
نه تنها انسان ابزار می سازد بلکه ابزار هم انسان می سازد و به همین دلیل آنچه را که دیگران شخصیت انسان می نامند و احیانا میخواهند برای آنها ملاکهای فطری قائل شوند (مثل اخلاق و علم و دین و ...) این ها معتقدند که همه اینها روبناست و انسان در شرائط خاصی که ابزار کار دارد، این روبناها، برایش پیدا می شود. در واقع کار انسان و ابزار انسان است که آن ملاک های انسانی را برای او ساخت است. پس کار آفریننده انسان است.
مارکسیسم کار انسان را ملاک شرافت انسان می داند و به همین علت برای کار یک نوع شرافت اخلاقی قائل است و مارکس از اینجا یک نتیجه می گیرد و آن اینکه می گوید: فروختن کار یعنی فروختن شرافت. مارکس می گوید اگر کارگر را مجبور کردید به این که کار بکند و مزد بگیرد، در واقع انسانیت و شرافت او را می خرید و از او می گیرید، کار تنها برای کار باید باشد نه کار برای فرد. پس باید به صورت دسته جمعی باشد و همه کار بکنند و همه سود ببرند و زمانیکه هرکس هم به اندازه ای که از او ساخته است کار می کند و به اندازه نیازش هم سود می برد، آن وقت می شود کار برای کار. علت اینکه اینها کلمه پراکسیس را انتخاب کرده اند نیز همین است که در ریشه یونانی به معنای کار برای کار است.
دوران های پنجگانه و نظام های اجتماعی و مبارزات طبقاتی مارکسیسم
1- کمون اولیه(جامعه اشتراکی):
ابتدا مالکیت بر ابزار تولید، عمومی بوده و هیچ کسی مالک چیزی نبوده است و هر چه بوده برای همه بوده اعم از سنگ و چوب و میوه و غیره. ولی بعد از مدتی با رشد ابزار تولید (از سنگ تبدیل به آهن و پیدایش نیزه و تیر و کمان و ...) عده ای از افراد مالک این ابزارها می شدند و در نتیجه مالکیت عمومی یا اجتماعی تبدیل به مالکیت خصوصی شد و این امکان فراهم شد که هر کدام تک تک و جداگانه به شکار روند.
در نتیجه می توانستند چندین برابر احتیاجات مورد نیاز خود را تامین کنند. پس از آن مدتی بعد افرادی پیدا می شدند که از لحاظ فکری و جسمی قوی تر بوده وعده دیگری از افراد را به کار واداشته و استثمار می کردند و جامعه یک دست تبدیل به جامعه برده داری شد.
2- جامعه برده داری:
در این جامعه صاحب برده میتوانست او را مانند یک حیوان بخرد یا بفروشد. در این دوره با توجه به اهلی کردن حیوانات، گله داری و دامداری بوجود آمد. بعد از مدتی به دلیل کمبود علوفه برای حیوانات و حبوبات برای خود مجبور شدند شیوه قدیم را ترک گفته و به دنبال ابزارتولید جدیدی برای تامین نیازهای خود باشند. در نتیجه با رشد ابزار تولید مانند خیش و داس و گاوآهن و....کار بر روی زمین میسر شد و منجر به پیدایش نظام فئودالی(ارباب - رعیت) شد.
3- جامعه ی فئودالی:
در این دوره ارباب و رعیت بوجود آمد به شکلی که برای مثال دهقان روی زمین کار می کرد. بعد از مدتی عده ای از افراد کیسه ای را به پشت خود یا اسب خود می انداختند و به دنبال آنچه که ندارند و مبادله با آنچه که زیاد دارند به این طرف و آنطرف می رفتند و به این ترتیب تجارت و پول اختراع شد. در نتیجه وسایل و ابزارهایی برای راحتی مبادله مانند چرخ و گاری و... اختراع شد و مراکزی بوجود آمد که تجارت و مبادله در آنجا صورت می گرفت که کم کم با وسعتی که پیدا کردند تبدیل به شهر شدند و تشکیلات شهری روز به روز برای زندگی راحت و جمع آوری ثروت و اعمال قدرت مناسب تر می شد تا آنجا که علاوه بر بازرگانان و صنعتگران – صاحبان اراضی و املاک هم رو به سوی شهرها می آوردند و از طرف دیگر با توسعه ی وسائل کشاورزی مانند تراکتور و.... دیگر احتیاجی نبود که مثلا 10 نفر روی یک زمین کار کنند یک نفر بهتر و سریعتر از آنان می توانست کاری را انجام دهد.
در نتیجه عده ای بی کار شدند و هجوم به سوی شهرها برده و پیشه وری یا آهنگری را آغاز کردند درنتیجه جامعه تبدیل به سرمایه داری(بورژوازی) شد.
4- جامعه ی سرمایه داری:
با وقوع انقلاب صنعتی که به پیدایش ماشین بخار و نخ ریسی انجامید، باعث رونق شهر و توسعه و تسلط صنایع ماشینی و کارخانجات بزرگ شد. در این دوره به جای کارگاه های کوچک با تعداد کمی کارگر، تعداد زیادی کارگراستخدام می کرد ومزد می پرداخت وصنعت بیش از گذشته احتیاج به کارگر داشت. چون کالاها را بهتر و ارزانتر از قدیم می ساختند پیشه وران را از بین بردند و باعث شدند که میلیون ها کارگر کارخانه های بزرگ گردهم آیند .
مارکس دراینجا بحثی را با عنوان «ارزش اضافی» مطرح می کند و به توضیح آن می پردازد :
1- کارفرما مدت کار را افزایش می دهد بدون افزایش حقوق
2- سرمایه دار کالایی را که کارگر روی آن کارکرده در بازار گرانتر و یا چند برابر قیمتی کهب رای آن خرج کرده می فروشد که مارکس آن را حق غصب شده کارگر می داند وباعث افزایش سرمایه ی کارفرما یا سرمایه دار می شود و در نتیجه این فشار و بی عدالتی کارگران را از خود بیگانه می کند.
با رشد ابزار تولید، یک نفر می توانست کار 10 نفر را بهتر و بیشترانجام دهد پس تولید زیاد شد و در نتیجه عده ای بیکار و بی پول شدند و مصرف کم شد. در نتیجه قیمت ها کاهش پیدا کرد و سرمایه داران کوچک خود به خود از بین رفتند و تنها سرمایه داران بزرگ ماندند که ناچار بودند بازارهای خارجی را برای کالاهایشان دردست بگیرند که مرحله امپریالیسم ( آخرین مرحله ی سرمایه داران) است.
با پر شدن بازارهای خارجی نظام سرمایه داری دچار تزلزل شد. این اتفاق همراه با خود آگاهی رسیدن کارگران نسبت به وضع جامعه و آنچه بین آنان و سرمایه داران بوده است منجر به اعتراض و انقلاب کارگران شده و نظام سرمایه داری سقوط پیدا کرد . مارکس این آگاهی کارگران صنعتی (پرولتاریا) و انقلاب را جبری یعنی در فرایند تاریخ اجتناب ناپذیر و حتمی می دانست ولی معتقد بود که انقلاب را باید با تحریکات و اقدامات سیاسی تقویت و رهبری کرد تا سریعتر به وقوع بپیوندد.
5- نظام سوسیالیستی منتهی به کمونیستی (اشتراکی کمونیستی)
این دوره با گذشت قریب 60 سال و تلاش تدابیر عظیم دولت نیرومند شوروی، و پس از آن چین و دیگران هنوز تحقق نیافته و از مرحله سوسیالیستی جلوتر نرفته است. در بحث آینده به بررسی انتقادی مکتب مارکسیسم می پردازیم.
منابع
1. بررسی انتقادی مارکسیسم، سید علی اکبر طاهائی، نشر نهضت زنان مسلمان، 1359
2. نقدی بر مارکسیسم، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1363
3. علمی بودن مارکسیسم، مهدی سحاب، انتشارات بعثت، چاپ چهارم
4. مارکس و مارکسیسم، آندره پی یتر، ترجمه شجاع الدین ضیائیان، انتشارات دانشگاه تهران
5. مارکس و مارکسیست ها چه می گویند ؟، هادی محمدی