گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ در سال 1333 ه. ش، در روستایی از توابع شهرستان بروجرد کودکی چشم به جهان گشود. او در شش سالگی پدرش را از دست داد. پس از مرگ پدر به ناچار با مادر، خواهران و برادرانش به تهران آمدند و در یکی از محلات جنوب شهر، خانهای را اجاره کردند. محمد کوچک نیز از همان دوران برای گذران زندگی مشغول به کار شد و همزمان، تحصیلات دوران ابتدایی را نیز به پایان رساند. مادر زحمتکش او، با پنج فرزند، در خانهای قدیمیو پر از مستأجر در خیابان مولوی تهران اتاقی اجاره کرده بود و همه اعضای خانواده برای زیستن، کار میکردند؛ خواهرها و مادر در منزل و برادرها در مغازهای واقع در پیچ شمیران. او در سن هفده سالگی با خانوادهای متدین و معتقد به اسلام وصلت کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهای حسین و سمیه هستند.
عضویت در گروه توحید صف
همزمان با آغاز دوره جوانی، با روحانیت مبارز آشنا شد و اولین گامهای مبارزه را برداشت و تمام توان خود را برای مبارزه با حکومت شاه به کار بست. این تلاش و کوشش که نهالی نوپا بود، با کمک دوستان و همراهان به ثمر نشست و به شکل سازمان یافتهای درآمد و دستاورد آن گروهی تحت عنوان «گروه توحیدی صف» بود. فعالیتهای گروه شامل برگزاری کلاسهای سیاسی، مذهبی و نظامی و حرکتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه بود.
یکی از ویژگیهای گروه «توحید صف» این بود که اعضای آن از جنوبیترین نقاط تهران و از متن مردم رنج دیده و پابرهنه بودند. آنها ساده، بی غل و غش، دور از رفاه طلبی و تکبر بودند و به همین سبب مردم، روحانیت و قشرهای ستم کشیده و دردمند، از آنان حمایت میکردند.
فرار از خدمت سربازی و دستگیری در مرز
محمد به خدمت سربازی فراخوانده شد اما چون علاقهای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت، از خدمت سربازی فرار کرد. او قصد داشت برای دیدار با امام (ره) به عراق برود که در مرز دستگیر شد و او را برای انجام خدمت اجباری به تهران آوردند. پس از دو سال خدمت و تحمل سکوت، مبارزات سیاسی خود را دوباره آغاز کرد و از همان ابتدا سعی کرد با روحانیت در خط امام (ره) تماس برقرار کند. پس از مدتی ارتباط با سازمانهای فرهنگی، شروع به چاپ، تکثیر و پخش اعلامیههای حضرت امام (ره) کرد.
ما فتوایی و مقلد هستیم!
محمد در سال 1354 توسط مأموران رژیم شاه دستگیر شد و مدتی را در زندان به سر برد. در زندان، عوامل مسعود رجوی و منافقین، به کسانی که دارای تفکر ولایت و اطاعت از ولی فقیه بودند «فتوایی» میگفتند. محمد بدون هیچ ابایی میگفت: «آری؛ ما فتوایی و مقلد هستیم» و تا پایان بر این گفته پا برجا ماند.
حرکت مسیح به سوی کردستان
شهید بروجردی در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرتها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب، عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان منشا خیرات و برکات زیادی گردید. پس از تصویب طرح تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، مسئولیت این کار از طرف شهید بهشتی و هاشمیرفسنجانی به ایشان سپرده شد. اقدامات موثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشههای مزورانه اجنبیپرستان را برهم زد و آرزوی ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادی آن دفن کرد.
محمد در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت. در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوریهای شهید بروجردی و یارانش آزاد شد. با این که به او توصیه شده بود که در خط اول نباشد، اما همیشه در پیشاپیش نیروها حرکت میکرد. بارها و بارها در محاصره ضدانقلاب افتاد، اما هر بار با شگفتی تمام، خود و همرزمانش را از محاصره خارج کرد. او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمال غرب، فرماندهی پاسداران و بسیجیانی را که به کردستان میرفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را پاکسازی کند.
اظهارات محسن رضایی در خصوص شهید بروجردی
سردار محسن رضایی درباره شهید بروجردی میگوید: «پیروزی ما در عملیات «بازیدراز» و همچنین «قصرشیرین» مدیون این شهید بزرگوار است. عشق و علاقه وصف ناشدنی آن شهید به مردم کردستان تا حدی بود که در سختترین شرایط، به مشکلات مردم میاندیشید و چون خود فردی زجر کشیده بود، با احساس عمیق دینی همواره به محرومان فکر میکرد. او یک دوست و یاور به تمام معنا برای مردم مستضعف و محروم کردستان بود. این علاقه نه تنها در رفتار ظاهری او نمایان بود، بلکه در عمق وجودش ریشه دوانده بود. هیچگاه در چهره او تردید و ابهام وجود نداشت. دارای روحیهای قوی و بزرگ بود و در شجاعت بینظیرترین فرد در کردستان بود.
تقوی، خلوص و اعتقادش به توحید، در او ایجاد آرامش میکرد و تحمل و صبر و استقامتی که در او بود، نشان میداد که چگونه مجاهدی است. او هیچگاه وقار و متانت خود را از دست نمیداد و علاوه بر ارتباط تشکیلاتی، همواره یک ارتباط معنوی با بچهها داشت. نفوذش بر قلبها به گونهای بود که حتی در رابطه با مردم کردستان نیز مصداق داشت. مردم کردستان با علاقه عجیبی او را دوست داشتند. او همواره میگفت: باید حساب مردم را از ضدانقلاب جدا کنیم. این برخورد گرم و صمیمی با مردم آن منطقه بود که به او لقب مسیح کردستان داده بودند.
همواره تبسم بر لبانش نقش بسته بود. درحالی که شکیبا بود، خروشان هم بود. او که یک لحظه از تداوم عملیات غافل نبود و با تلاش همه جانبه و شبانهروزی، دیگران را برای خدمت هرچه بیشتر ترغیب میکرد. محمد تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود. کسی نمیتوانست زمانی را بیابد که ایشان در حال استراحت باشد و یا وقفهای در کارش ایجاد شده باشد. او با تمسک به روحانیت پیرو خط امام و تقوای سرشار خود، در مراحل مختلف مبارزه چه قبل و چه پس از پیروزی انقلاب از هرگونه چپروی یا راستروی مصون ماند. او با همین اخلاق اسلامی و تواضع و فروتنی توانسته بود تبلیغات انبوه ضدانقلاب را خنثی نموده و به یک منطقه وسیع حیات دوباره بخشد».
نحوه شهادت مسیح کردستان
شهید بروجردی در خرداد سال 1362 تصمیم میگیرد محلی را برای استقرار تیپ شهداء انتخاب کنند. برای دیدن مکانی که در نظر بود، همراه با پنج نفر دیگر از مهاباد به طرف محل جدید حرکت میکنند. به سه راهی مهاباد- نقده میرسند؛ به بروجردی پیشنهاد میکنند تا در همان جا بماند و دیگران برای بازدید محل بروند؛ اما او نمیپذیرد. با اصرار زیاد، یک ماشین که بر روی آن مسلسل دوشکا کار گذاشته شده بود، در پیشاپیش ماشین آنها حرکت میکند و دو نفر از برادران هم در آن ماشین مینشینند.
از سه راهی تا محل مورد نظر برای اردوگاه حدود یک کیلومتر جاده خاکی بوده است. هنگامیکه ماشین او به محل میرسد در حالی که فاصلهاش با ماشین دوم، پنجاه متر بیشتر نبود، صدای انفجار مهیبی به گوش میرسد. ماشین از زمین بلند شده و تمامیافراد از آن به بیرون پرتاب میشوند. محمد چند متری دورتر از ماشین افتاده بود و هنگام شهادت، هنوز تبسم بر لبانش داشت چنان که در زندگیش همیشه چنان بود؛ ویژگیای که خبر از آرامش روحی و ایمان قلبی آن بنده برگزیده خداوند میداد.
کسي که در سختي بزرگ بشه و لقمه حلال بخوره هيچ وقت حق و حقيقت رو انکار نمي کنه و در راه حق از جان مايه ميزاره
اما الان ما اينقد تو ناز و نعمت بزرگ شديم تحمل يه ذره سختي رو نداريم.
يادش گرامي و راهش پر رهرو باد
روحمان با يادشان شاد.