بررسی گیشههای سینمای ایران در سالهای دهه ۹۰ نشان میدهد بیشترین تعداد تماشاچی معمولا به فیلمهای کمدی اختصاص داشته است. فیلمهای کمدی تا قبل از سال ۹۶، کمتر از ۲۵درصد تولیدات سینمایی ایران را به خودشان اختصاص داده بودند، اما از ۱۳۹۷ به بعد این نسبت به ۳۵درصد رسید و پیشبینی میشود که در سال ۱۳۹۸ بالاتر هم برود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، جریان فیلمفارسی که قبل از انقلاب بخش قابل توجهی از سینمای ایران را در قبضه خودش گرفته بود، به عبارتی ذیل ژانر کمدی تعریف میشد؛ منتها یک نوع کمدی سخیف و مبتذل که هرچه زمان پیش رفت، مخاطب آن هم رو به کاستی گذاشت تا آنجا که در سالهای آخر حکومت پهلوی، سینمای ایران تقریبا ورشکسته شده بود. این اتفاق فقط در ایران و درمورد فیلمفارسی نبود که رخ داد. در ایتالیا هم، دوره پس از جنگ جهانی دوم، همراه با موجی از کمدیهای سخیف بود.
این فیلمها ابتدا فروش گیشهای بسیار بالایی داشتند، اما پس از مدتی، چون صنعت فیلمسازی آن کشور را به خودشان وابسته کرده بودند، همراه با رویگرداندن مخاطب از این نوع فیلمها، تقریبا میشود گفت: کل صنعت سینمای ایتالیا هم زمینگیر شد و حتی نئورئالیسم و دیگر سبکهای درخشان فیلمسازی این کشور هم در گرداب افول فرو رفتند. در مصر هم همین اتفاق افتاد و پس از مدتی چیزی از سینمای این کشور باقی نماند. نمونههایی که سینمای کمدی از نوع سخیف آن، ابتدا صنعت فیلمسازی یک کشور را به دلیل انفجار گیشهها به خودش وابسته کرده و سپس با پشت کردن مخاطب به این نوع فیلمها، کل سینمای یک کشور ورشکسته شده، در تاریخ سینمای جهان پرشمار هستند. کمدیهای سخیف، مثل اخبار زرد در مطبوعات و هیجانات آنی و پوپولیستی در مسائل علمی و سیاسی هستند.
استقبال اولیه مردم از این نوع چیزها معمولا بالا و انفجاری است، اما پس از مدتی تب اولیه فروکش میکند و کنجکاویها برطرف میشوند. کشورهایی که تمام سینمای آنها روی این نوع فیلمها سرمایهگذاری کرده است، بدون حتی یک استثنا در تاریخ ۱۲۰ ساله سینما، دچار فروپاشی صنعت فیلمسازیشان شدهاند. سینماهای سرپا و موفق دنیا دارای تنوع ژانر هستند و بهعلاوه، بررسی تاریخ سینمای ایران در دهه ۶۰ هم نشان میدهد استقبال مخاطبان از کمدیهای فرهیختهتر و بامعناتر، به مراتب از آثار مبتذل و سخیف خیلی بیشتر بوده؛ اما از دهه ۸۰ به بعد، هر چه به سالهای اخیر نزدیکتر شدیم، کیفیت کمدیهای سینمای ایران افت کرد و این درحالی است که گفته میشود به جز کمدی، هیچ ژانر دیگری در سینمای ایران نمیفروشد.
بنابر آماری که سازمان سینمایی وزارت ارشاد در اواخر سال ۱۳۹۷ منتشر کرد، در سال گذشته ۹۱ درصد مردم ایران حتی یکبار هم به سالن سینما نرفتهاند. بهطور قطع، بین بخش قابل توجهی از جامعه ایران که اصطلاحا با سینمای کشورشان قهر کردهاند، کسانی هستند که علاقه بسیار زیادی به فیلم دیدن دارند، اما در سبد سالانه محصولات سینمایی کشور، چیزی که باب طبع و سلیقهشان باشد را پیدا نکردهاند.
اگر کمدیهای سطحی و سخیف مجددا سینمای ایران را به خودشان وابسته کرده باشند، باید منتظر سقوط صنعت فیلمسازی در ایران بود و آمارسازی و حفظ ظاهر نخواهد توانست آن را نجات دهد. کسانی که این نوع فیلمها را میسازند، جز سود مادی به چیز دیگری فکر نمیکنند و برایشان اهمیتی ندارد که ادامه این روند ممکن است کلیت صنعت سینمای ایران را نابود کند.
کمدیهای دهه ۶۰ که با «جایزه»، اثر علیرضا داودنژاد و پس از آن «مردی که زیاد میدانست» از مرحوم یدالله صمدی جریانشان آغاز شد و به کارهایی از قبیل: «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی و «ای ایران» ناصر تقوایی رسیدند، آثاری نیستند که تولید آنها از عهده فیلمسازان جریان مبتذل کمدی بربیاید. این دست فیلمسازان ترجیح میدهند که سطح فیلمسازی کل کشور را پایین نگه دارند تا سقف استانداردها در دسترسشان باشد. برای برهمزدن قاعده این وضع، تنها راه ممکن این است که نهادهای بالادستی و سازمانهایی که «اولویت فرهنگی» در دستور کارشان قرار دارد، وارد میدان شوند.
سالهاست که چنین نهادهایی فعالیتهایشان را در ساخت آثاری خاص و با موضوعات ارزشی منحصر کرده و در پی تولید سرگرمیهای سینمایی نرفتهاند. این موضوع اولا باعث شده که فیلمهای ارزشی انگ سفارشیبودن بخورند و ثانیا سرگرمیسازی در سینمای ایران یکسره به دست افرادی بیفتد که بخش قابلتوجهی از آنها از استانداردهای لازم برای کار فرهنگی برخوردار نیستند.
موسسات و سازمانها و اداراتی مثل اوج، حوزه هنری، بنیاد سینمایی فارابی و... در چند سال اخیر تقریبا میدان کمدی را تماما به دیگران واگذار کردهاند و درنتیجه سینمای ایران از «اجارهنشینها»، «زرد قناری»، «گراندسینما» و «روز باشکوه» در دهه ۶۰، به «من سالوادور نیستم»، «وای آمپول» و «دُمسرخها» در دهه ۹۰ رسیده است. ورود این نوع نهادها به عرصه سرگرمیسازی سینمایی، حتی میتوانست تنوع ژانر را هم برای سینمای ایران ایجاد کند و مخاطبان بیشتری را پای گیشهها بکشاند.
ژانرهایی مثل اکشن، معمایی، اسپرت، وحشت و حتی ملودرام که بهطور مشخص بخشهای پولساز و تجاری سینما در همه جای دنیا هستند، امروز در سینمای ایران کاملا مهجور ماندهاند و فرمول چند صحنه رقص به اضافه شلوارک پوشیدن تعدادی هنرپیشه مرد و مقداری متلکهای بودار چارواداری و بیادبانه، نهایت استعدادی است که سینمای ایران برای تولید فیلمهای بفروش به خرج میدهد و این را استقلال از بخش دولتی و ایستادن سینما روی پای خودش اسم میگذارد؛ درحالی که همین هم نیست و بررسیها نشان میدهند در یک جمع و تفریق کلی، دخلوخرج سینمای ایران با هم جور در نمیآید.
کمدیهای سخیف، مرتب قیمت مردان شلوارکپوش روی پردهها را در تورمی افسارگسیخته بالا بردهاند و کار به آنجا رسیده که دیگر کنار هم چیدن چند بازیگر زن و مرد چهره در یک فیلم، از مجموع هزینه تولید چند کمدی قابلتوجه مثل «اجارهنشینها» و «ای ایران» بالاتر است و سینمای ایران در چاه عمیق خویشبیشبینی همین به اصطلاح ستارهها افتاده و تاریخ آن دوران ذلت زیباییشناسی را سپری میکند.
سینمای کمدی در دهه ۶۰؛ جرقههای نو
در فاصله سالهاى ۱۳۵۷ تا اوایل ۱۳۶۰ سینمای کمدی در ایران وجود نداشت، اما در سال ۱۳۶۰ فیلم کوتاه «خانه آقاى حقدوست» اثر محمود سمیعی به شکل صامت براى تلویزیون تهیه شد که همان سال در جشنواره فیلمهاى کندى گابرو (بلغارستان) برنده جایزه بهترین فیلم شد و سال ۱۳۶۱ در سىودومین جشنواره مانهایم (آلمانغربی) جایزه نقدى بهترین فیلم را دریافت کرد. اما این موفقیتها جدى گرفته نشد. فیلم کمدى بعدى در سال بعد توسط علیرضا داوودنژاد به نام «جایزه» ساخته شده که البته آن هم بازتاب چندانی پیدا نکرد؛ ولى سال ۱۳۶۲ در دومین جشنواره فیلم، برنده لوح زرین بهترین فیلمنامه شد. در این دوران هنوز تردیدهایى در زمینه ساخت فیلمهاى کمدى وجود داشت و کارگردانان و تهیهکنندگان نگران آن بودند تا چه میزان مجاز به وارد کردن عناصر شاد در فیلمها هستند.
در این شرایط على حاتمى بههمراه محمد متوسلانی فیلم «جعفرخان از فرنگ برگشته» را ساخت و بعد در سال ۱۳۶۳، فیلمهاى «خانه آقاى حقدوست» و «مردى که زیاد مىدانست» اثر یدالله صمدی، در جشنواره سوم فجر به نمایش درآمدند؛ و «مردى که زیاد مىدانست»، جایزه بهترین کارگردانى را به دست آورد. امروز از «مردى که زیاد مىدانست» بهعنوان اولین کمدی بعد از انقلاب اسم برده میشود.
به این ترتیب، ممنوعیتها کمرنگتر شد؛ اما هنوز فیلمسازان قادر به انتخاب مایههاى مورد علاقهشان نبودند. فیلمهاى توهم (سعید حاجىمیری)، زنگها (محمدرضا هنرمند)، کفشهاى میرزا نوروز (محمد متوسلانی)، مردى که موش شد (احمد بخشی)، اتوبوس (یدالله صمدی) و مدرک جرم (منوچهر حقانىپرست) و فیلم کوتاه برنده کیه (محمدحسن آفریده) در چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمدند.
در جشنواره پنجم (۱۳۶۵)، فیلمهاى اجارهنشینها (داریوش مهرجویی) و مأموریت (حسن زندباف) به نمایش درآمدند. در این سال جنجال بزرگ (سیاوش شاکری) و حاجى واشنگتن و جعفرخان از فرنگ برگشته (على حاتمی) که آماده نمایش بودند، پروانه نمایش نگرفتند. در جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۶۶، فیلمهاى وکیل اول (جمشید حیدری)، خارج از محدوده (رخشان بنىاعتماد) و در جشنواره هفتم (۱۳۶۷) و هشتم (۱۳۶۸)، فیلمهاى جعفرخان از فرنگ برگشته، زردقنارى (رخشان بنىاعتماد)، گراند سینما (حسن هدایت)، هى جو (منوچهر عسگرىنسب)، روز باشکوه (کیانوش عیاری) و اى ایران (ناصرتقوایى) به نمایش درآمدند.
در سال ۱۳۶۹، فیلمهاى سایه خیال (حسین دلیر) و آپارتمان شماره ۱۳ (یدالله صمدی) ساخته شدند.
سینمای کمدی در دهه ۷۰؛ ماهعسل سینمای ایران با ژانرهای مختلف
روال کمدیسازی به همان کیفیت که در دهه ۶۰ آغاز شده بود، در دهه ۷۰ با فیلمهایی مثل «همسر» اثر مهدی فخیمزاده و «روز فرشته» بهروز افخمی ادامه پیدا کرد و به «مرد عوضی» و «مومیایی ۳» از محمدرضا هنرمند در اواخر دهه رسید. همزمان با این اتفاقات، در تلویزیون هم، کمدی روند جدیدی را تجربه میکرد. مجموعههای «پرواز ۵۷» و پس از آن «نوروز ۷۲» به کارگردانی داریوش کاردان، نسل جدیدی از کمدینهای ایرانی را معرفی کرد که مهران مدیری، رضا عطاران، سعید آقاخانی و مهران غفوریان از جمله آنها بودند. این افراد بعدها در ساخت آیتمهای طنز و پس از آن کمدیهای سیتکام که به طنزهای ۹۰ شبی مشهور شد، فعالیت کردند.
دهه ۷۰ که در میانه فضای ملتهب دهه قبل و ولنگاری دهه بعد از خودش قرار داشت، بهنوعی شکل تعدیل شده و معقولی از سینمای دهه ۶۰ بود. فیلمسازانی که با واژگون شدن کاسه مافیای فیلمفارسی، در دهه ۶۰ امکان ورود به عرصه فیلمسازی حرفهای را پیدا کرده بودند، در دهه ۷۰ فیلمهای پختهترشان را ساختند. دهه ۷۰ را هم دهه عشق در سینما مینامند، هم دهه سینمای دفاعمقدس، هم دهه کمدیهای خلاقانه و تجربههای خاص و هم حتی دههای که سینمای جشنوارهای ایران بخش مهمی از رکوردهایش را با کمک دیپلماتها در آن به دست آورد.
اما دهه ۸۰ آغاز زوال بود. محمدرضا هنرمند در سال ۸۰ «عزیزم من کوک نیستم» را ساخت که بهرغم فضای طنز آن و شباهتش به دو کار قبلی او، بسیار تلخ و سیاه بود. کمدیهای خاص هنرمند که به طنز نئورئالیستی و بهخصوص آثار دینو ریسی شباهت داشت و نمونههای خاص دیگری مثل «روز فرشته» و «دنیای وارونه» اثر شهریار بحرانی، دیگر ساخته نشدند و در دهه ۸۰ روند دیگری آغاز شد. «همسر» مهدی فخیمزاده، «آدم برفی» داوود میرباقری، «لیلی با من است» کمال تبریزی، «مرد عوضی» و «مومیایی ۳» محمدرضا هنرمند، «روز فرشته» بهروز افخمی و «دنیای وارونه» شهریار بحرانی، کمدیهای مطرح دهه ۷۰ بودند و چنانکه دیده میشود، حتی سوژهها و فضاسازیهایشان بسیار خاص و بدیع بود.
کمدی در دهه ۸۰؛ آغاز زوال
در دهه ۸۰ سبک کمدیهای تلویزیونی وارد سینما شد. «کلاهقرمزی و سروناز» پرفروشترین فیلم سال ۱۳۸۰ بود و نقبی به نوستالژی نهچندان خاکخوردهای میزد که هفت سال پیش هم روی پردهها آمده بود. از اینجا به بعد تلویزیون بهشدت در سینما حلول کرد و سال بعد «توکیو بدون توقف» با بازی مهران مدیری که مشهورترین چهره طنزهای آیتمی بود، در صدر فهرست پرفروشهای سال ایستاد. پیمان قاسمخانی که از فضای طنزهای نودشبی به سینما آمده بود، در سالهای ۸۳ و ۸۴ فیلمنامههای «مارمولک» و «مکس» را نوشت که هر دو پرفروشهای سال شدند و پس از آن «آتشبس»، «اخراجیها»، «چارچنگولی» و... همگی همین راه را ادامه دادند. در این سبک جدید از کمدی، پوشش هنرپیشهها جزء اصلیترین فاکتورها برای جذب مخاطب به حساب میآمد، شکلک و حرکات درشت بازیگری هم در کانون اهمیت قرار گرفتند، موزیکهای شاد و صحنههای رقص کمکم جا باز کردند و متلکهای بودار جنسی که مبتذلترین ژست ساختارشکنی در سینمای ایران هستند، رفتهرفته راه افتادند.
دهه ۹۰؛ ورشکستگی فیلمفارسی و پناه بردن به نوستالژی
سومین سری از نوستالژی بازی تلویزیونی متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰، توانست در ابتدای دهه ۹۰ گیشه را فتح کند و «کلاهقرمزی و بچهننه» بهرغم ضعفهای آشکارش، پرفروشترین اثر سال ۹۱ شد. البته سال ۹۰ سال افول سینمای ایران و افتادن پرده نقرهای در کشاکش باندها و فرقههای مختلف بود؛ چنانکه حتی خانه سینما هم تعطیل شد و تولید سینمای ایران بسیار پایین آمده بود. جذابیت شکلک و شلوارک و رقص جنسی یک دهه بیشتر دوام نیاورد و سینمای ایران به وادی بهرهبرداری از نوستالژیها رسید.
غیر از «رسوایی» که هم از نام بفروش کارگردانش ارتزاق میکرد و هم از نوستالژی «مارمولک»؛ پوشیدن لباس روحانیت توسط یک هنرپیشه مشهور، در سال ۹۲ صدر جدول فروش را به دست آورد و سال بعد «شهر موشها۲» پرفروشترین شد که از یک نوستالژی خیلی قدیمیتر بهره میبرد. «محمد رسولالله» و «فروشنده» در دو سال بعد، پرفروشترین فیلمها بودند؛ هرچند «فروشنده» پرمخاطبترین اثر نبود و این جایگاه به «من سالوادور نیستم» و محبوبیت پدیدهای به نام رضا عطاران تعلق داشت. «نهنگ عنبر۲» و «هزارپا» که در سالهای ۹۶ و ۹۷ پرفروشترین آثار سینمای ایران شدند هم غیر از حضور رضا عطاران، تنها چیزی که داشتند نوستالژی بود. جالب اینجاست نوستالژیها همه به دهه ۶۰ برمیگردند؛ به دهه سینمای آرمانگرا و ژانر نوپدید دفاعمقدس، دهه قصههای غیرشهری و اهمیت یک تکه یخ و یک دفتر مشق، دههای که موالی سینمای فیلمفارسی از آن متنفر بودند و همچنان بیان میکنند که هستند و دهه تنوع ژانر و این جرم بزرگ و بخشیده نشده که جمشید هاشمپور حق نداشت در همه فیلمها کچل باشد.
بررسی گیشههای سینمای ایران در سالهای دهه ۹۰ نشان میدهد بیشترین تعداد تماشاچی معمولا به فیلمهای کمدی اختصاص داشته است. فیلمهای کمدی تا قبل از سال ۹۶، کمتر از ۲۵درصد تولیدات سینمایی ایران را به خودشان اختصاص داده بودند، اما از ۱۳۹۷ به بعد این نسبت به ۳۵درصد رسید و پیشبینی میشود که در سال ۱۳۹۸ بالاتر هم برود. در سال گذشته نزدیک به ۶۰درصد از مخاطبان سینمای ایران به تماشای فیلمهای کمدی نشستند و این نسبت در طول ۴۰ سال گذشته بیسابقه است. کمدیهای پرفروش امسال «هزارپا»، «مصادره»، «لونه زنبور» و «قانون مورفی» بودند که بهجز «هزارپا» و «لونه زنبور»، باقی این فیلمها بهرغم فروش بالایی که داشتند، به مرحله سوددهی مالی نرسیدند.